خشم و فرزندپروری

شیوه های فرزند پروری و تاثیر آن در ابراز خشم

 

 

منظور از سبک های فرزند پروری، راه هایی است که پدر و مادر برای پرورش و تربیت فرزندان خود به کار می گیرند، و بیانگر نگرش هایی است که آن ها نسبت به فرزندان خود دارند و همچنین شامل قوانین و معیارهایی است که برای فرزندان خود تعیین می کنند. ولی باید قبول کرد که رفتار های فرزند پروری به دلیل برخی موارد شامل؛ فرهنگ ، نژاد و گروه های اقتصادی هستند، تغییر می کند .

سبک هایی که والدین در تربیت فرزندانشان به کار می گیرند، در تامین سلامت روانی فرزندان آن ها نقش اساسی دارد. همراه با ارتباط سالم است که می توان نیازهای کودکان را شناخت و نسبت به تامین آنها، اقدام کرد. هر کدام از این سبک ها تاثیراتی بر رفتار کودک دارند که در میان آن ها تاثیرات مخرب و منفی سبک های سهل گیرانه و مستبدانه بیشتر می باشد.

برای مطالعه بیشتر:

پرخاشگری کودکان در سنین مختلف

خشم و پرخاشگری در نوجوانان

خانواده های مختلف از نظر تربیت کودک

به طور کلی از نظر نحوه ی اداره ی سامانه ی خانواده و به طور خلاصه از نظر طریقه ی تربیت کودک، چهار نوع خانواده را می توان مشخص نمود که عبارت هستند از:

  • خانواده سخت گیر و خشک (پدر و مادر سخت گیر و مستبد)
  • خانواده آسان گیر
  • خانواده پریشان یا گسسته
  • خانواده سالم

خانواده سخت گیر و خشک:

  • تصمیم گیری با یکی از والدین صورت می گیرد. معمولا پدر خانواده بر رفتار و اعمال فرزندان حاکم می باشد و اجازه ی اظهار نظر به هیچ یک از اعضای خانواده داده نمی شود .
  • والدین به گونه ای رفتار می کنند که فرزندان یاد می گیرند که حق هیچ گونه ابراز عقیده ای را _حتی در زمان هایی که می تواند از بروز بعضی از مشکلات برای خانواده جلو گیری کند – ندارند . اگر فرزندان از فرمان پدر و مادر سرپیچی کنند ، والدین آن ها آزارده خاطر ، ناراحت و خشمگین می شوند .
  • در این گونه خانواده ها ؛ فرزندان در مورد انجام دادنن و یا انجام ندادن امور ، جرأت پرسیدن سوال از والدین خود را ندارند .
  • اکثرأ پدر و مادر بر اعمال و رفتار فرزندان خود کنترل شدید و سختگیرانه دارند و شخصأ همه ی تصمیمات را اتخاذ می کنند .
  • والدین به فرزندان خود دائما دستور می دهند و از آن ها انتظار دارند بدون چون و چرا از دستوراتشان پیروی کنند .
  • این گونه خانواده ها نسبت به رعایت انظباط و نظم ، ارزشی فرا تر از حد عادی قایل هستند و هیچ گونه بی نظمی را از طرف فرزندان خود نمی توانند تحمل کنند .
  • این دسته از خانواده ها به سخنان فرزندان خود اهمیتی نمی دهند و اگر هم سخنان آن ها را می شنوند برای این است که مخالفت خود را ابراز کنند .
  • در مورد هایی که فرزندانشان را از انجام دادن کاری منع می کنند یا ان ها را نصیحت می کنند ، دلیل خاصی را ارئه نمی دهند .
  • این دسته از خانواده ها ؛ حتی برای تصمیمات معقول مستند فرزندان خود احترام قائل نمی باشند.
  • والدین در این گونه خانواده ها معتقد هستند که چون سن و تجربه و دانش آن ها نسبت به فرزندانشان بیشتر است، در نتیجه ، به فرزندان خود حق دخالت در همه ی امور و حتی در خصوصی ترین امور فرزندانشان را هم نمی دهند.
  • برخورد والدین با فرزندانشان ناشایست است و احترام آمیز نمی باشد، و حتی در حضور دیگران از تحقیر کردن فرزندان خود ابایی ندارند.
  • در این گونه از خانواده ها اکثرا نیاز های عاطفی کودکان برطرف نمی شود . امکان دارد که والد ضعیف در این گونه خانواده ها با فرزندان خود ائتلاف کند، در این صورت ارزش هر دو والد نزد کودک شکسته می شود . اگر اساس بر این باشد که به عنوان منبع خانواده ، یکی از والدین آسیب ببیند می توان این را تصور کرد که والد دیگر نیز ارزش پیشین خود را نخواهد داشت .
  • چنین فرزندانی امکان دارد که به گروه های بیرون جذب شده و با عزت نف پایینی که دارند، دچار بزهکاری می شوند .
  • امکان دارد بسیاری از این والدین به دلیل داشتن کمال گرایی ، کودکان را تحت فشار قرار دهند و بالاترین انتظارات را از آن ها داشته باشند و به شکل نوین به صور پیوسته، نسبت به آن ها سخت گیری کرده و برای فرزندان خود برنامه های سخت گیرانه تدارک ببینند.
  • در کودکان چنین خانواده هایی؛ امکان دروغ گویی و ریا کاری به دلیل ترس از سرزنش و تنبیه افزایش می یابد.
  • این گونه کودکان به دلیل آن که علایقشان مرتبا سرکوب می شده، و موجب تحقیر قرار می گرفته اند، و همچنین برای اموراتشان دیگران تصمیم می گرفته اند، از خلاقیت کمی برخوردار هستند. اگرچه که امکان دارد به دلیل سخت گیری والدین، از نظر آموزش برخی از مهارت ها ، پیشرفتی داشته باشند.
  • افسردگی، اضطراب، همچنین وسواس و کمال گرایی، نا امیدی و بسیاری از مسئله های روانی امکان دارد که دامن گیر کودکان خانواده های خت گیر بشود.
  • اغلب والدین سخت گیر، خود را نیز منطقی تصور می کنند. و برای تمام کارهای خود دلیل تراشی می کنند. ولی به صورت غیرمستقیم، به دلیل سخت گیری والدین می باشد که کودکان فرمانشان را اجرا می کنند نه منطقشان.

خانواده آسان گیر:

  • در این گونه خانواده ها ؛ والدین به امور تربیت و ارضاء نیاز های روانی و جسمی کودک نمی پردازند و چون آسان گیر هستند، برای آن که بهانه های بچه تمام شوند، هر چیزی که فرزندانشان از آن ها می خواهند را ، انجام می دهند. در این صورت ، کودک پر توقع تربیت می شود .
  • انتظارات و هدف ها برایشان مشخص نمی باشد، و به همین علت ، از روش ، فلسفه یا دیدگاه خاصی در تربیت فرزندان خود ، پیروی نمی کنند.
  • بر رفتار فرزندان خود هیچ گونه کنترلی ندارند و آنان را کاملا آزاد می گذارند تا به هر روشی که مایل هستند ، سبک های خاص زندگی خود را انتخاب کنند و به کار ببرند .
  • از فرزندان خود هیچ گونه انتظار و توقع خاصی ندارند و فرزندان به مرور زمان یاد می گیرند که والدین نباید انتظار خاصی را از آن ها داشته باشد .
  • نسبت به رفتار فرزندانشان، حتی زمانی که خود والدین و دیگران را مورد آزار و اذیت قرار می دهند، توجه خاص نشان نمی دهند و در این مورد ، بی تفاوت عمل می کنند .
  • اگر فرزندان خانواده، از دستورات والدین پیروی نکنند، والدین ناراحت نمی شوند و به گونه ای برخورد می کنند که گویی، اطاعت نکردن از دستورات پدر و مادر امری ست طبیعی و عادی و رایج می باشد.
  • در پاداش دادن، زمانی که از فرزندان رفتار شایسته ای سر می زند یا تنبیه فرزندان، زمانی که کار خلافی از آنان سر می زند اهمال می کنند و بی تفاوت رفتار می کنند . به خاطر داشته باشیم که در حیطه ی روان شناختی؛ منظور از تنبیه کردن؛ فرزند را از دریافت پاداش محروم کردن است و تنبیه بدنی مورد نظر نمی باشد .
  • سبک های رفتاری پدر و مادر به گونه ای می باشد که اعتماد لازم را نسبت به آنان در فرزندان ایجاد نمی کند و توجهی نسبت به تکالیف و نمرات درسی فرزندان خود نشان نمی دهند. و همچنین به همکاری با معلمان و مدیریت مدرسه محل تحصیل کودکان خود علاقه ای ندارند.
  • فرزندانشان هر چیزی را که اراده کنند، والدین در اختیار آن ها قرار می دهند، و در این مسئله، سلیقه ی خاصی را در نظر نمی گیرند .
  • در زمینه ی استقلال فرزندان خود، هیچ گونه تلاشی را انجام نمی دهند، و اگر یکی از فرزندان به آن ها وابستگی زیادی داشته باشد، کار خاصی را در زمینه ی کاستن این نوع وابستگی که برای خود والدین بعدا مشکل ساز خواهد شد ، انجام نمی دهند.
  • در محیط خانواده، نظم و ترتیب را رعایت نمی کنند و انتظار خاصی را از فرزندان خود در این زمینه ندارند .
  • فرزندان آن ها برای انجام هر کاری آزاد هستند، و حتی در مواردی که باید والدین دخالت داشته باشند، دخالت نمی کنند.
  • این بچه ها چون با موانعی در زندگی خود مواجه نشده اندف زمانی که به جامعه وارد می شوند ، به دلیل عدم تجربه ی کافی، شکننده هستند و زود تسلیم می شوند.

خانواده پریشان یا گسسته :

  • در این خانواده ها به دلیل اختلافاتی که بین والدین وجود دارد ، معمولا به گونه ای قهر و آشتی می گذرد که تاثیراتی منفی بر کودکانشان می گذارد.
  • گاهی مواقع کودکان به عنوان قاضی در نظر گرفته می شود و بعضی اوقات ، قربانی یکی از طرفین می گردد.
  • علاوه بر اینکه نیازهای جسمی و روانی کودکان برطرف نمی شود، بتدریج، الگو های پرخاشگری را یاد می گیرد .
  • میزان احترام و ارزشی که هر کدام از اعضای خانواده برای خود قائل می باشند، بسیار کم و ناچیز می باشد.
  • چهره ی اعضای خانواده اکثرا ناراحت و درهم می باشند و اعضای خانواده معمولا، گرفته، غمگین، افسرده و بی احساس به نظر می آیند .
  • افراد خانواده ، برای شنیدن خواسته های یکدیگر، ارزشی قائل نمی شوند ونسبت به این مسئله بی توجه هستندو همچنین صدای آن ها یا آنقدر بلند و خشن و گوشخراش می باشد و یا به اندازه ای آرام و نجوا مانند است که به سختی می توان شنید .
  • دوستی و صمیمیت بین اعضای خانواده کم دیده می شود. و در برخی موارد از وجود یکدیگر بی اطلاع هستند.
  • اعضای خانواده، اکثر اوقات شوخی هایی گزنده، بیرحمانه، مبتنی بر قساوت قلب بایکدیگر دارند.
  • بزرگترهای خانواده، به اندازه ای به امر و نهی کردن و دستور دادن به اعضای کوچکتر سرگرم می باشند که به عنوان مثال؛ والدین هرگز متوجه نمی شوند که فرزندانشان چه ویژگی های شخصیتی را دارا هستند.
  • فرزندانی که در چنین خانواده هایی زندگی می کنند؛ از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو فرد بالغ، فهمیده، با شعور ، اصیل و دوست داشتنی ، کمتر بهره مند می شوند .
  • پدر و مادر به اندازه ای خود را به کارهای خارج از محیط خانه مشغول می کنند که انگار تنها وظیفه ای که دارند، کار کردن و تامین مایحتاج زندگی می باشد.
  • احساس هایی همچون؛ تنهایی و بی یاری و بی کسی به افراد خانواده دست می دهد و به یقین می رسند که بیچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند.
  • اعضای خانواده، اکثرا به صورت تکانشی عمل می کنند ، عصبی هستند ، حس گنها و تقصیر به آن ها دست می دهد یا برعکس ، احساس می کنند مورد ستم و ظلم واقع شده اند و برای اینکه این احساس جبران بشود ، گاهی اوقات رفتاری بسیار خشونت آمیز و غیر انسانی بایکدیگر به عمل می آورند.
  • افراد خانواده تلاش بسیاری می کنند که امور غیرممکن در بین آن ها کنترل شود، و هیچگاه متوجه نمی شوند که انجام برخی خواسته های آنان از طریق طرف مقابل ، غیرممکن می باشد.
  • گاهی اوقات افراد خانواده گرفتار مشکلاتی مانند کمال طلبی می شوند و در این راه، هم خودشان فشار های روانی بسیاری را متحمل می شوند و هم بر دیگر افراد خانواده فشارهای زیاذی را می آورند .
  • اعضای خانواده، حالتی به اصطلاح ” نهایت نگری ” دارند . و در فکر آنان همه ی پدیده های دنیا در دو حد یک طیف هستند و هر شی، پدیده ، مفهوم ، صفت یا سسفید است یا سیاه – یا خوب است یا بد – یا آسیب رسان است یا مفید – یا دوست داشتنی ست یا غیر دوست داشتنی – در نهایت هیچ حد واسطی را در نظر نمی گیرند .
  • افراد خانواده وابستگی ناسالمی نسبت به یکدیگر دازند، و در این موارد یا خود را مرکز و محور دنیا در نظر می گیرند یا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نیاز های خود بی توجه هستند و در همه ی رفتارهایشان، خودخواهی آنان تجلی می کند .
  • اعضای خانواده نسبت به هر پدیده یا موضوعی ، تعصب شدید و بی مورد نشان می دهند و این ویژگی سبب می شود که افراد خانواده فاصله ی بسیار دوری از استدلال، منطق، عقل سلیم پیدا کنند .
  • اعضای این خانواده به خصوص فرزندانشان، به رقابت ناسالم با یکدیگر می پردازند و موفقیت یکی از آن فرزندان در زمینه خاص مانند ( موفقیت شغلی، خرید یک لباس، خرید یک ماشین و … ) باعث رنجش ، نگرانی ، اضطراب و حسادت بسیار زیاد فرد یا افراد دیگر خانواده می شود.
  • به دلیل آنکه اعضای خانواده مشکلات و مسائل خود را انکار می کنند و آن ها را نادیده می گیرند، نیز مشکلات آنان هرگز حل نمی شود و این مسائل در همه ی ابعاد رفتاری آنان بروز پیدا می کند.
  • یکی از تفریحات لذت بخش آن ها؛ غیبت و بد گویی از دیگران است زیرا افراد خانواده در مورد خود و دیگران به قضاوت ها و داوری های نادرست می پردازند و همچنین یکی از اعتیاد های مضر این گونه خانواده ها محسوب می شود.
  • یکی از خصوصیاتی که در بین اعضای خانوواده بسیار دیده می شود؛ دروغگویی می باشد و هر کدام از اعضای خانواده آموخته اند که برای دوری از درگیری و مشاجره های طولانی مدت بعدی، به دیگر افراد دروغ بگویند.
  • خشونت های جسمی در این گونه خانواده ها رایج می باشد، و نظر هریک از افراد خانواده بر این اساس است که؛ طرف مقابل آنان فردی ست نفهم، خود رای ، خود خواه و لجباز و… و بهترین روش برای به زانو درآوردن و تسلیم شدن او؛ تحقیر کردن و کتک زدن اوست.
  • نگرش های اعضای خانواده در زمینه های مختلف، تحریف شده است باور هایی همچون؛ به زن ها نمی توان اعتماد کرد، همه ی انسان ها بد هستند، هر کسی باید تنها به فکر خودش باشد و… معتقد هستند و آن ها را تبلیغ می کنند.
  • فرزندان این گونه خانواده ها برای مورد تایید قرار گرفتن توسط اولیای خود، میل شدیدی را نشان می دهند. و همچنین با بر خلاف میل و خواسته خویش ، با از دست دادن هویت خود، به خواسته های هرچند نامناسب والدین یا بزرگترها، تن می دهند.
  • در بین اعضای خانواده؛ حالت هایی همچون؛ از خود راضی بودن افراطی و احساس عدم رضایت از خود بسیار شایع می باشد و آثار این گونه احساس ها در همه ی ابعاد رفتاری آنان قابل مشاهده می باشد.
  • همچنین احساس بی یار و یاور بودن و تنهایی در بین افراد خانواده بسیار دیده می شود و در این مسیر به بن بست روانی، غم و اندوه مزمن و افسردگی می رسند.
  • اعضای خانواده از احساس سردرگمی و اضطراب دائمی در رنج می باشند و به همین علت؛ اختلالات شناختی، رفتاری و نیز اختلالات هیجانی در بین اعضای این نوع خانواده ها شایع می باشد.

خانواده سالم

  • اعضای خانواده شاد و با محبت هستند، و تمام رفتار و اعمال آن ها با نوعی اصالت توام می باشد.
  • اعضای خانواده؛ به گونه ای آشکار و واضح رنج و ناراحتی و همچنین احساس همدردی خود را نسبت به دیگر افراد خانواده بیان می کنند.
  • افراد خانواده از ریسک ( خطر کردن ) معقول و سنجیده ، نمی ترسند و همچنین می دانند که امکان دارد با ریسک کردن اشتباهاتی نیز داشته باشند، اما اشتباهات شخصی هم می تواند ، مقدمه ای برای شناخت اشکال های شخصی و در نهایت زمینه ای برای رشد و کسب تجربه ی بیشتر باشد .
  • اعضای خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایل هستند و به یکدیگر علاقه مند هستند و یکدیگر را دوست دارند و این احساس ها خود شادمان هستند.
  • رابطه های اعفراد خانواده با یکدیگر روان و هماهنگ است و با آهنگی روشن و پر مایه با همدیگر صحبت می کنند.
  • هنگامی که سکوت در خانواده برفرار است، سکوتی آرامش بخش می باشد و نه سکوتی مبتنی بر ترس و احتیاط .
  • زمانی که سر و صدا در خانواده زیاد است، صدای فعالیتی پر معنا است و نه غرشی رعد آسا و برای خاموش کردن صدای دیگران.
  • هر کدام از افراد خانواده این را می دانند که حق آن را خواهند داشت که حرف خود را به گوش دیگران برسانند و در ای زمینه، سکوت و تحمل فشار حاصل از آن نمی باشد.
  • اگر هنوز یکی از افراد خانواده برای صحبت کردن فرصتی پیدا نکرده باشد، به دلیل کمی وقت بوده است و نه کم بودن محبت، کم توجهی و یا بی ملاحظه بودن افراد دیگرخانواده.
  • افراد خانواده یکدیگر را به راحتی نوازش می کنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط والدین، امری است عادی و توام با تجربه و عشق و محبت خانوادگی.
  • اعضای خانواده با یکدیگر صادقانه صحبت می کنند ، به سخنان یکدیگر با علاقه گوش می دهند و توجه می کنند ، با همدیگر رو راست و صادق هستند و علاقه ی خود را به راحتی به یکدیگر نشان می دهند و ابراز می کنند.
  • اعضای خانواده با یکدیگر آزادانه و به راحتی با یکدیگر درد و دل می کنند و می دانند که این حق را دارند که با یکدیگر در مورد موضوع های مختلفی همچون؛ ( ناکامی ها، ترس ها ، خشم خود ، صدمه هایی که دیده اند، خوشی ها یا کامیابی ها ، انتقاد از دیگری و … )، سخن بگویند.
  • اعضای خانواده برای امور خود برنامه ریزی های خاصی دارند و اگر در این مسیر ، مشکلی سبب ایجاد مزاحمت برای اجرای برنامه های از قبل تعیین شده ی آن ها شود ، به آسانی خود را با آن تطبیق می دهند. و در نهایت قادر هستند بدون احساس ترس و یا واهمه ، اکثر مسائل زندگی خود را حل و فصل کنند .
  • در این گونه خانوائه ها؛ پدر و مادر خود را رهبر و یا مدیر خانواده می دانند و نه رئیس یا ارباب خانواده و همچنین می دانند که در موقعیت های مختلف، چگونه به فرزندان خود یاد بدهند تا به مرحله ی ” یک انسان واقعی بودن ” نزدیک بشوند.
  • افراد خانواده در مورد اشتباهاتی که خود مرتکب شده اند ، به همان سهولتی که با یکدیگر در مورد اعمال، کردار و گفتار صحیح خود اظهار نظر می کنند، سخن می گویند.
  • رفتار والدین با آن چیزی که به فرزندان خود می گویند و یا توصیه می کنند کاملا مطابقت دارد و در این مسیر صداقت بسیاری از خود نشان می دهند.
  • والدین همانند هر رهبر و یا مدیر موفق، نسبت به زمان حساس هستند و مترصد ان هستند تا از هر فرصت مناسب برای صحبت کردن و تعامل با فرزندان خود استفاده کنند.
  • اگر یکی از اعضای خانواده سهوأ مرتکب اشتباهی شد و نادانسته خسارتی ایجاد کرد، والدین و بزرگتر ها در کنار او قرار می گیرند تا از او حمایت کنند. این رفتار سبب می شود تا فرزند بی دقت، بر احساس گناه یا ترس خود فایق آید و از فرصت آموزشی که والدین برای او مهیا کرده اند، بیشترین بهره را بگیرد .
  • این گونه خانواده ها؛ اگر متوجه بشوند که فرزندان آنان در زمینه ای اشتباه کرده اند ، فرزندان خود را سرزنش نمی کنند و در تلاش هستند که برای این مسئله ی به وجود آمده، راه حلی بجویند و ارزشیابی نمی کنند.
  • این خانواده ها می دانند که فرزند آنان زمانی برای یادگیری آمادگی بیشتری خواهد داشت که، خود را با ارزش بداند و احساس کند که بقیه هم برای او ارزش قایل می باشند.
  • این گونه خانواده ها می دانند که هرچند با تنبیه بدنی فرزندان و شرمنده ساختن کودک ، رفتار آن را می توان تغییر داد، ولی این آگاهی را دارند که آثار این تنبیه ها در ذهن کودک باقی می ماند و به سرعت و به سادگی قابل ترمیم نمی باشد.
  • زمانی که یکی از فرزندان خانواده،کاری را انجام می دهد که برای تصحیح کار یا عمل او الزامی به نظر می آید، والدین آموزش فرزند خود را با گوش دادن _ حس کردن _ فهمیدن _ و در نظر داشتن زمان و دوره ی خاص رشد او آغاز می کنند.
  • در این گونه خانواده ها؛ والدین می دانند که مشکلاتی در زندگی هر کسی پیش خواهد آمد و دوری از همه ی مشکلات زندگی، امری است امکان ناپذیر. در نهایت گوش به زنگ آن هستند که برای هر مسئله ی تازه ، راه حلی مناسب پیدا کنند و به فرزندان خود پگونگی ایجادخلاقیت و نو آوری را در حل مشکلات می آموزند .

 

والدین خانواده این موضوع که ، تغییر و تحول از خصوصیات زندگی است را، می دانند، در نتیجه، این را قبول دارند که فرزندانشان مراحل مختلف رشد را به سرعت طی می کنند و هیچ گاه نباید سد راه تغییرات و رشد فرزندان خود شوند.

اکنون با توجه به نقش انکار ناپذیر خانواده و شیوه های فرزند پروری در تربیت و رشد فرزندان خانواده و سیستم تربیتی خود را بشناسید تا توانایی آن را داشته باشید که از روش های کار آمد و مناسب، برای تربیت فرزندانتان استفاده کنید. لازم به ذکر است که بعضی از پدر و مادرها در طی تربیت فرزندانشان، دچار اشتباهاتی می شوند که اجتناب ناپذیر است و نباید خود را سرزنش کنند. ولی ضروری است که که از بعضی از تصورهای نادرستی که در مورد تربیت فرزندانشان وجود دارد، آگاهی یابند و در صدد رفع آن ها برآیند. همچنین برای انتخاب سبک های مناسب تربیتی لازم است باورها و اعتقادات اشتباه را شناسایی کرده و باورها و تفکرات منطقی و معقول را جایگزین آن ها کنیم. بعضی از اشتباهاتی که به صورت شایع رخ می دهند، به صورت زیر می باشد:

  • فرزندان نباید پدر و مادر و یا بزرگترهای خود را مورد ارزشیابی قرار بدهند و به مخالفت با آن ها بپردازند.
  • فرزندان نباید ناراحت و یا ناکام شوند.
  • در مورد کودک بر اساس رفتارش قضاوت می کنند ( برچسب زدن به کودک به دلیل کاری که انجام داده است .)
  • کودکان می توانند هرموقع که تمایل داشتند، پدر و مادر خود را عصبانی و یا ناراحت کنند.
  • راه های مؤثر در تربیت کودک شامل: سرزنش، تنبیه و ایجاد گناه می باشد.
  • کودکان از صحبت های والدین، بیش از رفتار و اعمال آن ها یادمی گیرند.
  • تحسین کردن کودکان سبب می شود تا آن ها لوس بار بیایند.
  • از تنبیه سخت و شدید هنگامی که فرزندمان برای اولین بار مرتکب به اشتباهی شده است، استفاده می کنیم، بسیار مؤثر خواهد بود.
  • والدین تنها زمانی که رفتار شایسته ای از فرزندشان مشاهده کرده اند، باید به او محبت کنند.
  • ابتدا باید کودکان ارام بشوند تا آشفتگی و ناراحتی والدین کم شود و یا از بین برود.
  • معتقد بودن به این باورهای اشتباه، سبب می شود که استراتژی ناکارآمدی را در مورد تربیت کودکان استفاده کنیم. مسئله ی خشم از این موضوع دور نیست و برای برخورد مناسب با خشم، لازم است که در مورد مسائلی همچون؛ شیوه ی تربیتی خود آگاه باشیم و همچنین خود را از اشتباهات و باورهای غلط دور کنیم.

منبع:تریبون آزاد

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *