تاثیر محیط های نامساعد خانوادگی بر کودکان
بررسی مشکلات خانواده و سلامت روان فرزندان
برای این که در کودک این توانایی وجود داشته باشد که به سبکی سالم و بهنجار رشد و تکامل یابد، باید نیاز های فیزیکی، شخصیتی و اجتماعی او در حد معقول ارضا شوند. اگر مشکلاتی همچون؛ مشکلات رفتاری، بزهکاری و ناشادی کودک و نوجوان در آنان وجود دارند اساسا مربوط به ناکامی در رفع این نیاز ها می باشد. در کودکان و نوجوانان عواملی مانند: شرایط نامساعد خانوادگی سبب بروز ناکامی و در نهایت ناسازگاری در آنان می شود. از جمله ی این شرایط ، خانواده هایی از هم پاشیده، سخت گیری و محدودیت شدید، طرد شدگی، فقر و کمبود های شخصی، نبودن معیار های صحیح اعتقادی و اخلاقی در خانواده و غیره را می توان نام برد.
بیشتر بخوانید:
الگوهای خانواده و پرخاشگری کودکان
خانواده های از هم پاشیده
امکان دارد خانواده ها به دلایل مختلف از هم بپاشند. مرگ یکی از والدین یا هر دوی آنها، غیبت یکی از والدین به علت طلاق و جدایی، و نیز تعهدات نظامی و شغلی که یکی از والدین در مأموریت طولانی مدت باشند ، بیماری طولانی و یا …، همگی از عواملی هستند که می توانند خانواده هایی از هم گسسته به وجود بیاورند. کودکی که یکی از والدینش را از دست بدهد، به خصوص در سال های اولیه ی دبستان، در بخشی از موارد دچار بحران های عاطفی و احتمالا ناامنی خواهد شد.
تحقیقاتی در مورد کودکان متعلق به خانواده های از هم پاشیده وجود دارند که نشان می دهند که این گونه کودکان از عقب ماندگی تحصیلی و یا برعکس برخوردار از پیشرفت خوب تحصیلی هستند. در مقایسه با کودکانی که متعلق به خانواده هایی گرم و صمیمی هستند ، این کودکان احتمالا دارای مشکلاتی جسمی، عاطفی، اجتماعی و رفتاری بیشتری می باشند و کلا به نسبت ناسازگار تر می باشند. کودکانی که والدین شان به علت طلاق یا هر علت دیگری جدا ازهم زندگی می کنند، نسبت به کودکانی که والدین آن ها فوت شده اند مشکلات بیشتری خواهند داشت. از جمله ی این مسائل شامل: حساسیت زیاد و زود عصبانی شدن، کم توجه کردن به تایید و توجه اجتماعی، خود داری، افسردگی، و بیش از همه احتمالا دروغ گویی، دزدی و اشکال مختلفی از نافرمانی را می توان ذکر کرد. به نظر می رسد که تعارض و هیجانات عاطفی که منجر به طلاق می شود، در ایجاد چنین واکنش هایی بیش از صرف طلاق مؤثر است. والدینی که اختلافات خود را می توانند با مسالمت حل کنند متاسفانه اغلب فرزندان خود را وجه المصالحه قرار می دهند ، بدون آن که از این حقیقت تلخ آگاهی داشته باشند که بر اثر سهل انگاری و یا خود خواهی آنان، چه عواقب بدی در انتظار فرزندانشان خواهد بود.
طرد شدن زیاد در خانواده
بسیاری از کودکان به خانواده هایی تعلق دارند که از عشق و محبت و علاقه و احترام کافی والدینشان برخوردار نبوده اند، به همین دلیل نیاز کودک به محبت و امنیت مورد تهدید واقع شده، و در او احساس تنهایی و بی پناهی باقب مانده است. رفتار والدین می تواند در شکل های مختلف در کودک تجلی گردد؛ از جمله بی اعتنایی و بی توجهی به کودک ، جدایی از او ، تنبیه و تهدید کودک، نق زدن به او، تحقیر او در حضور دیگران و مقایسه ی ناعادلانه ی او با کودکان دیگر خانواده ها.
کودکانی که از سمت خانواده های خود طرد شده اند؛ این افراد در مدرسه، خانه و همچنین موقعیت های دیگر، علائمی نا سالم از خود بروز می دهند. یکی از این موارد آن است که؛ به دلیل جلب توجه دیگران به سمت خود، رفتاری خاص از خود بروز می دهند که این نوع رفتار در کودکانی بی نهایت شیطان و بیش فعال و ناآرام و بی قرار دیده می شود. مطالعات نشان می دهند که والدین این کودکان با آنان با خشونت برخورد می کنند و یا آنان از سمت خانواده طرد شده اند، دچار بی ثباتی عاطفی هستند و اگر مرتکب به اشتباه یا گناهی شوند، خود را مقصر نخواهند دانست. کودکانی که با پاسخ های عاطفی والدین خود کمتر مواجهه بوده اند، در ایجاد رابطه ی نزدیک با دیگران ، بیشترین مشکل را خواهند داشت، و نیز تا هنگامی که مطمئن نشوند که با محبت به آنان پاسخ داده خواهد شد، محبت کردن را بسیار سخت می یابند.
پذیرفتن کودک توسط هر بزرگسالی که مورد احترام کودک و هم سن و سالان او باشد، مانند معلم، حداقل تا حدودی می تواند تجربه ی طرد شدگی در خانواده را جبران نماید.
محدودیت زیاد از سوی خانواده
والدینی که خودشان احساس ناامنی و اضطراب دارند، اکثرا نسبت به فرزند خود بسیار سخت گیر خواهند بود. این گونه خانواده ها ، تمام نیاز های مادی کودکشان را مهیا می کنند ولی از اینکه او با هم سالان خود بازی کند و یا بدون والدین از خانه خارج شود بسیار محدودیت ایجاد می کنند و حساسیت بسیاری دارند. این گونه کودکان خصوصیات رفتاری خاصی دارند و از جله آن ها شامل؛ پرخاشگری، خود خواهی، عدم مسئولین و به طور کل ، گرایش به رفتار همچون عادات عصبیریال مانند مکیدن انگشت، زود عصبی شدن و از کوره در رفتن وشب ادراری، اغلب در میان این گونه کودکان مشاهده می شود. مشکل عمده ای که این گونه کودکان دارند، ناسسازگاری اجتماعی می باشد. به این صورت که در برقرار کردن رابطه با کودکان دیگر، گاهی خود خواه تر، پر توقع تر، و نسبتا متظاهر تر می باشند و در رابطه با بزرگترها، گاهی خشن و بی ادب و نافرمان هستند.
به طور کلی این گونه کودکان نیاز فراوان به اجتماعی شدن دارند، با این حال به همدردی و درمان واقع بینانه و قاطع نیازمندند. پس از گذشت مدتی به نسبت طولانی، این نوع کودکان از طریق معاشرت و محالست با افرادی خارج از خانواده می توانند رفتار اجتماع پسند را یاد بگیرند. بدون شک با ورود این کودکان به مدرسه، می تواند با مسئولیت دادن و غلبه بر رفتار کودکانه و خود خواهانه ی این نوع کودکان، کمک بسیاری به آن ها بکند.
عیب ها و نقص های شخصی
اگرچه وظیفه ای را به کودکی محول کنیم و او از لحظ جسمی و یا ذهنی توانایی انجام آن را نداشته باشد، به طور حتم احساس ناکامی می کند. کودک معلول در مقایسه با کودک بهنجارو نرمال، برای سازگار شدن، با مشکلات بیشتری مواجهه است.
تحقیقات و مطالعات تجربی این موضوع را این گونه نشان می دهند که ناسازگاری بین افراد معلول جسمی و یا دارای نقص عضو ، به احتمال زیاد به مراتب بیشتر از افراد بهنجار و سالم از لحاظ جسمی می باشد. این گونه سازگاری های رفتاری شامل: کم روئی، گوشه گیری، ترس، احساس حقارت، ناپختگی عاطفی، جنسی و روانی، تنهایی و نداشتن دوست، واکنش های پارانوئید، حساسیت زیاد، کمبود محبت، رفتار برای جلب توجه، هدف هایی دور از دسترس، پرخاشگری شدید، عصبانیت، تنش و… می باشد.
باید به این امر توجه کامل داشت که تنها شرایط، علت ناسازگاری نیست، بلکه برداشت و نگرش کودک نسبت به وضع خود است که سبب تعیین واکنش های او می شود. باید والدین و مربیان نکونه هایی از افرادی را به کودک نشان بدهند که با عیب ها و نواقص و نارسائی های زیادی که در زندگی آنان وجود دارد، موفقیت هایی را کسب کرده اند.و به این شکل به کودک کمک می کنند تا بتواند محدودیت های شخصی خود را فراموش کند، و حداکثر استفاده را از خصوصیات مثبت خود می کند.
فقر در خانواده
همه ی کودکانی که متعلق به خانواده هایی غیرمرفه هستند، کودکانی دشوار نمی باشند، ولی موقعیت و شرایط غیرمرفه، فقر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بدون شک برای سازگاری مطلوب فرد، زمینه هایی نامساعد و شرایطی نامطلوب هستند.
به طور خلاصه موقعیت کودک در خانواده، روابط بین آنان با والدین، تعداد و جنسیت فرزندان و ترتیب تولد آنان، وجود ارزش ها و معیار های صحیح اخلاقی و اعتقادی در خانواده، حضور دیگر افراد فامیل در خانه، روابط با همسالان و بچه های محله و دیگر عوامل مربوطه، همانند عوامل فرهنگی و اقتصادی، همگی با تعامل و در هم ورزی خود ، سبب شکل گیری شخصیت کودک می شوند. خوشبختانه بعضی مواقع تغییر در بخشی از عوامل امکان پذیر می باشد. مواردی وجود دارند که سبب می شود به والدین در درک و شناخت فرزندان و همچنین به یادگیری اصول تربیت کودک کمک می کنند ، این موارد شامل؛ برنامه های تربیتی از طریق رسانه های همگانی و آموزش های غیر رسمی، کتاب هایی ساده حاوی دستورالعمل های تربیتی و اخلاقی و اعتقادی می باشند. علاوه بر اینها، جلسات مشاوره ی فردی مشاور یا معلم با والدین، در مشخص ساختن مشکلات و کمبود ها و نارسایی هایی که در خانه و یا مدرسه وجود دارند و همچنین اقداماتی سازنده در جهت جبران آن ها، می توانند بسیار ارزشمند و موثر و مفید واقع شوند.
منبع:مشاورکو
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.