روانشناسی و مشاوره نوجوان دختر

روانشناسی و مشاوره نوجوان دختر

بزودی

95 پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »
  1. آناهیتا
    آناهیتا گفته:

    سلام دختر ۱۳ساله هستم مادرم پدرم توجه نمی کند بیشتر ۲تا خواهر ۲تا برادرم توجه میکن وقتی مادرم مریضه خواهر برادرم به مادرم توجه نمی کن ولی مادرم مریضه من مراقبشو هستم توجه می‌کنم ولی مادرم پدرم منو دوست ندارن چرا ازم حرف بد میزن

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما آناهیتا جان
      درک میکنم که سبک برخورد آنها شما را ناراحت کرده است اما در این مسیر بهتر است از مقایسه کردن خودتان خوداری کنید و سعی کن با احترام با پدر و مادر بدون حضور دیگران در مورد احساسات و نیازهایی که دارید صحبت کنید تا بتوانید در مسیر تعامل باهم نتیجه گیری بهتری داشته باشید.

      پاسخ
  2. Moon
    Moon گفته:

    سلام من ۱۳ سالمه . پدر و مادرم از ۹ سالگیم جدا شدن و من پیش پدرم زندگی میکنم . هردو ازدواج کردن . راستش هر مسئله ای که در مورد مادرم پیش میاد ، پدرم قضیه طلاق رو میکشه وسط و میگه : مامان شما ۳ بار درخواست طلاق داده و … . منم میگم : بابا الان شما نزدیکه ۴ ساله که جدا شدین!اما اون بازم ادامه میده . چند ماهیه که گریه های بی دلیل دارم ، نمیدونم چِمه . من عاشق موسیقی ام و هروقت حالم بد میشه موسیقی گوش میدم ، اما این چند ماهه دیگه تاثیری روی حالم نداره . هر وقت میخوام در مورد مامانم با بابام صحبت کنم بغضم میترکه و گریه میکنم خب دست خودم نیست . همیشه کاملا بی دلیل گریه میکنم ، حال روحیم اصلا خوب نیست ، هیچ چیز خوشحالم نمیکنه . و از این خیلی میترسم که به بابام بگم منو به مشاوره ببره ، چون بهم میگه که من هیچ مشکلی ندارم ( خب من جلو بابام که نمیام گریه کنم یا مشکلاتم رو بگم ) خب خدا رو شکر تک فرزند نیستم و خواهر برادر از خودم بزرگتر دارم که خواهرم توی یه سری مسائل کمکم میکنه و برادرمم ۱۹ سالشه خیلی خوش قلبه اما اونم بخاطر مشکلات خانوادگیمون ، خیلییی عصبیه و شبا میره بیرون سیگار میکشه… . به جز اینا مشکلات دیگه هم هستن که خیلی زیادن ، اما کسی نیست درکم کنه و بهم کمک کنه . لطفا جواب پیامم رو بدید من واقعا نیاز به کمک دارم

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما مونا جان
      درک میکنم که جدایی پدر و مادر برای شما هم با دشواری و فشار روحی همراه هست اما در هرصورت مادر و پدر شما به عنوان دو فرد بالغ در این مورد تصمیم گیری کرده اندو خب این مسئله ارتباطی به شما ندارد پس در این مسیر بهتر است در احترام به پدر بیان کنید که جدایی آنها به شما ارتباطی ندارد و تصمیمی می باشد که خود انها گرفته اند . اما در این مسیر شما می توانید ارتباط خودت را با پدر و مادر داشته باشی بدون اینکه وارد مشکلات و موضوع طلاق انها شوید.
      ببین عزیزم اینکه خواهر و برادر همراه و شنونده خوبی هستند خیلی عالی هست اما در هرصورت نیاز است که شرایط روحی شما را بررسی کنیم تا بتوانیم به شما کمک کنیم در شرایط روحی بهتری مسیر رشدی خودت را طی کنی.
      شما با مادر ارتباط دارید؟
      در کنار اینکه خب این شرایط روحی تاثیری بر عملکرد درسی و یا ارتباط شما با دوستان و خانواده داشته است؟

      پاسخ
  3. Moon
    Moon گفته:

    من مونا هستم ۱۳ سالمه که چند روز پیش بهتون پیام داده بودم ؛ چشم به حرفتون گوش میدم . بله با مادرم در ارتباط هستم اما زیاد نه . درسم یکمی ضعیف شده اما هنوزم تلاشم رو میکنم که قوی بشم . با بابام مثل قبلا صمیمی نیستم و نمیتونم احساساتم رو بیان کنم . حس میکنم مامانم عوض شده یعنی اخلاقش . خیلی حس بدی دارم ،
    دیگه اصلا مثل قبلا خوشحال نیستم و بعضی وقتا میخندم یهویی وسط خندم بغض میکنم و گریم میگیره ( دست خودم نیست ) ولی نمیتونم جلوی کسی احساساتم رو بروز بدم ، اخه اینا غیر عادی هستن برای اطرافیانم ‌. خیلی بیش از حد گریه میکنم ؛ دلم نیاز داره فریاد بزنه و گریه کنه ، اما نمیدونم چرا . مشکلم اینه که هروقت نیاز دارم گریه کنم ، مکانی رو پیدا نمیکنم که تنها باشم و با خیال راحت گریه کنم

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما مونا جان
      ببین عزیزم در این مورد بهتر هست برای بررسی شرایط روحی خودت از پدر و مادر بخواهی که شرایط مراجعه به روانشناس را برایت ایجاد کنند در این مسیر در کنار بهبود شرایط روحی خودت به کمک روانشناس در قالب خانواده درمانی می توانید با پدر و مادرتان نیز مشکلات ارتباطی که وجود دارد را به کمک متخصص بررسی کنید.

      پاسخ
  4. تینا
    تینا گفته:

    سلام دختری هستم ۱۴ ساله که بچه طلاق هستم و در ۸ سالگی پدر و مادرم از عمدیگه جدا شدند و با مادرم زندگی میکنم، تمامی امکانات رو مادرم برام فراهم کرده از جمله سرویس خواب، مدرسه، کلاس زبان، تفریحات، لباس های رنگارنگ و….مشکل من با خانوادم نیست با خودمه! من کلاس نهم هستم و امسال انتخاب رشته دارم ولی از پارسال که مدرسه هام مجازی شده افت تحصیلی شدیدی کردم و به فیلم دیدن و تنبلی و چت با دوستان مجازیم جذب شدم در حدی که حاضرم بمیرم ولی اینکار ها رو بکنم، تصور کنید در سال هفتم ۱۸.۸۶ بودم الان ۱۴ رو به زور گرفتم و یه درس هم تجدید شدم! در واقع این تنها ایراد هام نیست. خودم ایراد هام رو میدونم ولی هر کاری میکنم نمیتونم درستشون کنم ارادم قبل از اینکه بفهمم از دست میره ۱. خیلی بد دهن و پررو هستم. ۲. لحن خیلی بدی دارم و نمیتونم منظورم رو به شیوه درست بگم ۳. حقیقتش من بیماری روانی پیکا رو دارم و گچ میخورم و مامانم خبر داره و سرزنش نمیکنه ولی من متوجه میشن که داره زجر میکشه ۴. هر شب تا ۴ صبح بیدارم ۵. از صبح تا شب تو گوشیم و تا حالا یه بار هم در کتاب رو باز نکردم ۶. به کار های خونه نمیرسم ۷. برای آینده تصمیم درستی ندارم ۸. توی این سن تمام اطلاعات درباره رابطه جنسی رو میدونم و با اینکه دخترم مشوق زوج های گ..ی هستم…. من واقعا از ته ته دلم میخوام خودم رو اصلاح کنم و مامانم درباره تمامی موارد بالا اطلاع داره و هنوز برای من زحمت میکشه، دلیلی که از شما این مشاوره رو میخوام اینه که همین امشب مامانم مثل چند دفعع قبل با من دعوا کرد و قلبش تیر کشید و من به شدت نگرانشم…خواهش میکنم التماستون میکنم که بگید من باید چیکار کنم که خودم رو بیشتر اصلاح کنم تا مامانم کمتر زجر بکشه من واقعا تنها کسی که تو زندگیم دارم مامانمه نه پسر برام مهمه نه پدرم فقط مامانم پیشم باشه کافیه خواهش میکنم بگید

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما تینا جان
      ببین عزیزم درک میکنم با تمام داشتن امکانات بازهم ممکن است تکه از تو در مورد جدایی پدر و مادر ناراحت و حتی عصبانی باشد اما در هرصورت براساس شرایط زندگیشان آنها در این مسیر تصمیم به جدایی گرفته اند در حد توان مالی و آگاهی در مسیر رشدی و تربیتی شما گام برداشته اند .
      در این مسیر شما در سن نوجواین قرار داری و خب جذابیت فضاهای مجازی، بودن با دوستان، فیلم دیدن، حتی ارتباط با جنس مخالف یک امر طبیعی هست اما اگر تمرکز بر این موارد به اندازه ای باشد که تمرکز شما را از اولویت های اصلی زندگیتان خارج کند در این حالت آسیب زا می باشد و می تواند سالها زندگی شما تحت تاثیر همین شرایط قرار گیرد چون در هرصورت شما بزرگ می شوید و از کاشته های زمان فعلیتان استفاده می کنید.
      این میزان از پرخاشگری و اعتیاد به این روابط ، افت تحصیلی و وارد شدن به مسائلی که شاید اصلا مناسب شما نباشد همه برای شما یک زنگ خطر می باشد و بهتر است در همین زمان که می خواهی این مسیر را اصلاح کنی و شرایط ارتباطی و درسی بهتری را تجربه کنی از مادرت بخواهی شرایط برای شما شرایط مراجعه به روانشناس را ایجاد کند تا بتوانیم با بررسی آنچه در روان شما تجربه می شود کمک کنیم تا با شناخت بهتر خودت گام برداری.

      پاسخ
  5. الهام
    الهام گفته:

    سلام یه دختره ۱۶ سالم و الان امتحانا شروع شده ولی من ذهنم درگیر شده به شدت و استرس زیادی و متحملم تقریبا یه ماهی شده که یه پسریو دیدم ازش خوشم اومده همون کراش فک کنم ۱۸،۱۹ سالش باشه دانشگاه هم نیست با اینکه قبلا ۱۲ ساله بودم این حسوتجربه اش کردم و ازش ضربه خوردم تصمیم گرفتم دیگه ذهنمو درگیر این چیزا نکنم ولی متصفانه بازم درگیرش شدم دقیقا مثل همونه ولی امیدوارم این دفعه زود تر باهاش کناربیام اون موقع تا ۱۵ سالگیم ادامه داشت با اینکه بهش نگفته بودم ولی شک کرده بود خودش و خواهرش که دوستمه برای همین خیلی اذیت شدم حالا این دفعه هم همین حس و دارم و همون استرسا نمیدونم چی کار کنم تا میخوام درس بخونم میاد تو ذهنم هرکاری میکنم نمیتونم تمرکز کنم و مدام فکر میکنم چطور توجهشو جلب کنم و ایده های عجیب به ذهنم میاد که چند بار تا پای انجام دادنشون رفتم ولی پشیمون شدم از یه طرف نمی خوام از یه طرف دوست دارم بهش بگم البته کاملا میدونم چه عواقبی داره مخصوصا خوانواده مذهبی من و پسره هم فکر نکنم تو این فازا باشه بدیشم اینه که هفته ای دو سه بار همو به مدت پنج دقیقه ده دقیقه مجبوریم ببینیم اونم تنها کسی پیشمون نیست بیشتر مواقع حرف نمی‌زنیم البته رفتار خودشم کم تاثیر نداشته تو این قضیه مثلا وقتی باهام حرف میزنه همیشه یه لبخند یا پوزخندی رو لبشه و انگار از ارتباط گرفتن باهام خوشحاله شناخت زیادی هم ازش ندارم یعنی فقط اسمشو میدونم و راجب مسائله ضروری حرف می‌زنیم راجب خودمون حرف نمی‌زنیم بهرحال نمیدونم چیکار کنم میترسم به درسم لطمه بخوره اینجوری ممنون میشم جوابمو بدین

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما الهام جان
      ببین عزیزم شما با وارد شدن به سن نوجوانی توجه و گرایش زیاد تری نسبت به جنس مخالف تجربه می کنید و این کاملا طبیعی هست . اینکه شما فردی را دوست داشته باشید و یا تمایل به دوست داشته شدن و دوست داشتن داشته باشید اما عزیزم بهتر است به خودت فرصت بیشتری بدهی چون تمرکز بیش از اندازه بر این موضوعات می تواند باعث شود که تمرکزت از مسیر اصلی و اولویت هایی که داری خارج شود.
      پس بهتر است در احترام به احساساتی که داری فرصت بیشتری به خودت بدهی تا بتوانی در آینده در مسیر مشخص تری در مورد این احساسات تصمیم گیری کنید.

      پاسخ
  6. اسرا
    اسرا گفته:

    سلام من دوازده سالمه از حضور جنس مخالف اذیت میشم و فک میکنم باحضور جنس مخالف در زندگیم باعث میشه که از هدف هام دور بشم.

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما اسرا جان
      ببین عزیزم در هرصورت هردو جنس چه زن و چه مرد در مسیر تعامل باهم قرار دارند اما خب حدود روابط مشخص می باشد و هر ارتباطی شرایط سنی و رشدی خودش را می خواهد با توجه به شرایط سنی و دیدگاها و شرایط رشدی که دارید قرار نیست در این زمان ارتباط خاصی را تجربه کنید و می توانید در مسیر رشدی خودتان پیش بروید و زمانی که آمادگی سنی و رشدی این روابط را داشتید در همان زمان در مورد ان تصمیم گیری کنید.

      پاسخ
  7. ناشناس هستم
    ناشناس هستم گفته:

    سلام . من سال دهم هستم و نسبت به پارسال وضعیت روحیم خیلی خیلی بهتر شده . اگه الان بپرسید می تونم بگم من جزو خوشبخت ترین هام . همه چی دارم . پدر مادر عالی ، رفاه مادی و معنوی ، دوستای خوب و اهل ، خدارشکر بر خلاف خیلی از هم سن و سالانم تو فاز دوست پسر و اینام نیستم .
    مشکلاتم نسبت به پارسال با کمک خدام خیلی کمتر شده . یعنی کم نشده فقط دیگه به چش من نمیاد …
    من فقط گاهی خودم رو درک نمی کنم . ی کارایی می کنم که اصن حتی برا خودم منطقی نیست . همین باعث میشه گاهی پدر مادرم بهم شک کنن . مادرم ن چون رابطمون خیلی نزدیکه ولی با پدرم یکم رو در وایسی دارم . بخاطر رفتارش نیست خیلی با خواهر برادرام صمیمیه با منم هست ولی من نمی تونم باهاش زیاد خوب باشم . اصلا باهاش زیاد حرف نمی زنم و گاهی هم زبونم می گیرع .
    می خواستم اگه براتون مقدوره در مورد روابط اجتماعی راهنماییم کنید . من خیلی اجتماعی نیستم . خیلی برام سخته برم ی خودکار یا شکلات از سوپر مارکت بگیرم . دوستامم فقط ادمایی هستن که مثل خودم خیلی ارومن و زیاد تو جمع نیستن . نهایت سه نفر ….
    تو مهمونی هامم خیلی همه صمیمی هستن و فقط من خشکم . همه هم بهم گیر میدن گرا اینقد اینجوریی ، تارف میکنی . مثلا من نمی خوام شیرینی یا چیزی بردارم رژیم دارم اونا بزور برام ب. می دارن یا چون صمیمی هستن بزور ب خوردم میدن البته منم می خندم ولی خب تو دلم زیاد خوشم نمیاد و بیشتر غریبی می کنم و ازشون فاصله می گیرم
    اگه ممکنه بگید چطور با مردم ارتباط بگیرم .
    من الان واقعا خیلی حس خوبیم ندارم . اصلا ندارم . ظهر خیلی خیلی حالم بد بود الان بهتر شدم ولی بازم خیلی استرس دارم . من شیمی رو خیلی دوست دارم ولی گیزی که خیلی برام عجیبه اینه که من تو درسال ترم همه رو ۲۰ گرفتم حالا بیست پنج صدم نیم نمره اینور اونور ولی ۲۰ میشم تو کارنامه …. تا امروز هم بدترین امتحانی که دادم ۱۶/۵ بوده … اونم زبان سال هفتم که ضعیف بودم توش . ولی امروز واقعا امتحان رو خراب کردم و اصن خیلی حالم بده . همه درسا تو کارنامه ،۲۰ بعد شیمی که درس مورد علاقته ۱۴ اصلا اصلا باورم نمیشه …
    خیلی حالم بده اصلا می خوام برا چند روز هیچ کسو نبینم حوصله هیچیم ندارم نمی دونم چیکار کنممم

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما دوست عزیز
      ببین عزیزم همیشه قرار نیست که چیزی در بیرون بهم بریزد که شرایط روحی شما نیز در کنار آن با مشکل مواجهه شود. گاهی دلیل بهم ریختگی شرایط روحی شما به صورت ناهشیار می باشد و بهتر است در این مسیر اجازه بدهید که روان درمانگر به شما کمک کند.
      این شرایط یعنی بهم ریختگی روحی و اضطراب و حتی شرایط روابط اجتماعی و دوستی شما همه باهم ارتباط دارند بهتر است در این مسیر برای اینکه بتوانیم به شما کمک کنیم به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا در طی جلسات به شما کمک کنیم در شرایط روحی بهتری مسیری رشدی خودتان را طی کنید.
      بهتر است از سرزنش کردن خودت خوداری کنی با بهبود شرایط روحی می توانی در ترم بعد این نرمه را نیز جبرات کنید .

      پاسخ
  8. مهسا
    مهسا گفته:

    سلام . من ۱۶ سالمه و فرزند اول هستم به خاطر همین پدر و مادرم همیشه منو مسئول خراب کاری های برادر و خواهرم میدونن
    من نسبت به همه چیز بی‌تفوات هستم و گاهی اوقات از هرچیزی که دور و برمه متنفر میشم و نمیدون واقعا باید چیکار کنم
    همیشه حس میکنم که خانوادم برام فقط چند نفر غریبه بیشتر نیستن و نمی‌خوام پیش اونا باشم یعنی وقتی پیششونم خود به خود از هرچیزی بدم میاد و از بس بین من و بقیه فرق گذاشتن خسته شدم از بس ازشون بدو بیرا شنیدم از هرچیزی دل زده شدم حتی بعضی وقتا که عصبی میشم بی اختیار سرمو میکوبم به دیوار یا دستمو گاز میگیرم و یا از شدت سر درد خون دماغ میشم و تا براشون کاری نکنم یا کارشون به من نیوفته اصلا سراغم نمیان
    خانوادم از من توقع دارن توی همه درس ها بالاترین نمره رو از بقیه داشته باشم و همش بهم میگن باید وقتی درسم تموم شد دستشون رو بگیرم ولی وقتی برادر کوچیکم کتابای درسیمو میخواد تا پارشون کنه و بهش نمیدم همه ازم شاکی میشن و میگن نمیخواد تو درس بخونی و چندتا فهش بهم میدن
    واقعا دیگه ازدستشون خسته شدم و هرچی بهشون میگم منو به یه مدرسه شبانه روزی بفرستن نادیدم میگرن
    من درس خوندن رو خیلی دوست دارم ولی با اوضاع خانوادم دیگه نمی‌تونم رو درسام تمرکز کافی داشته باشم

    پاسخ
  9. مهلا
    مهلا گفته:

    سلام من ۱۶سالمه . مشکل من این هست که خانوادم منو خیلی محدود میکنه . در طول یازده سال مدرسه رفتنم فقط با دو نفر دوست شدم که اونها را هم به خاطر خانوادم کنار گذاشتم . یک نفر در بین فامیل هست که مثل خواهرم دوستش دارم اما خانوادم منو مجبور کردن که باهاش ارتباط نداشته باشم .هیچ کس توی خانواده حاضر نیست حرف های منو و مشکلاتم رو بشنوه و همیشه می گویند نباید با کسی دوست بشوی و ارتباط داشته باشی این مسئله روی تمرکزم هم تاثیر گذاشته . میشه لطفا راهنماییم کنید چه شکلی با این مسئله کنار بیام ؟

    پاسخ
  10. ...
    ... گفته:

    سلام دخترم .
    من از خونه رفته بودم و دوباره برگشتم خونه و نزدیک ۹ ماه هستش که دیگه فکری به سرم نزده و پشیمون شدم از کارم ولی مادر و پدرم قبول نمیکنن و هنوز بهم اعتماد ندارن و اجازه هیچ کاری بهم نمیدن گوشیم رو هم شکوندن و این گوشی مادرمه ..
    من میخوام پشیمونیم رو بهشون ثابت کنم ولی آخه چطوری!؟؟؟
    ۱۶ سالمه

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما دوست عزیز
      ببین عزیزم در هرصورت این رفتن شما از خانه با نگرانی و مشکلات زیادی برای پدر و مادر همراه شده است پس اینکه آنها در زمان فعلی نگران شما باشند و بخواهند با مدیریت بیشتری پیش بروند یک امر طبیعی هست .
      هرچند که ما کنترل گری و یا اینکه شما از همه امکانات محروم شده اید را نمیخواهیم تایید کنیم اما میخواهیم بیان کنیم که بهتر است از زاویه دید آنها نیز به این موضوع نگاه کنید آنها نگران شما هستند چون دوستتان دارند.
      بهتر است در زمان مناسبی در این مورد با انها صحبت کنی و بیان کنی که از اشتباه بودن تصمیم خودت آگاه هستی و در مورد احسساسات و حتی دلایلی که باعث این اتفاق شد هم صحبت کنی و در کنار آن به صحبت های انها نیز گوشی بدهی تا بتوانید در کنار مسیر تعاملی باهم نتیجه گیری بهتری داشته باشید.

      پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *