عوامل موثر بر شخصیت کودک

عوامل موثر بر شخصیت کودک

 

عوامل موثر بر شخصیت کودک

 

محیط خانواده اولین و مهم ترین محیطی است که کودک شاهد روابط انسانی در آن است. تحقیقات زیادی توسط روانشناسان و جامعه شناسان در مورد تجارب سالهای اول کودکی انجام شده است. این تحقیقات نشان میدهند تجربه های کودک در سال های اول زندگی که بیشتر در خانواده اتفاق می افتد نقش سازنده و زیر بنایی در شخصیت کودک و رفتارهای بعدی او دارد.

لذا پژوهش های دامنه داری درباره اثر عوامل خانوادگی بر شخصیت و رفتار کودک صورت گرفته و عوامل چندی مشخص شده است در اینجا قصد داریم به اختصار اثر عواملی از خانواده مانند: شیوه تربیتی والدین، جایگاه سنی کودک در خانواده، تعداد اعضای خانواده، روابط فرزندان خانواده،  را بر شخصیت و رفتار کودک بررسی کنیم.

 

شیوه تربیتی والدین:

هدف والدین از تربیت کودک، آماده سازی او برای زندگی در آینده  پذیرفتن مسئولیتها و نقش های متعدد در جامعه است. شیوه های تربیتی کودکان در طی چند دهه گذشته دگرگون شده است. در گذشته انضباط سختی برای کودکان در نظر گرفته می شد، اما اکنون محور اصلی تربیت فرزندان توجه به نیازهای آنها ست و باور بزرگسالان تغییر یافته است که نیاز کودک باید برآورده شود.

در هر حال، چه والد امروزی و چه والد دیروزی، زمانی که پای تربیت فرزندش به میان می آید ، از همان شیوه تربیتی استفاده می کند که در مورد خودش اعمال شده است. چنانچه پدر و مادر به یک شیوه تربیتی، پرورش یافته باشند در انتخاب سبک تربیتی فرزند خود دچار مشکل نخواهند شد اما اگر هریک از آنها با سبک های تربیتی متفاوتی پرورش یافته باشند، در انتخاب شیوه تربیتی فرزند خود دچار اختلاف می شوند و ناچار خواهند شد که نظرات خود را در مورد تربیت فرزندشان تعدیل کنند. علم روانشناسی نیز در این میان بر شیوه تربیتی که والدین انتخاب می کنند اثر می گذارد و خود باعث دگرگونی در تربیت فرزندان شده است.

به طور کلی شیوه های پرورشی کودکان به دو گروه کلی تقسیم می شود: شیوه های مسبتدانه و شیوه های آزادمنشانه. زمانی که صحبت از شیوه تربیتی مستبدانه برای کودکان است، منظور وجود انظباط سخت از طرف والدین، پیروی بی چون و چرا از مقررات و دستورات سخت و خشک استاد و تنبیه های قهر آمیز در برابر اشتباهات کودک می شود. اما بر شیوه های تربیتی آزاد منشانه اصول برگفتگوی دوستانه، توضیح علت ها و آوردن استدلال برای رفتارها و گفتارهای کودک و همچنین تنبیهات ملایم در برابر اشتباهات کودک است. هر یک از دو گروه امکان تقسیمات فرعی بر اساس شدت و ضعف پایندی والدین به شیوه تربیتی را می توان مشاهده کرد. ممکن است والدین مستبدانه سخت گیر باشند تا اعمال محدودیت منطقی پیش روند و در والدین آزادمنشانه از یک برنامه دقیق و منسجم تا سهل انگاری به پیش روند. گروه دیگری از روانشناسان سه سبک تربیتی مستبدانه، سهل انگارانه، مقتدرانه را معرفی می کنند که با توجه به شدت و ضعف در هر سبک قبلا عنوان شده تضادی بین دو تقسیم بندی وجود ندارد.

پس شما والدین عزیز با انتخاب سبک تربیتی مناسب برای فرزندتان در شکل گیری صحیح شخصیت او در ساله ای اولیه زندگی گام موثری برداشته اید. انتظاری می رود شما جهت کنترل رفتارها و گفتارهای فرزندان نه بسیار سخت گیر، نه سهل گیر باشید بلکه با شیوه ای مقتدرانه و قاطعانه او را متوجه کنید قوانینی وجود دارد که برای شما حائز اهمیت است و او باید آنها را رعایت کند و چنانچه رعایت نکند عواقبی در انتظار اوست و در مورد بعضی فعالیت ها او می تواند خود به تنهایی تصمیم بگیرد.

 

جایگاه سنی کودک در خانواده :

اگر یک خانواده را مانند زنجیره به هم پیوسته در نظر بگیریم، هر یک از این زنجیره ها، متناسب با جایی که قرار گرفته است مسائل و مشکلات خاص خود را دارد،از فرزند اول تا آخر و حتی تک فرزند بودن. پژوهش ها ی نسبی در مورد جایگاه هر فرزند صورت گرفته است. در توضیح جایگاه سنی کودک در خانواده ، جایگاه فرزند اول، دوم ، میانه و فرزند آخر بررسی می شود و در آخر تک فرزندی نیز مورد بررسی اجمالی قرار می گیرد.

 

فرزند اول:

پژوهش ها در باره فرزند اول نتایجی به شرح زیر ارائه می کند، بزرگترین کودک خانواده در برآورده شدن خواسته های خود پافشاری و اصرار کمتری دارند. بررسی ها نشان داده است که بهره هوشی فرزندان بعد از فرزند اول بیش تر است. فرزند اول در سازگاری، به دلیل جایگاه خاص خود در خانواده مشکلاتی دارد. فرزند اول با مادر خود رابطه بسیار گرم و صمیمی دارد، اما پس از تولد دومین فرزند، از گرمی و صمیمیت این رابطه کاسته می شود. در کل می توان گفت نخستین فرزند خانواده وضع نامطلوب و دشواری دارد زیرا در سال نخست به دلیل مهر و محبت فراوان والدین معمولا فرمانراوای مطلق خانواده  است و تمام وسایل و امکانات در خدمت رفع نیازهای اوست. اما با تولد دومین فرزند، دوران فرمانروایی مطلق او یکباره به اتمام می رسد. به همین دلیل امکان اینکه فرزند اول برای پدر و مادر مشکلات فراوانی به وجود آورد زیاد است. فرزند اول مجبور است بار بی تجربگی و ناپختگی والدین را در شیوه نگهداریش تحمل کند و محکوم به نظارت و سرپرستی شدید والدین است. علاوه بر این مسئولیت نگهداری از برادران و خواهران کوچکتر نیز بر دوش فرزند اول است. زمانی که والدین فرزند اول را تحت نظارت و سرپرستی شدید قرار می دهند، به طور کلی از او شخصیتی محتاط و محافظه کار می سازند و همچنین با چنین کاری کودک فاقد اعتماد به نفس لازم برای خصوصیات رهبری است و به آسانی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرد.از آنجایی که وقتی فرزند اول به دنیا می آید، والدین می خواهد تمام توانایی و هنر خود را در پرورش و پرستاری از کودک به کار ببرند، با نظارت و سرپرستی شدید خود ، وی را به شخصیتی وابسته تبدیل می کنند و بیش از سایر فرزندان احساس ناتوانی می کند و از طرف دیگر تجربه تلخ او از تولد فرزند دوم و از دست رفتن موقعیت فرمانروایی اش به او می آموزد که موقعیت های او در زندگی به آسانی از دست می رود و کس دیگری می تواند جای او را بگیرد به همین دلیل عموما فرزند اول پیوسته نگران است و از یک بدبینی کلی رنج می برد.

اما فرند دوم از بسیاری نگرانی ها و نابسامانی ها پدر و مادر ، بی تجربگی و نا پختگی پدر و مادر در امان است. تجربه اندوزی والدین در نگهداری فرزند اول به آنها کمک می کند تا پختگی لازم را در تربیت فرزند دوم به کار بسته و در نظارت و سرپرستی فرزند دوم زیاده روی نکنند و علاوه بر این افزایش تجربه مادر باعث می شود ارتباط او با فرزند دوم از ثبات بیشتری برخوردار باشد. در آغاز دومین سال زندگی ، فرزند دوم تلاش می کند خود را به فرزند اول برساند اما چون معمولا قادر به رقابت با فرزند اول نیست دچار احساس شکست و ناتوانی می شود. هر چند والدین برای تعلیم و تربیت کودک دوم کم تر تلاش می کنند، فرزند دوم در آزمونهای هوشی بهتر عمل می کند و معمولا فرزند دوم گشاده رو تر و شادمان تر از فرزند نخست است.

 

کودک میانه:

از سومین فرزند به بعد اما به استثنای فرزند آخر را کودک میانه می گویند. پدر و مادر اغلب به دلیل توجه خاصی که به نخستین و آخرین کودک دارند در پرورش فرزند میانه کمی غفلت می کنند. کودک میانه بر خلاف فرزند اول درگیر اثبات برتری خود بر سایر خواهران و برادران نیست، کودکان میانه به آسانی تلقین پذیر و به راحتی تحت تاثیر دیگران قرار می گیرند و توانایی چندان در تمرکز و دقت بر یک مطلب خاص ندارند.

 

آخرین فرزند:

باقی ماندن حالت های کودکانه در آخرین فرزند، آشکار است. افراد خانواده معمولا داوطلبانه، کارهای آخرین فرزند را انجام می دهند ( که خودش توانایی انجام دادن آن کارها را دارد) و این مسئله باعث لوس شدن او می شود. علاوه بر این به دلیل اینکه سنش از بقیه کمتر است احتمال اینکه وظیفه ای را به دوش او بگذارند کمتر است و همین مسئله  لوس شدن فرزند آخر را تشدید می کند و این شیوه برخورد که مسئولیت کارها را خانواده به دوش می گیرد اثر بسیار منفی در رفتار و شیوه برخورد وی با زندگی دارد. در روابط بین فرزند آخر و دیگر فرزندان، خواهران و برادران بزرگتر با ایفای نقش پدر و مادر در اطلاح رفتار وی تنبیه و تشویق می کنند و اغلب سایر خواهر و برادرها از بی ادبی و مسئولیت ناپذیری کوچکترین خواهر یا برادر خود گله مندند و کوچکترین فرزند خانواده در چنین شرایطی گاه زود رنج و جسور بار می آید و متوقع از اینکه اعضای خانواده او را کمک کنند در نتیجه چنین حالتی فرزند آخر فکر می کند کارها به خودی خود به وفق مراد وی انجام می شود و در این رابطه دیگران زحمتی نمی کشند.

 

تک فرزندی:

پژوهش ها نشان داده است که افرادی که تک فرزند خانواده هستند اغلب یکی از دو تیپ شخصیتی را شامل می شوند: ۱- تیپ بی ادب، از خود راضی، خود پسند و نامحبوب ۲- تیپ حساس و گوشه گیر که از تماس های اجتماعی گریزانند و پیوسته به دامان والدین پناه می برند. پژوهش ها تا حدودی مشخص نموده است که کودکان شیوه سازگاری با دیگران و ایجاد رابطه صمیمانه با گروه های اجتماعی را در محیط خانواده و به خصوص در روابطی که بین خود و خواهران و برادران دارند فرا می گیرند و کودک که یگانه فررند خانواده است به دلیل محدودیت از این امکان ، در فراگیری سازگاری اجتماعی با سختی روبه رو است. کودکانی که تک فرزند هستند چنانچه قبل از ورود به مدرسه هم از موقعیت ها ی مناسب برای یادگیری سازگاری اجتماعی محروم باشد به هنگام ورود به مدرسه با سایر همسالان تفاوت های بارزی دارند و دچار مشکلاتی می شوند اما اکثر تک فرزندها در طی گذر از سالهای اولیه دبستان سازگاری اجتماعی مطلوب را در ارتباط با همسالان خود فرا می گیرند.

 

تعداد اعضای خانواده:

هر خانواده ای را که در نظر بگیریم مجموعه ای از افراد است که می توانند در سنین متفاوتی از یکدیگر باشند، عده ای از آنان مذکر و عده ای مونث هستند و مهم است که برتری اعضای خانواده با جنس مذکر است یا مونث و یا دو جنس برابر هستند. هر یک از این عوامل اثر قابل توجهی بر رفتار تک تک اعضای خانواده می گذارد، علاوه بر این تعداد اعضای خانواده هم مهم می باشد، در خانواده های پر فرزند تقریبا از تمامی جهات با خانواده کم فرزند متفاوت است و این تفاوت تاثیر خود را بر تکامل شخصیتی هر یک از فرزندان به جا می گذارد. در خانواده هایی که بیشتر از ۶ فرزند دارند، والدین عموما کوشش چندانی برای تنظیم زندگی فرزندان به خرج نمی دهند و در این راه نمی توانند موفق باشند. در چنین خانواده هایی اغلب خواهر و برادرهای بزرگ جانشین پدر و مادر و نقش آنها می شوند، علاوه بر این فرزندان چنین خانواده هایی با واقع بینی و سازگاری با واقعیت های زندگی آشنا می شوند ، آنها به آسانی با تغییر نقش ، مقام و موقعیت و مسئولیت خو می گیرند.

اما در خانواده های کم فرزند اثری متفاوت بر تکامل شخصیتی کودک دارند یک خانواده کم فرزند موجب برتری های اقتصادی – اجتماعی می شود. در چنین موقعیتی توجه والدین به کودکان بیشتر شده ممکن است موجب زیاده روی کودکان در ارزشیابی و تخمین اهمیت خود شود. از جمله نکات مثبت در خانواده های کم فرزند آن است که بیشتر و بهتر می توانند به فکر آموزش و پرورش فرزندان خود باشند و هر فردی دارای فعالیت و نفش معینی می باشد.

 

روابط فرزندان خانواده:

روابطی که بین فرزندان خانواده حاکم است از جمله عوامل مهم و تاثیر گذار بر شخصیت کودک است،  از جمله عواملی که این روابط را تحت تاثیر قرار می دهد می توان به تفاوت سنی ، جنسیت و روابط میان فرزندان اشاره کرد، برای مثال واکنش پسران در برار برادرانشان عموما با واکنش آنها در برابر خواهرانشان بسیار متفاوت است. رفتار برادر بزرگتر در برابر برادر یا خواهر کوچکتر خود حالتی حمایت گرایانه و حاکی از سرپرستی دارد . اما اگر تفاوت سنی با خواهر و برادر زیاد نباشد این رفتار حمایتگرایانه مشاهده نمی شود. علاقه و محبت فراوان والدین یه یکی از فرزندان، در روابط فرزندان دیگر با وی تاثیر بسزایی دارد حتی توهم چنین حالتی( یعنی واقعا والدین فرزندی را مورد توجه قرار ندهد اما فرزندان چنین چیزی را باور داشته باشند) روابط فرزندان با او را تحت تاثیر شدید قرار میدهد. رقابت و حسادت در میان کودکان خردسال متداول است اما اگر مادر یا پدری در دوران کودکی نتوانسته باشد مشکل حسادت و رقابت میان خود با برادران و خواهران را حل کند در بزرگسالی ممکن است خودش به وجود آورنده زمینه مناسب برای دامن زدن به رقابت زیان آور بین فرزندانش باشد. تاکید بر رقابت بین فرزندان چندان درست نیست زیرا بین آنها روابط عاطفی برقرار است. پژوهش ها نشان داده است که خواهران بزرگتر به هیچ وجه حاضر نیستند راهنمایی های خواهر کوچکتر را بپذیرند و به شدت در مقابل آن مقاومت می کنند. اما همین خواهر بزرگتر،  اگر خواهر یا برادر کوچکترش دچار نگرانی یا ناراحتی شود، تمام تلاش خود را می کند تا وی را از خطرات احتمالی و نگرانی برطرف کند.

منبع:مقالات کانون مشاوران ایران

6 پاسخ
  1. مشاور
    مشاور گفته:

    کودکان همیشه رفتارهای متفاوت از هم دارند و با توجه به واکنش های آنها به محیط اطراف می توان تعیین کرد چه نوع شخصیتی دارند
    ۱- آدم گیرا و خوش برخورد
    از نظر ما کودکی که هرگز دست از خندیدن بر نمی دارد و باعث خنده و انرژی مثبت در دیگران می شود، شخصیت گیرا و جذابی دارد و همه جذب برخورد او می شوند.
    ۲- خجالتی
    کودکان در مقاطع زمانی مختلف دچار خجالت می شوند اما ما به کودکی خجالتی بودن را نسبت می دهیم که همیشه دوست دارد با افراد محدودی که اصولا پدر و مادر و خواهر و برادرانش هستند در ارتباط باشد.این کودکان همیشه دوست دارند در آغوش یا کنار والدین باشند.
    ۳- کودکان حساس و زودرنج
    این کودکان همیشه از دیگران تاثیر می گیرند و با کوچک ترین صدای از جا می پرند و تعجب می کنند این کودکان از ته دل دوست دارند ثابت و بی تغییر باشند.
    ۴- کودک کنجکاو
    صفت اخلاقی این کودکان در نام آنها مشخص است.این کودک همیشه با کنجکاوی و تعجب محیط اطراف را نظاره می کند و بقیه چیز ها را از دست می دهد.این کودکان به کمکی سرگرمی ، اسباب بازی یا حواس پرتی های دیگر در جمع نیاز دارند.
    ۵- کودک خونسرد
    کودکان خونسرد در هر موقعیت ، شرایط و پیشامدی خونسرد و بی تفاوت هستند.
    ۶- کودک پرهیجان و پر شور
    این نوع کودکان همیشه سرشار از احساسات ، تمرکز و توجه هستند.شاید گاهی نگهداری و مراقبت از این کودکان دشوار باشد اما هنگامی که بزرگ شدند، ذهن خلاق و پیچیده ای خواهند داشت و می توانند به راحتی برای هر مشکلی راه حل مناسب بیابند.

    پاسخ
  2. مشاور
    مشاور گفته:

    اولین تکلیف یا بحران در سال اول زندگی، هنگامی که کودک شما در حال به دست آوردن حس اعتماد به پیش بینی پذیری دنیای اطراف و توانایی خود در تاثیرگذاری بر وقایع اطرافش است ، رخ می دهد و رفتار شما در حل این بحران توسط کودکتان ، نقش اساسی دارد.کودکی که احساس اعتماد در او شکل گرفته است، در ایجاد سایر روابط نیز این حس را با خود منتقل می کند، البته مهم است که کودک شما مقداری سوء ظن سالم نیز داشته باشد و یاد بگیرد که بین موقعیت های خطرناک و ایمن فرق بگذارد.
    کودکانی که سال اول را با حس محکمی از اعتماد به نفس پشت سر می گذارند ، آنهایی هستند که والدینشان با محبت و توجه هستند و به صورتی قابل پیش بینی و اعتماد نشان می دهند.
    به تدریج که حرکات کودک شما بیشتر می شود، احساس استقلال در او شکل می گیرد و اگر شما تلاش های او را در جهت مستقل شدن به دقت هدایت نکنید، ممکن است مکررا شکست بخورد یا مورد استهزاء قرار گیرد که منجر به از دست دادن روحیه و اعتقاد به اینکه نمی تواند موفق شود و کاهش اعتماد به نفس بشود.در نتیجه به جای داشتن احساس کنترل و عزت نفس، ممکن است از اینکه قادر نیست تمالیفی را که شما به او محول کرده اید انجام دهد ، احساس شرم شدید بکند.
    کودک شما در سن ۴ سالگی قادر است تا حدودی برای نشان دادن ابتکار عمل و پذیرش مسوولیت طرح ریزی کند.به تدریج که مهارتهای جدید را تجربه می کند، سعی می کند بر دنیای اطرافش پیروز شود وپرخاشگر خواهد شد.خطری که وجود دارد این است که کودک شما ممکن است در این زمینه زیاده روی کند وشما احساس کنید که باید او را مهار یا تنبیه کنید.اعمال بیش از حد هر یک از این دو موجب عدم توازن می شود که کودک شما احساس گناه کند.

    پاسخ
  3. رضا123
    رضا123 گفته:

    سلام مدتیه دختر ۸ ساله ام دچار توهم شده همش فکر میکنه یکی را زده یا یکی را کشته همش تو فکر و خیال میگه نکنه من کار بدی کرده باشم.خیلی از این وضعیتش میترسم.

    پاسخ
  4. همیار
    همیار گفته:

    بهترین راه شفاف سازی و مشاوره است نباید دختر شما احساس کنه که شما چیزی رو ازش قایم میکنید تا در مقابل اونم چیز هایی رو از شما پنهون کنه.

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

پاسخ دادن به ناهید رحمتی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *