روانشناس متخصص کودک

رازهایی در مورد مدیریت رفتار کودکان

کنترل کودک: رازهای پنهان در مورد بدست گرفتن کنترل و عملی کردن آن

خودتان را تصور کنید که در جاده در حال رانندگی هستید، آهنگ مورد علاقه تان از رادیو پخش می شود، هر بزرگراهی شما را کیلومترها از مشکلاتتان دور می کند و ناگهان از صندلی پشتی با احساس ضربه ای به پشت صندلی تان، کودکتان بادکنک آرامش شما را با صدای گریه ی گوشخراشی مثل برخورد کشتی با کوه یخی، نابود می کند “اون منو زد!”. دوباره جواب می آید که “اون دوباره همون صداها رو از خودش در میاره”. یک فکر به ذهن شما خطور می کند: اگر این ماشین بجای کنترل سرعت یک دکمه ی کنترل کودک داشت، قطعا دو برابر قیمت میخریدمش! قطعا داشتن کنترل بیشتر به شما اجازه می دهد تا از نقطه ی A به نقطه ی B، بدون هی سر و صدایی از صندلی های عقب رانندگی کنید و کنترل همچنین به شما اجازه می دهد تا یک مکالمه ی تلفنی را بدون هیچ گونه مزاحمتی به اتمام برسانید. اگر کنترل تا این حد بخش مهمی از والدین بودن باشد، چرا ما نتوانیم کنترل بیشتری داشته باشیم؟ در این مقاله، دلایل این مساله که چرا اعمال کنترل در بسیاری از موقعیت ها بسیار چالش انگیز و مهم است صحبت خواهد شد و رویکردهایی که می توانند به میزان بیشتری از کنترل منجر شوند، آورده خواهد شد.

برای مطالعه بیشتر:

راهنمای والدین برای کنترل خشم

تکنیک هایی برای کنترل رفتاری کودکان ۳

در ابتدا اجازه دهید مشخص کنیم که والدین ممکن است زمانی که واژه ی کنترل مطرح می شود، دسته بندی شوند. حدود نیمی از ما فورا حس خفگی پیدا میکنیم و یا حس می کنیم بچه ای که بیش از حد تحت کنترل باشد، ظرفیت تحمل خود و دیگران را از دست می دهد. معلم پایه اول به ذهنمان می آید که می گوید دست های خود را بالا ببرید و فقط مداد رنگی های آبی، سبز و قهوه ای تان را برای کلاس نقاشی طبیعت بیرون بیاورید چرا که اینها تنها رنگ هایی هستند که او می تواند در طبیعت ببیند. از این دید، کنترل تنها شبیه یک چوب سرکوبگرانه به نظر می رسد. نیم دیگری از ما ممکن است تعجب کنند که چرا دیگر والدین نمی توانند چیزی را ببینند که عدم کنترل کودک برای جامعه به ارمغان می آورد. از این منظر، نکته ی کلیدی برای کنترل فردی بزرگسالان، از طریق کنترل صحیح اعمال شده بوسیله ی والدین است؛ این راهی است که به کودکان کمک می کند تا بفهمند که جهان سرشار از پیامدهای واقعی است و شادی از تشخیص و دوری از پیامدها نشات می گیرد. خبر خوب این است که هر دو بعد درست هستند و خبر بد هم این است که هر دو بعد اشتباه هستند. بسیاری از سوء تفاهم ها از مشکلات ما در به یاد آوردن این نکات است که ۱) ما نمی توانیم کودکان را کنترل کنیم و فقط می توانیم شرایط و موقعیت را تحت کنترل خود درآوریم و ۲) عوامل ارتباطی به اندازه ی تشویق و تنبیه در چگونگی پاسخ کودکان به کنترل اهمیت دارند.

اگر بخواهیم در مورد دومین مورد بیشتر بگوییم، بیایید نگاهی به گفته های محققان در مورد موضوع چگونگی والدین بودن بیندازیم. یک تحقیق معتبر در این حوزه از مطالعات بامریند در مورد سبک والدینی (۱۹۹۱) ناشی می شود و تحقیق دیگر مربوط به کار موکوبای و مارتین (۱۹۸۳) است. بر اساس نظر بامریند، سه سبک اولیه از والدینی وجود دارد که منجر به خروجی های مورد انتظار می شود:

۱.سبک اقتدارگرا- این والدین از قانون “چون من اینطور می گویم” استفاده می کنند و جایزه هایی در قبال اطاعت مد نظر قرار می دهند. آنها در اجرای قوانین سخت گیر هستند و به تنبیه به عنوان موثر ترین پیامد تاکید دارند. احساسات کودکان برای حفظ اقتدار و اطاعت در خانه در درجه ی اهمیت بعدی قرار می گیرد. کودکان والدین اقتدار گرا بدون شک، به بزرگسالان خوبی تبدیل می شوند که می دانند چگونه اطاعت کنند اما آنها تمایلی به شایستگی اجتماعی و یا شادی عمومی نخواهند داشت.

  1. سبک مقتدرانه- این والدین نیز مانند والدین اقتدار گرا، قوانین و انتظاراتی را تنظیم می کنند اما نسبت به واکنش ها و احساسات کودکان، پاسخگو تر هستند. اهداف و قوانین در مقایسه با استانداردهایی که بایستی کودک را به ترس و لرز بیندازد، به طور مثبت تری ارائه شده اند. والدین مقتدر پیامدهای منفی را با قوائد مثبت در تعادل نگه می دارند و زمانی که امکانش باشد، می بخشند. کودکان والدین مقتدر از کودکان خود کسب احترام می کنند که بعدا در قالب شادی، توانایی و موفقیت در کار نمود پیدا می کند.
  2. سبک بخشنده و بسیار آسان گیر- این گونه از والدین ممکن است کنترل را تنها محدود به تنظیم انتظارات و قوائدی برای کودکان ببینند. این گونه والدین ممکن است احساس کنند که کودکان زمانی که به حل خود رها شوند، به طور طبیعی رفتار خوب را بر رفتار بد ترجیح می دهند. در واقعیت، والدین آسان گیر ممکن است گاهی از برخورد با کودک بترسند و وضعیت دوستی را نسبت به پرداختن به خطرات درگیری با یک کودک عصبانی و تحریک شده انتخاب کنند. جای تعجب نیست که کودکانی که به این سبک بزرگ شده اند، با کنترل فردی مشکل دارند و ضعیف ترین خروجی ها را در شاخص عملکرد بزرگسالان نشان می دهند.

حالا دو عامل را که به تنظیم شرایط برای یک کنترل موثر والدین کمک می کند، به یاد می آورید؟ این در مورد بخشی از وضعیت های کنترل و رابطه با اهمیتی برابر با تشویق و تنبیه است. به طور سطحی، به نظر می رسد که والدین اقتدار گرا، بیشترین کنترل والدینی را دارند. با این همه، کودکان آنها با بی ادبی جواب پس نمی دهند، اقتدار والدین را به چالش نمی کشند و بر سر میز شام به هم سقلمه نمی زنند. والدینی با اقتدار سرسختانه، اغلب در مورد کنترل کودکان به مانند کنترل موقعیت دچار اشتباه می شوند. مشکل این نوع از مکانیزم کنترل این است که اغلب زمانی که کودکان وارد دوره ی بزرگسالی می شوند بجای احساس درستی از کنترل فردی درونی، احساس ترس می کنند. مشکل دیگر این است که نسبت پیامدهای منفی به مثبت اغلب در حدود ۴ به ۱ است، این بدین معنی است که کودکان تجارب بیشتری در اجتناب از تنبیه کسب ی کنند به جای اینکه زمان خود را برای کسب پیامدهای مثبت صرف کنند. در انتهای دیگر طیف، والدین بخشنده ی آسان گیر اغلب توانایی استفاده از ابزارهای کنترل موقعیت را ندارند مانند یک صدای مقتدرانه، کنترل تشویق و توجه یا برنامه ریزی از قبل برای کنترل مشکلات موردی محتمل. والدین آسان گیر، حس شکست و سر خوردگی می کنند چرا که به نظر آنها به دست گرفتن کنترل، یک نبرد از دست رفته و باخته است. و زمانی که شرایط برای هر دوی والدین اقتدار گرا و اسان گیروخیم می شود، آنها غالبا به داد کشیدن به عنوان ابزاری از کنترل، اعمال پیامدهای شدید مانند محدودیت های زمانی ۶ ماهه یا استفاده از قدرت تهدید (مانند “صبر کن تا به یه جای غیر عمومی برسیم و ببین چه چیزی منتظر این رفتار توست”) پناه می برند.

والدین مقتدر به نظر می رسد در کنترل موقعیت به منظور اعمال کنترل بر کودک تواناترین باشند و همچنین می دانند که چگونه بطور موثر از هر دوی پیامدهای ارتباطی مثبت و منفی برای رسیدن به نتیجه ی دلخواه خود استفاده کنند. آنچه که والدین مقتدر به طور متفاوتی از دیگران انجام می دهند عبارتند از:

۱) آنها می دانند که موقعیت بیشتر به مانند هدایت یک قایق بر روی آب است تا هدایت یک ماشین بر روی زمین، به این علت است که کودکان اگر عناصر موقعیتی کافی اعمال شود، به مرور در جهت کنترل موقعیتی حرکت خواهند کرد، اما ممکن است فورا هم تغییر نکنند.

۲) والدین مقتدر می دانند که ابزارهای ارتباطی مانند توجه مثبت نشان دادن و تشویق همچنین پیامدهای اصلاحی و عواقب منفی موثر تر از انواع دیگر تشویق ها و تنبیه ها مانند بی اعتنایی و یا تلاش منفعلانه برای متقاعد کردن یک کودک عصبانی تحریک شده است. والدین مقتدر همچنین به نظر می رسد که احترام والدینی را تشخیص دهند که این چیزی است که همه ی ما آرزوی این را داریم که چنین احترامی را از کودکان خود دریافت کنیم و این با دادن چالش های رفتاری قابل دستیابی و معنی دار برای کودک ایجاد می شود و با بازخورد شفاف و صادقانه و عواقب منفی زمانی که یک انتخاب رفتاری غلط از جانب کودک سر می زند، متعادل می شود. نکته اصلی که والدین مقتدر دریافت می کنند و نیاز است تا ما آن را به خاطر بسپاریم این است که اگر ما زمان برای برنامه ریزی صرف کنیم و ابزارهای جدید را زمانی که تلاش های قبلی مان بی ثمر بود، به کار ببندیم، کنترل در طول زمان ایجاد خواهد شد.

به این ترتیب و با این نوع نگاه، ما مجبور نیستیم که به کنترل به عنوان یک چیز منفی فکرکنیم، شاید بمانند شیوه ای که در کودکی خود ما اعمال شده و ما می توانیم آن را به عنوان آنچه که در ارتباط با کودک ما است، مجددا تعریف کنیم. بیایید برخی از این مفاهیم را به این موقعیت های بسیار واقعی و بسیار متداول که در آن کنترل به یک مساله ی اصلی تبدیل می شود، اعمال کنیم:

  • عقب و جلو کردن صندلی عقب- چه چیزی در مورد صندلی عقب یک مینی ون وجود دراد که باعث “اذیت درونی” در کودکان می شود؟ دو دلیل وجود دارد که این موقعیت منجر به رها شدن کنترل از دست ما می شود. اول، زمان با شما یار نیست. با اعمال فشار برای رسیدن به مقصد، قابل درک است که ما به خود بگوییم ” اگر بتوانم به آن جایی که می خواهم بروم، برسیم، می توانم جر و بحث را خاتمه بدهم”. دوم، حبس کردن یک کودک در یک فضای کوچک به طور طبیعی منجر به جر و بحث در مورد فضا و توجه خواهد شد. برای کاهش جنگ و دعوا از صندلی های بسته ی پشتی، سعی کنید به کودکی که بهترین رفتار را از خود نشان داده است، توجه مثبت نشان داده و از او تعریف کنید ( ابزاری که ما آن را پاداش افتراقی برای رفتار مثبت می نامیم).  حتی اگر این رفتار خوب بیشتر از چند دقیقه طول نکشد. همچنین سپردن کاری به کودکان برای انجام دادن در طول زمانی که در عقب گیر افتاده اند، کمک کننده می باشد. هر کاری را انجام خواهند داد، حتی اگر این کار شمردن خروجی های بزرگراه تا رسیدن به خروجی مورد نظر شما باشد. نقشه ی خیابانها را بیاورید، نقطه ی شروع و پایان سفر خود را با ستاره مشخص کنید و ببینید آیا می توانند هر خیابانی که در مسیر وجود دارد را روی نقشه مشخص کنند یا نه!.
  • فرزند بیتشر= سر و صدای بیشتر- این بیشتر شبیه یک ضرب المثل قدیمی است، “یکی از والدین نمی تواند هر دو کودک در حال دویدن در جهت های مختلف را بگیرد”. کودکان در کنترل های موقعیتی با حرکت سریع، انجام کارها بارها و بارها و انجام دادن بسیاری از رفتارهای منفی در یک بازه ی زمانی کوتاه از کوره در می روند. هر چه تعداد کودک در شرایط گفته شده بیشتر باشد، حساسیت شرایط دو یا سه برابر می شود. به جای از دست دادن اقتدار و انرژی با بروز خشم و آتش درون که شعله می کشد، تنها یک یا دو رفتار تحت کنترل انتخاب کنید تا به کار ببرید. به عنوان مثال، تنها روی دویدن و فرار از دست والدین در مغازه ی خوار و بار فروشی و یا کودکی که به اتاق خواهر یا برادرش می رود تا شروع کننده ی یک دعوا باشد، کار کنید اما سعی نکنید که هر پنج رفتار را در یک زمان تغییر دهید. بزرگترین قدرت زمانی که شما چند کودک دارید (حتی اگر دو کودک است)، توانایی بیشتر شما برای برنامه ریزی از قبل است. سعس کنید گاهی از موقعیت خارج شوید و به دنبال استراتژی هایی باشید که در دفعات بعد به کار ببندید، مانند ۱۰ دقیقه ی اضافی در رفتن به مغازه که می تواند برای بردن کودکان به گوشه ای از مغازه صرف شود تا زمانی که رفتار آنها تحت کنترل درآید و یا کنترل تلویزیون که با در دست نگه داشتن صبورانه دکمه خاموش دستگاه در هوا تا زمانی که سر و کله زدن آنها متوقف شود.

با داشتن برخی از این ایده ها در ذهن، هر والدینی تا زمانی که بخواهند از موضع خود گاهی گامی به عقب بردارند و در آینه به احساسات خود در مورد اعمال کنترل نگاه کنند و تلاش کنند تا هر زمانی که نیاز است، تنظیم کنند، می توانند کنترل در امورات خانواده را در تعادل نگه دارند.

منبع: کودک و نوجوان

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *