نیازهای کودکان و نحوه برآورده کردن آنها

نیاز به عشق در کودکان

 

 

این نیاز از بدو تولد به بعد با برخوردارشدن کودک از رابطه ای پایدار، دائمی، قابل اعتماد و محبت آمیز با پدر و مادر (یا جانشینی دائمی آنها) که خود، رابطۀ رضایت بخشی با یکدیگر داشته باشند، برآورده می شود. کودک، به واسطۀ این رابطه ـ که نخست با مادر، سپس با پدر خود و به تدریج با حلقۀ روبه گسترشی از سایر افراد شکل می گیرد ـ هویت شخصی و ارزشمندی خود را درک می کند. این رابطه، اساس تمامی روابط بعدی کودک را تشکیل می دهد که علاوه بر خانوادۀ خود او، ارتباط او را با دوستان، همکاران و عاقبت با همسر و فرزند او را نیز شامل می شود. تحول سالم شخصیت، توانایی پاسخدهی به محبت، و به وقت خود، پدر و مادری با محبت و مسئول شدن، تماما ًبر مبنای این رابطه قرار دارند.

ویژگی اساسی و فراگیر عشق مادرانه و پدرانه، این است که کودک بدون توجه به جنسیت، ظاهراً توانایی یا شخصیتش، به طور بی قید و شرط و به صرف وجودش ارزشمند شمرده می شود؛ چنین عشقی بدون انتظار یا به قدرشناسی ارائه می شود؛ و اینکه پدر و مادر، قید و بندهایی را که به لحاظ داشتن فرزند، از نظر فعالیت، زمان و تأمین مالی متحمل می شوند، بی هیچ خشم یا سرزنشی می پذیرند.(نارضایتی هایی که گهگاه نسبت به این قید و بندها ابراز می شود، البته با احساس رنجش دائمی تفاوت دارد ) پدر و مادر، این محبت بی دریغ خود را در تمامی روابط خود با کودک ابراز می دارند. با مراقبت جسمانی و لمس کودک و در آغوش گرفتن او و پاسخدهی به اولین لبخند و اصوات او؛ با محافظت او از اجتماع و سپس آشنا ساختن تدریجی او با اجتماع؛ و سرانجام با محدودساختن و در نهایت، تنبیه کودک به دلیل سرپیچی او از حدودی که برای رفتار درست و مورد قبول تعیین کرده اند.

بیشتر بخوانید: نیازهای کودکان و نحوه برآورده کردن آنها

چنین عشقی، بیشترین اثر را بر خویشتن کودک می گذارد. تأیید و پذیرش دیگران برای بروز تأیید خود و پذیرش خویشتن ضروری است. نگرش سازنده یا مخرب کودک نسبت به خود و سایرین، در درجۀ اولبه نحوۀ نگرش پدر و مادر به او برمی گردد. در اولین ماههای زندگی که نوزاد به لحاظ زیستی ناتوان است، مادر نقش عایق و صافی را برای او ایفا می کند و نوزاد را در برخورد با محیط جدید محافظت می کند. به عنوان مثال، زمانی که او را در آغوش مادر و پدر آرمیده باشد، از شنیدن سر و صدای زیاد، کمتر گوارشی خفیف را راحت تر تحمل می کند. طی سالهای اول زندگی، تماس جسمانی نزدیک همواره بیانگر حمایت تضمین شده والدین و هم نشانگر عشق و علاقۀ پدر یا مادر به اوست. احتمالا به همین علت است که، در زمان جنگ، کودکانی که به هنگام بمباران هوایی نزد پدران و مادرانشان باقی ماندند، نسبت به آنهایی که به مناطق امن تر منتقل شدند، در غلبه بر اضطراب خود موفق تر بودند.

در دورۀ شیرخوارگی، توقعات چندانی از کودک انتظار نمی رود و تمامی خواسته های او را دیگران برآورده می سازند. در این مرحلۀ نخستین، اوست که نیروی محرک رفتارمادر و جهت آن را تعیین می کند؛ مادر نه تنها به خاطر علاقه اش، بلکه به خاطر تسلای خود به نیاز کودک پاسخ می دهد، زیرا گریه او، مادر را پریشان می سازد. در پی این دورۀ خودمحوری کامل، نوبت ابتکار عمل به محور می رسد: از نوزاد انتظار می رود از کامرواسازی آنی خود دست بکشد، تأخیر را بپذیرد و خواسته های دیگران را نیز در نظر بگیرد، که این کار او راـ به تدریج و اغلب با ناراحتی ـ در مسیر پیوستن به دنیای اجتماعی وسیع تر قرار می دهد. از آن زمان، این رابطه حالتی دوسویه پیدا می کند و به همین نحو هم ادامه می یابد.

مطالب مرتبط: نیازهای نوجوانان

گرچه نوزاد ظرف چهل و هشت ساعت اول زندگی قادر نیست نسبت به دیدنی ها و اصوات، واکنش نشان دهد، اولین گام اجتماعی واقعی او تبسمی است که در برابر صورت خندان دیگران نشان می دهد. این امر طی دومین ماه زندگی او رخ می دهد: چند ماه طول می کشد تا او بتواند صورت مادر خود را بشناسد و آنرا از دیگران تمایز دهد. این آگاهی، نقطۀ عطف پراهمیتی است؛ زیرا بیانگر آن است که او دیگر مادرش را فردی مجزا از خود، و به بیانی دیگر،((خارج از وجود خود)) ادراک می کند و بدین ترتیب، پیدایش هویت یا خودپنداره در او آغاز می شود. این امر، همچنین نشان دهندۀ بروز اولین و مهم ترین پیوند و دلبستگی عاطفی او نیز هست. کودک شیرخوار برای رسیدن به این مرحله، باید موارد زیادی را بیاموزد تا آنکه قادر شود بین درون داده های حسی متعددی، تمایز بگذارد.

از این اولین رابطۀ عشقی دوسویه، سه پیامد تحولی مهم دیگر نشأت می گیرد: نخست این که، نوزاد از حضور مادر لذت می برد، حتی اگر تنها بتواند صدای او را در حین حرکت کردن بشنود، و هرگاه مادر از نظرش دور گردد، ناراحت می شود. دوم اینکه، مادر با محبتی که در هر مرحله از پیشرفت، مراقب و مشوق کودک است، مشتاقانه از هر نشانه ای که کودک ظاهر می کند، شادمان و مسرور می شود و با این کار، به پیشرفت او سرعت می بخشد: این رفتارها، به منزلۀ پاداشی برای تلاش های کودک است و او را برمی انگیزد تا پی گیرانه، به تلاش های خود ادامه دهد. به همین دلیل، او می تواند راه رفتن و حرف زدن را سریع تر از کودکی بیاموزد که مادرش برای چنین توجه صمیمانه ای به پیشرفت کودک خود، وقت یا رغبت کافی ندارد. چنین مادری، برعکس دلسردی و عدم تأیید رفتاری را، که باعث ناامیدی می شود، به کودک خود منتقل می سازد.

سومین پیامد این است که کودک به کمک روابط رضایت بخش دو سویه ای که نخست با مادر و سپس با افرادی که برای او اهمیت زیادی دارند برقرار می سازد، خویشتن داری و نحوۀ کسب ارزش های اخلاقی را می آموزد. کودک این کار را از طریق تقلید یا ((الگوپذیری)) انجام می هد. مادر به واقع، واسطه ای میان دنیای درون ذهنی کودک و دنیای (واقعی) خارج از وجود اوست؛ توجه مادرانه باعث به رسمیت شناختن و تثبیت فردیت و هویت شخصی کودک می شود؛ و مراقبت محبت آمیز مادر، منحصر به فرد است، زیرا متناسب با نیازهای فردی و بسیار خاص کودک است، به گونه ای که او را موجودی متفاوت لز دیگر کودکان می شنارد.

جایگزینی چنین محبتی بسیار دشوار است و از این رو فقدان آن، به طور موقتی یا دائمی، به کودک آسی می رساند. ((مراقبت گروهی)) در بهترین حالت، با بی طرفی با کودکان مواجه می شود. یعنی از تمامی کودکان، به یکسان مراقبت می کند. اما نیازهای یک شخصیت در حال رشد، فراتر از این است؛ او نیاز دارد بداند که وجوش برای فردی خاص، بیش از کودکان دیگر اهمیت دارد، و این فرد حامی، به خاطر او، از هیچ اقدامی، اگرچه نامعقول، فروگذارس نمی کند.(نیوسان، ۱۹۷۲).

منبع:مشاوره-آنلاین.com

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *