نوشته‌ها

داستان پرنده مهربان

داستان پرنده مهربان

داستان پرنده مهربان

روزی دختر کوچولویی تصمیم گرفت با عروسکش به پیاده روی برود.

او ساندویچی داخل کوله اش گذاشت.

کلاهش را سر کرد و بیرون رفت.پرنده مهربان

ناگهان باد تندی وزید و کلاهش را روی نوک درخت انداخت.

جغدی زیبا که این اتفاق را دید روی درخت پرید و کلاه او را با نوکش به زمین انداخت و دخترکوچولو را خوشحال کرد.

دختر برای تشکر از جغد کمی از خرده های ساندویچ ریخت.

 

منبع:کانون مشاوران ایران

  • داستان پرنده مهربان
  • داستان پرنده مهربان
  • داستان پرنده مهربان