داستان خرسی بنام وولستن کرافت

خرسی بنام وولستن کرافت

روزی روزگاری یک خرس زیبا روی قفسه فروشگاه نشسته بود ومنتظر بود که کسی آن را بخرد. روی اتیکتی که به پاپیون خرس قصه ما نصب بود اسمش را با خط پر رنگ نوشته بودند وولستن کرافت.

در اون فروشگاه خرسای متعددی وجود داشت که یکی یکی فروخته شدند ورفتند. وولستن کرافت تنها خرسی بود که در فروشگاه مانده بود خرس ما تنها و غمگین در قفسه ای که بالای کارتهای کریسمس بود نشسته بود. او متعجب بود که چرا در بین خرس هایی که به زیبایی آن نبودند بچه ها اورا انتخاب نکردند! یک روز نزدیک به عید، سه خرگوش را در آن قفسه کنار آن گذاشتند به نام های ریتا، روگر و رونی. روگر و رونی دو قلو بودند و ریتا خواهرشان بود. شب وقتی فروشگاه بسته شد ریتا به خرس گفت: شما خرس جذابی هستید تعجب میکنم که چرا هیچکس شما را نخریده. خرس گفت برای من هم عجیب است. ریتا کمی فکر کرد و گفت: مشکل از اسم توست زیرا این اسم عجیب و طولانی است.

روزبعد فروشگاه که باز شد مادر و پدری روگر ورونی را برای بچه های دوقلویشان خریدند. وقتی روز به اتمام رسید و مغازه تعطیل شد، آنها دوباره در مورد اسم وولستن کرافت با هم صحبت کردند. خرس گفت: اما من اسمم را دوست دارم. ریتا گفت: تو میتوانی فقط اسمی کوتاه تر از اسمی که حالا داری داشته باشی مانند وولی. خرس خوشحال شد و قبول کرد. ریتا مدادی مشکی برداشت و زیر اسم او نوشت وولی.

فردای آن روز ریتا خریداری شد و از فروشگاه رفت. در یکی از روزها پسر بچه ای همراه پدرش به فروشگاه آمدند. پدر وقتی متوجه اتیکت ولستن کرافت شد، به پسرش گفت: هی نگاه کن این خرس هم اسم توست. پسر خرس را از قفسه برداشت و به پدر گفت: اصلا فکر نمیکردم در این دنیای بزرگ کسی هم اسم من باشد و خرس را با خوشحالی بغل کرد وآن را خرید.

منبع:کانون مشاوران ایران

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *