نوشته‌ها

داستان گرگی در لباس میش

گرگ در لباس میش

روزی روزگاری یک گرگ بدجنس برای پیدا کردن غذا دچار مشکل شد. زیرا گله ای که برای چرا به چمنزار می آمد چوپانی دلسوز و سگی دقیق داشت. گرگ نمی دانست چکار کند تا اینکه روزی پوست گوسفندی را پیدا کرد. آنرا برداشت و فرار کرد.

روز بعد گرگ پوست را بر روی خودش انداخت و خود را به شکل گوسفند درآورد و به میان گله رفت.

یکی از بره ها به کنار گرگ آمد. گرگ ناقلا به او گفت: کمی آنطرف تر علف های خوشمزه تری وجود دارد و بره بیچاره به دنبال گرگ از گله دور شد. آن روز گرگ شکار خوبی پیدا کرد.

تا مدت ها گرگ به روش های مختلف گوسفندان را فریب می داد تا اینکه چوپان و سگ گله بعد از مدتها به علت ناپدید شدن گوسفندان پی بردند و گرگ بدجنس را حسابی ادب کردند. ولی حیف که یک عده گوسفند فریب گرگ را خورده بودند و دیگر در میان گله نبودند.

منبع:تریبون آزاد