داستان مامان من کجاست؟

داستان مامان من کجاست؟

داستان مامان من کجاست؟

در مزرعه ای کوچک اردکی از تخم بیرون آمد. او با خودش گفت: مامان من کجاست؟

اردک کوچولو در مزرعه گشت تا اینکه سگی را دید. از سگ پرسید: تو مامان مرا ندیدی؟

سگ گفت: نه! اما به تو کمک می کنم تا اورا پیدا کنی.

اردک گفت: متشکرم.

اردک کوچولو در مزرعه به راه افتاد تا به گربه رسید. از گربه پرسید: تو مامان مرا ندیدی؟ گربه گفت: نه من مامان تو را ندیدم.

دوباره اردک کوچولو رفت تا به یک اسب مهربان رسید. از اسب پرسید: تو مامان مرا ندیدی؟

اسب مهربان جواب داد: نه من مامان تورا ندیدم.

جوجه اردک خیلی غمگین بود و دلش برای مامانش تنگ شده بود.

یکدفعه اردک کوچولو صدای سگ را شنید. آقا سگه فریاد زد: من مامان تو را پیدا کردم. جوجه تشکر کرد و به طرف مامانش دوید و با صدای بلند گفت: مامان دوستت دارم.

منبع:فارس پاتوق

داستان مامان من کجاست؟ داستان مامان من کجاست؟ داستان مامان من کجاست؟ داستان مامان من کجاست؟ داستان مامان من کجاست؟

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *