خانواده و اضطراب در کودکان
توجه به نظام خانواده به عنوان علت اختلالات اضطرابی دوران کودکی، حوزه ای است که اخیرا نظر محققان را به خود جلب کرده است. بر اساس نتایج بررسی های مقدماتی، کودکان مبتلا به هر یک از اختلال های اضطرابی بیشتر احتمال دارد والدینی داشته باشند که چندان به خود مختاری تمایل ندارد و تا حدی کنترل کننده است. نتایج پژوهش دیگری نشان می دهد که والدین از طریق تشویق کودکان به حل مشکلاتشان به شیوه هایی اجتنابی تر از آنچه کودک می خواهد، تمایل کودک به اجتناب را دامن می زنند، بدین معنی که کودک مضطرب ممکن است تا حدی اجتنابی باشد، اما پس از مشورت با والدین در مورد حل مشکلاتش، بیشتر مضطرب می شود (راپی،۱۹۹۷). به نظر می رسد که تعاملات والد-کودک در ایجاد اختلال در کودک مضطرب نقش داشته باشد.
فرضیه های نظام های خانوادگی
در مورد نقش خانواده و فرایندهای جامعه پذیری در سبب شناسی اضطراب نظریه منسجمی وجود ندارد، اما تعدادی از فرضیه ها ممکن است از منابع متنوعی استخراج شده باشند و با یگدیگر چنین فرضیه های تبیینی ای را پیشنهاد کنند. احتمالا کودکانی به مشکلات اضطرابی مبتلا می شوند که با خانواده هایی اشنا می شوند که اعضای مهم ان خانواده ها (به ویژه مراقبان اولیه کودک) رفتارها و باورهای اضطراب مداری را فراخوانی، سرمشق دهی و تقویت می کنند. بعلاوه، انتقال های چرخه زندگی خانواده و وقایع تنش زای خانوادگی گه در انها خانواده ممکن است مشکلات اضطرابی مهمی را از نظر بالینی تجربه کند، در شکل گیری اختلال های اضطرابی در کودکان نقش مهمی دارند. این مشکلات توسط الگوهای تعاملات خانوادگی که رفتارهای اجتنابی و باورهای اضطراب مدار را در کودک تقویت می کنند، حفظ می شوند و تداوم می یابند.
دیدگاه سیستم های باورهای خانوادگی که اضطراب را رشد و ترویج می دهند، این است که موقعیت های مبهم باید از روی عادت روزمره به عنوان تهدید کننده و خطر افرین تفسیر شوند و احتمالا اینده پر از خطرها، صدمات و حوادث فاجعه امیز خواهد بود، وقایع غیر متوالی در گذشته به احتمال در بردارنده ی خطر و پیامدهای تهدیدکننده ای در برخی موارد غیر قابل انتظار در اینده خواهد بود، عملکرد در برانگیختگی خودکار باید به عنوان شروع حملات اضطرابی بار تفسیر شوند، اختلال ها و دردهای جزیی نشان دهنده ی بیماری های جدی غیر قابل اجتناب هستند، و ازمون کردن اعتبار هر یک از این باورها به طور غیر قابل اجتنابی به بروز پیامدهای منفی تری منجر می شوند تا ادامه دادن این فرض که این باورها حقیقت و واقعیت دارند.
کودکان با مشاهده این باورها و گفته های اعضای مهم خانواده و درگیر شدن در تعاملات خانوادگی مبتنی بر این باورها، ممکن است انها را درونی کنند و یک سیستم باورهای اشباع شده از خطر شخصی را توسعه دهند[۱]. زمانی که کودکان مشاهده می کنند افراد مهم خانواده، با تهدیدهای ادراک شده، ازراه اجتناب از خظر و نه مواجهه با ان، مقابله می کنند، ممکن است انها این راهبردهای مقابله ای را برای خودشان نیز به کار ببرند. این باورهای اضطراب های مدار وسبک های مقابله ای اجتنابی، زمانی که اعضای خانواده اعتبار انها را مورد قدرشناسی قرار دهند و با انها مبارزه نکنند، ممکن است به شدت تقویت شوند.
دوره های انتقال در چرخه زندگی خانوادگی همچون شروع مدرسه، نقل مکان خانه، تولد نوزاد و تنیدگی های خانوادگی همچون بیماری شخصی یا بیماری والدین نیز ممکن است در شروع مشکلات اضطرابی جدی نقش داشته باشند. در چنین موقعیت هایی کودکان این انتقال ها یا تنیدگی ها را به عنوان تهدیدی بزرگ تفسیر کرده و با انها از راه درگیر شدن در رفتارهای اجتنابی به مقابله برمی خیزند.
والدین، خواهر و برادرها و اعضای خنواده های گسترده، ممکن است همگی در حفظ باورهای اضطراب مدار کودکان و رفتار اجتنابی انان از راه همدلی با ترس های کودک، پذیرش دیدگاه اشباع شده از خطر کودکان درباره موقعیت و تشویق رفتار اجتنابی به عنوان رفتار مقابله ای درست نقش مهمی داشته باشند. مشکلات سازگاری شخصی، اگر فرصت بروز یابند، ممکن است از مهیا کردن فرصت هایی برای کودکان به منظور توسعه ی مهارت های لازم برای مواجهه و تسلط بر موقعیت های ترسناک ممانعت کنند. بنابراین برای مثال در خانواده هایی که به مشکلات زناشویی دچارند یا والدین مبتلا به افسردگی، الکلیسم یا مشکلات دیگر هستند، ممکن است والدین از مواجهه با این مشکلات اجتناب کنند و در عوض توجه خود را به اطمینان خاطر دادن به کودک یا ترغیب کردن بررسی های دارویی و پزشکی گسترده برای شکایات بدنی مرتبط با اضطراب معطوف کنند.
الگوهای تعاملات خانوادگی که حول چنین شرایطی دور می زند، ممکن ات به طور عجیبی اضطراب کودک را حفظ کند و تداوم بخشد و اجتناب والدین از مشکلات زناشویی و شخصی خودشان را تقویت کند. به طور شایع و رایجی، اعضای خانواده به طور هوشیارانه از دستاوردهای ثانویه ی مرتبط با این الگوهای تداوم بخش تعاملی اگاه نیستند[۲].
خانواده درمانی برای کودکان کبتلا به اختلال های اضطرابی با هدف حمایت از والدین و کودکان و ایجاد فرصت هایی که از ان طریق کودک بواند مهارت های لازم را برای رویارویی و تسلط بر موقعیت ترسناک به دست اورد، طراحی شده است. این کار موارد زیر را در بر می گیرد:
- کمک کردن به والیدن و کودکان برای تفسیر موقعیت های ترسناک به روش های کمتر تهدید کننده
- کمک به والدین برای ایجاد ارتباط با کودکان خود به روش هایی که کمتر اضطراب اور باشند
- راهنمایی والدین برای اینکه بتوانند برای کودکان خود مربی و الگوی مهارت های تنش زدایی و دیگر مهارت های مقابله با اضطراب باشند
- راهنمایی والدین در مورد اینکه به کودکان خود کمک کنند تا خود را با موقعیت های ترس اوررویارو کنند
- اموزش دادن به والدین برای اینکه بتوانند کودکان خود را برای ماندن در موقعیت های ترسناک تا زمانی که اضطراب فروکش کند، کمک کنند.
مدارک و شواهدی موجودند که نشان می دهند والدین بیشتر کودکان مبتلا به اختلال های اضطرابی خود نیز به اختلال های اضطرابی و انواع دیگر اسیب شناسی های روان شناختی از جمله افسردگی مبتلا هستند. هم چنین شواهد زیادی مبنی بر تاثیر زیاد سرمشق دهی و سبک های والدینی در انتقال الگوهای اضطرابی از والدین به کودکان دست کم در برخی موارد وجود دارد. شواهد کم، اما در حال افزایشی موجودند که نشان دهنده ی کارایی مداخله های خانوادگی در درمان اختلال های اضطرابی هستند[۳].
[۱] . Kendall
[۲] . Barlow, 2001
[۳] . Kendall, 2000
منبع:مشاوره-خانواده.com
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.