مورچه بی دقت

مورچه بی دقت

آن شب برف سنگینی باریده بود و هوا بسیار سرد بود. موچی (مورچه کوچولو) و فیلو (فیل کوچولو) در خانه خواب بودند. خانه بسیار سرد بود.

موچی گفت: ما باید تمام شعله های گاز را روشن کنیم تا خانه کمی گرم شود.

فیلوگفت: اما این کار خطرناک است. مگر یادت نیست آقای ایمنی گفت اینکار را نکنیم؟

موچی گفت: آقای ایمنی در خانه گرمش خوابیده ونمی داند که ما داریم از سرما میلرزیم. سپس رفت وهمه شعله ها را روشن کرد. خانه گرم شد اما، بوی گاز همه جا را گرفته بود.

موچی که گرمش شده بود پنجره ها را باز کرد. دقیقه ای بعد صدای زنگ در بلند شد. فیلو در را باز کرد. آقای ایمنی پشت در بود.

آقای ایمنی گفت: داشتم از اینجا عبور میکردم که دیدم پنجره هایتان توی این سرما باز است گفتم بپرسم اینجا چه خبر است؟

فیلو گفت: موچی سردش بود و اجاق گاز را روشن کرده تا خانه را گرم کند. حالا گرمش شده و پنجره را باز کرده.

آقای ایمنی گفت: این کار بسیار اشتباه است. شما باید لباس گرم بپوشید و جلوی پنجره ها پرده ای کلفت بزنید. فیلو سریع اجاق گاز ها را خاموش کرد و مقداری لباس به موچی داد وگفت: اینها را بپوش. من میروم جلوی پنجره ها پرده بزنم.

ساعتی بعد، پرده ها زده شد. آقای ایمنی گفت: دوستان عزیز یادتان باشد موقع خواب شعله بخاری را کم کنید و از پتوی مناسب استفاده کنید.

آقای ایمنی خداحافظی کرد و رفت.  حالا خانه گرم شده بود وهمه راحت به خواب رفتند.

منبع:تریبون آزاد

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *