نشانه های هشدار خودکشی در نوجوانان

نشانه های هشدار خودکشی در نوجوانان


 

 

اغلب نوجوانان با افسردگی شدید در مورد خودکشی فکر کرده، صحبت نموده یا با اقدامات برای نشان دادن خودکشی جلب توجه می کنند . اما تعداد هشدار دهنده و فزاینده تلاش های موفقیت امیز خودکشی باعث گردیدند تا تفکرات یا رفتار های خودکشی همیشه بسیار جدی گرفته شوند .

افسردگی یا اختلال روانی دیگر برای بخش عمده نوجوانان متمایل به خودکشی نقش ابتدایی ایفاء می کند. همچنین در نوجوانان افسرده که از الکل یا مواد مخدر استفاده می کنند، ریسک خودکشی حتی بیشتر می باشد. به دلیل خطر بسیار جدی خودکشی برای نوجوانانی که افسرده می شوند، همیسه بایستی به طور نزدیک نشانه های تفکرات یا رفتار متمایل به خودکشی مورد توجه قرار گیرند.

علائم افسردگی نوجوانی

نشانه های هشدار خودکشی در نوجوانان افسرده

  • صحبت کردن یا شوخی کردن در مورد اقدام به خودکشی
  • گفتن جملاتی شبیه ” بهتر بود می مردم ” ، ” امیدوارم برای همیشه محو شوم ” یا ” هیچ راهی وجود ندارد” .
  • حرف زدن در مورد مرگ با دید عاطفی به مرگ نگاه کردن ( اگر مرده بودم ، ممکن بود مردم مرا بیشتر دوست داشتند )
  • نوشتن داستان ها و شعر هایی در مورد مرگ ، مردن یا خودکشی
  • انجام رفتار بی باکانه یا تصادفات زیاد با جراحت
  • بخشیدن دارایی های ارزشمند
  • خداحافظی با دوستان و خانواده همانند دیدار پایانی
  • جستجو برای یافتن سلاح ، داروها یا دیگر روش های کشتن خودشان

کمک کردن به یک نوجوان متمایل به خودکشی

اگر شما نسبت به نوجوانی که  می شناسید مظنون به اقدام خودکشی هستید ، اقدام فوری انجام دهید ! در اولین فرصت با یک متخصص روان شناس، روانپزشک و یا آزانش های اجتماعی تماس حاصل فرمائید. تماس با ما

توصیه های درمانی:

بسته درمان افسردگی (TDCS و بیوفیدبک)

درمان های عصبی: نوروفیدبک و بیوفیدبک

درمان افسردگی کودک و نوجوان

بسته مشاوره و روان درمانی فردی

منبع:مشاورانه

53 پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »
  1. Fatemeh
    Fatemeh گفته:

    سلام من برادرم ۱۷ سالشه و چند ماهی هست که کلا توی خودشه وقتی ما خوابیم اون بیداره روزا میخوابه همش تو اتاقه و از خانواده فاصله میگیره درس رو که کلا گذاشته کنار توی این شرایط بهشم میگم ناراحت و عصبانی میشه میگه مگه همه باید درس بخونن ولم کنید زود عصبانی میشه کلا سرش تو گوشیه صبح تا شب اصلا با کسی حرف نمیزنه و چیزی که نگرانم کرده وقتی که داشتم بهش میگفتم درس بخون واسه ایندت میگف من اگه خود کشی کنم خوب میشه ها از این دنیا راحت میشم میرم اون ور خیلی بهتره این دنیاس بهش میگم اون دنیا هم بری با خود کشی که راحتی نیس مگیه عیبی نداره یه مدته بعدش تموم میشه کلا انگیزه واسه زندگیش نداره علاقه به هیچ رشته درسی نداره و با این حرف هاش که منو خیلی نگران کرده و هیچ وقت ا زاین حرفا نمیزد ممنون میشم کمکم کنید

    پاسخ
  2. سپیده
    سپیده گفته:

    سلام.من ۲۶ سالمه.یک دوستی دارم ک ۲۵ سالشه.من تازگیا متوجه شدم که با داییش رابطه داره.راستش ادل بادر نکردم ولی از خواهرش شنیدم که میگفت انگار از بچگی این مشکل وجود داشته.دوستمم معماره و از لحاظ مالی مشکل نداره.ب خواهرش گفتم چرا به مادرت نمیکی؟گفت میدونه ولی کاری نمیتونه بکنه.ن میتونه با بابام بگه ن میتونه به داییش بگه.بعد من پرسیدم چرا داییتو بازخواست نمیکنی گفت که همسایمونه مامانم طاقت نداره و اگه کسی بفهمه بمب منفحر میشه چون اگه باباش بفهمه قطعا هم دخترش هم داییشئ میکشه و بدبخت میشن.خواهرش میگفت خیلی بدبختیم.هیچ چاره ای مداریم.خواهرش گفت خیلی لجبازه . نمیشه باهاش حرف زد.میگفت مامانش ی بار باهاش خرف زد ولی دختره از خونه گذاشت رفت و چندساعت نبود.والا نمیدونم چیکار کنم…….

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما سپیده جان
      نگرانی شما برای دوستتان قابل احترام هست امابهتر است در اینگونه مسائل وارد نشوید و اجازه بدهید که خود ایشان و خانوادیشان در این مورد تصمیم گیری کنند مگر اینکه ایشان نظر شما را جویا شوند که در این حالت در احترام می توانید نظر خودتان را بیان کنید .
      داشتن اینگونه روابط از بچگی تا زمانی که شما بیان می کنید ایشان ۲۵ سال دارند و یک خانم بالغ می باشند وابستگی زیادی را ایجاد می کند که می تواند برای ترک رابطه فرد را با مشکلات زیادی روبرو کند .
      در این مسیر نیاز است که مادر این خانم در زمان مناسبی بدون بودن در شرایط خانه در احترام با هردوی آنها صحبت کند و بیان کنند که از این رابطه اطلاع دارند و احساسات و مشکلات این روابط را با هردوی انها بیان کنند و…
      در این مسیر نیاز است که این خانم نیز برای اینکه بتوانند در مورد روابط آسیب زای خود تصمیم گیری کنند به روانشناس مراجعه داشته باشند نادیده گرفتن این مشکل به رفع مشکلات هیچ از آنها کمکی نمی کند.

      پاسخ
  3. مائده
    مائده گفته:

    سلام من یه دختر ۱۳ساله هستم .من یه برادر دارم که همیشه مامان و پدرم اورا دوست دارند .او هر کاری که بد هست می کند تقسیر من می اندازد و پدر و مادرم من را می زندند و هرچی بهشون میگم کارمن نبوذ من را بیشتر می زنند .از از خانواده ام بدم میاد همیشه بهم میگن الاهی بمیری من رو کوچیک می کنند جلوی جمع . بچه های قوم هامون اذیت می کنند پدر و مادرم من را می زنند . من العان یه ۲سال هست که تو فکر خودکشی هستم یه بار واقعان داشتم خودم رو خفه می کردم و یه بار دست خودم رو با تیق یریدم . من خیلی سختی کشیدم . من وقتی بچه بوذم خیلی شاد و سرحال بودم اما کسی به من توجهی ننی کرد بیشتر به برادرم توجه می کردند اما العان من یه دختری شدم که به هیچی الاقه ای نداره و فقط دلش می خواهد بمیره . من یه بار رفتم زیر تخت و قبلش دست برادرم رو فشار داده بودم از ترس اینکه من رو بزند رفتم زیر تخت و دست من را کشید شکمم زیر تخت گیر کرد و داد میزدم میگفتم شکمم و صدای مادرم میزندم مادرم می گفت خفه و وقتی بادست من را گشید بیرون شکمم یه کم پاره شده بود و به مادرم گفتم گفت بدرک من اون شب تب کردم اما هیچکس نیامد پیشم . من نمیدونم چیکار کنم داداشم همش اتاق من رو بهم میریزد و بدون اجازه وارد اتاقم می شود اما اگر من بدون اجازه وارد اتاقش شوم من را میزند او خیلی زور دارد و هم وزنه برداری رفته هم جدو هم کیک بکسین من را می زند بعد میگه ازیز نازی خفه شو اگر بابابفهمه انقدر میزنمت که خون بالا بیاری یعد به مامانم میگم میگه به درک بعد یه بار به پدرم گفتم او من رازد بجای اینکه او را بزند بعد میگه مگه داداش من زدتت من هیچ وقت احساساتم رو نشون ندادم و همیشه می خندم اما گاهی میرم بالای پشتبان و گریه می کنم . اما هر چی از پدرم بخواهم بهم میدهد اما چند ماه بعد لطفا بهم کمک کنید اما باز پدر و مادرم رو خیلی دوست دارم اما برادرم رو نه

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما مائده جان
      قابل درک هست که این مسیر ارتباطی شما و خانواده برایت با فشار روحی همراه شده است اما عزیزم بهتر است که حدود روابط خودت را با برادرت حفظ کنید و مسیر خودت را طی کنی تا از این میزان درگیری بین شماها کاسته شود اما در این مسیر بهتر است در زمانی که برادرت حضور ندارد در احترام به پدر و مادر و بدون صحبت در مورد برادرت در مورد احساسات و شرایط روحی خودت و توقعاتی که از آنها در جایگاه پدر و مادر داری صحبت کنی و صحبت های آنها را نیز بشنوی در کنار اینکه بیان کن که این کتک زدن ها برایت چه احساساتی را ایجاد کرده است و صحبت های آنها را نیز گوش کن تا بتوانید در مسیر تعاملی بهتری نتیجه گیری داشته باشید .
      در صورتی که بازهم این شرایط ادامه داشت نیاز هست که حتما از پدر بخواهی شرایط مراجعه به روانشناس را برایت ایجاد کند تا در کنار کمک به بهبود شرایط روحیت با ایجاد خانواده درمانی کمک کنیم تا هریک از شما بتوانید اشتباهات خود را بهتر درک کنید و برای بهبود آنها عمل کنید در کنار اینکه مسیر تعاملی بین شماها ایجاد شود که بجای دعوا بتوانید با صحبت در مسیر بهتری نتیجه گیری داشته باشید.
      ببین عزیزم درک میکنم که شرایط سختی هست تجربه این مسیر اما خودکشی راحل هیچ مشکلی نیست بلکه بهتر است در احترام حتی با برادرت در مورد احساساتت صحبت کنی و در کنار احترام به آنها به عنوان خانواده مسیر رشدی خودت را طی کنی.

      پاسخ
  4. خستم
    خستم گفته:

    سلام من یک دختر ۱۱ ساله هستم ار وقتی کلاس ها انلاین شده من اصلا به درس اهمیت نمیدادم و هم اکنون امتحان دارم من کمی در علوم ضعیف هستم و تقلب کردم الان پدر مادرم من رو میزنند و فش میدن و داد میزنن سرم معلمم فهمیده امروز ساعت ۴ باید امتحان بدم میخام خودمو بکشم ایا راه درستی هست؟ ممنون میشه زود جواب

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما دوست عزیز
      درک میکنم که الان نگران و مضطرب هستی اما عزیزم خودکشی که راحل محسوب نمی شود در این مسیر اگر اشتباه کرده ای و درس نخوانده ای بهتر است که فعلا امتحان خودت را بدهی و بعد با پدر و مادر در مورد اشتباهی که کرده ای صحبت کنی و بیان کنی که برنامه ات برای بعد چیست تا با همفکری هم در این مسیر بتوانید نتیجه گیری بهتری داشته باشید .
      اگر پدر و مادر دائم شما را می زنند بهتر است با شماره ۱۲۳ تماس بگیرید در این مسیر همکارن من به شما کمک خواهند کرد.

      پاسخ
  5. ......
    ...... گفته:

    سلام

    یه دختر ۱۸ ساله ای میشناسم که شیش ساله افسردگی داره توی این شیش سال بارها اقدام به خودکشی کرده از قرص خوردن تا رگ زدن و شرایطی داره که نمی تونه دوره درمانی رو بگذرونه یا از کسی مشاوره بگیره علاقه زیادی به درمان شدن داره ولی متاسفانه شرایطشو نداره اگه میشه چندتا راهکار بدید.

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما دوست عزیز
      نگرانی شما برای این فرد قابل احترام می باشد اما این فرد نیاز به مراجعه حضوری هم به روان درمانگر و هم روان پزشک دارد تا هم با مصرف دارو و هم جلسات روان درمانی بتواند شرایط روحی بهتری را تجربه کند و در مسیر رشدی خود پیش برود .
      این بارها اقدام خودکشی نشان از این دارد که این فرد اصلا در شرایط روحی خوبی قرار ندارد اما اینکه دوست دارد بهبود پیدا کند خیلی امیدوار کننده هست و در این مسیر با مراجعه به هردو متخصص و طی کردن روند درمانی به مرور می تواند در طی جلسات شرایط بهتری را تجربه کند.
      راحل کلی وجود ندارد که این فرد با انجام دادن ان بتواند از فردا زندگی متفاوت تری را تجربه کند . طرح مسیر درمانی نیز برای افراد بسته به شرایط آنها متفاوت می باشد پس نمی توان برای همه یک تجویز داشت در این مسیر مراجعه حضوری برای این فرد الزامی هست .

      پاسخ
  6. سارینا
    سارینا گفته:

    باسلام‌.من دختری ۱۴ ساله هستم.کلاس هشتم هستم و در مدرسه تیزهوشان درس میخونم و معدل کلاس هفتم ۱۹/۸۳ بود.من در کلاس ها دانش آموزی فعال هستم و زرنگ هستم ومثلا من در قلمچی ثبت نام نکرده ام اما خودم با جست و جو سوال هایش را پیدا و جواب میدهم که یک بار از مشاور نظر خواهی کردم گفت درصد هایم خوب است و در هفتم در المپیاد پایا مرحله مقدماتی قبول شده بودیم و در هشتم هم در جشنواره بی نهایت شو برنده شده بودم.من در خانواده ای ۴ نفر زندگی میکنم‌.خواهرم ۶ سال از من بزرگتر است و خیلی باهم خوبیم و یکی از دلایل شاد بودنم خواهرم است‌‌.پدر و مادرم باهم روابط خیلی خوبی دارند.خانواده من مذهبی نیستند البته مادرم نماز خوان است اما در رابطه حجاب زیاد گیر نمیدهند من خودم در مقابل نامحرم های فامیل شال نمیندازم.من عاشق موزیک های رپ و فیلم های کره ای هستم و همچنین اکثرا روی همه پسرای خواننده و بازیگر کره کراش میزنم‌.ولی تنها مشکل من چشم های ضعیف هست.من از ششم به خاطر درس چشم هایم صعیف شد اما بعدا به خاطر کلاس آنلاین به بیش از حد رسید البته من احسای بدی نسبت به عینک ندارم و همه میگویند عینک بهم میاد اما دوست ندارم عینکی مطلق شوم و وقتی بیرون میروم عینک نمیزنم البته ۲۵ سالگی چشم هایم را عمل میکنم من گاها احساس میکنم هیچکس مرا درک نمیکند و گاها احساس بدبختی دارم لطفا کمکم کنیددددددد‌.

    پاسخ
  7. Deel
    Deel گفته:

    سلام من ی دختر ۱۵ سالم از عقیده ی من همه ی آدما مشکلات زیادی دارن همه شون و خب هر کسی که خودکشی میکنه احساس ضعف شدیدی داره و اگر فقط یکم قوی تر بود یا حمایت یا توجه یا هم صحبت بهتری داشت الان زنده بود یا بدون افسردگی شدید من تجربی میخونم از پزشکی زیاد خوشم نمیاد ولی عاشق روانپزشکیم اونقدر که حاضرم براش سختی های زیادی بکشم پدر و مادرم همیشه دعوا میگیرند حتی با من بعضی وقتا میگن تو باعث حال الان مائی حتی یه بار که مشاوره رفتیم اون خانم هم گفت دعوای پدر و مادرت بخاطر توعه اما واقعا من تقصیری ندارم من ی آدمیم با ی روحیه لطیف شدیدا لطیف ورزشکار بودم معدل دبیرستانم ۲۰ و راهنمایی هم ۲۰ بودم آزمون های آزمایشی هم ترازم خوبه و هم رتبه ام بابام بخاطر وضعیت تحصیلیم سال هفتم منو به یه شهر دیگه برد مدرسه و خب قرار شد من حتما تجربی تیزهوشان قبول بشم و نشدم چون سر تمام امتحانا استرس پدرمو داشتم که اگه قبول نشم چی میشه در صورتی که نفر هشتم بود توی آزمون ها با اینکه رشتم تجربی بود ولی سمپاد برای ریاضی منو میخواست که اصلا هدفم نبود به هیچ عنوان تا الان که همیشه پدرم سرکوفت میزنه همیشه میگه تو لیاقت نداری برات پول خرج کنم در واقع محبت و به پول خرج کردن میدونه و مادرم ک همیشه مهم ترین قسمت زندگیم بود ولی کارهایی باهام کرد که نمیتونم هضم کنم وقتی سوم چهارم بودم بخاطر بی توجهی های بابام نسبت به خودش و کمبود محبت هاش با خواستگار قدیمیش رفیق شد میرفت خونش ظرفاشو میشست منو با خودش میبرد پیششون و خب حاضرم بگم هیچ کار غیر عرفی انجام ندادن ولی وقتی اون آدم باهاش شوخی می‌کرد با تموم بچگیم گریم میگرفت ولی خب به روی خودم نمی اوردم چون فکر میکردم مامانم به محبت نیاز داره تا جایی که خانواده مادریم و بابام فهمیدن مامانم چند بار بدون من میخواست فرار کنه و رفت ولی بابام نزاشت حتی چند بار منم با خودش برد تا جایی ک ی شبی بابام و دایی هام با اون آدم دعوا گرفته بودن اون آدم بخاطر مصرف مشروب و … بدنش مقاومت نداشت و بعد از دعوا فوت میشن پدرم زندان میره و من میدیدم و زجر میکشیدم دوستام ک فهمیدن بهم پشت کردن اذیتم کردن ‌و خب من بچه بودم ولی میفهمیدم وقتی معلوم شد ک غیر عمد بود و بخاطر مصرف های خودش فوت شد بابام آزاد شد خواهرم به دنیا اومد و زندگیمون زنگ تازه گرفت ولی …. رفتارشون با من پدرم که همیشه بیرونه و منت میزاره سرم و میگه لیاقت نداری مادرم که هنوزم عاشقشم با هم دعوا میفته منم متاسفانه کنترل خودمو از دست میدم ‌ و ادامه میدم دعوا رو میگه باعث میشی جیگرم بسوزه میدونم ک خودکشی برای آدم های ضعیفه اما همون لحظه میل شدیدی دارم ک خودمو بکشم ک عزیز بشم براشون ولی همین لحظه دارم مینویسم میدونم نمیتونم از خیلی چیز ها بگذرم من میخوام ی روان پزشک بشم نمیخوام جا بزنم نمیخوام نمیخوام خسته بشم میشه کمکم کنید ؟

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما عزیزم
      درک میکنم که این سبک رفتاری پدر و مادر و یا مشکلاتی که بین آنها وجود دارد برای شماها با فشار روحی زیادی همراه شده است اما عزیزم در کنار احترام به آنها بهتر است که سعی کنی برای زندگی خودت برنامه ریزی داشته باشی و مشکلات آنها نسبت به یکدیگر را به خودشان واگذار کنی در هرصورت آنها اگر مشکلی دارند خودشان باید آن را حل کنند.
      شما می توانی روابط خودت را بسازی و برای بهبود این روابط با هریک از انها تا جایی که ممکن است گام برداری مثلا بهتر است در زمان مناسبی بدون حضور دیگران به پدر بیان کنی که چقدر به حمایتش نیاز داری و این کلماتی که به کار می برد برایت با چه احساساتی همراه می شود در هرصورت ممکن است پدر متوجه شود و مسیر خودش را تغییر بدهد اما ممکن است که هنوز هم از همین مسیر استفاده کند اما بهتر است به خودت و مهارت و استعدادی که داری باور داشته باشی و با برنامه ریزی برای رسیدن به خواسته هایت تلاش کنی.
      گاهی زدن رنگ و ایجاد خلاقیت باعث می شود که از دل این مشکلات افراد موفق متولد شوند پس بهتر است شماهم برای زندگی خودت رنگ و معنا پیدا کنی و سعی کنی که مسیر رشدی خودت را دنبال کنی.

      پاسخ
  8. ایدا
    ایدا گفته:

    سلام من یه دختر ۱۸ ساله هستم که چندبار به خودکشی فکر کردم حتی این سری قرص های دیابت و فشار پدرم رو زیر تختم قایم کردم که اگه لازم شد بخورم. راستش من شرایط خانوادگی و مالی خوبی دارم اما مشکل اصلی من تبعیض هست. من فقط یه خواهر دارم که دوسال ازم بزرگتره تقریبا همسن و سال همیم به شدت به من حسودی میکنه و خیلی ذات بدی داره. سال کنکورم که پارسال بود چون خودش هیچی قبول نشده بود خودشو به هر دری زد که منم قبول نشم همش سر و صدا میکرد تو خونه یا به دوستاش میگفت دعا کنید خواهرم هیچی قبول نشه و.. مامان بابامم سکوت کردن و چیزی نگفتن بهش اما الان که خواهرم یه دانشگاه ازاد بدون کنکور داره میره تا من یکم تو خونه صدا میدم کلی سرم داد میزنن که خواهرت سر کلاس انلاینه حق نداری حرف بزنی اونم کلی کیف میکنه که ازش دفاع میکنن و من اتیش میگیرم. راستش فقط این نیست پدر و مادرم همیشه پشت اون بودن و اونم بهم فخر فروشی میکنه همش و دلش خنک میشه. برای تولد هیجده سالگی اون تو رستوران به اون بزرگی تولد گرفتن ولی برای من یه کیک هم نگرفتن و الکی گفتن تقصیر خودته اون روز بد رفتاری کردی ماهم اعصابمون خورد شد برات کیک نگرفتیم یا خواهرم اجازه داره موهاشو رنگ کنه ولی به من میگن تو حق نداری. از همشون متنفرم نمیدونم باید پدر و مادرو رو مقصر بدونم یا خواهر بد ذاتم رو. هروقتم بهشون میگم میگن نه تو اشتباه فکر میکنی ما یه اندازه دوستون داریم. حس میکنم کمبود محبت دارم لطفا کمکم کنید دارم عقده ایی میشم اخه هیچی از من بیشتر نداره اون تازه خیلی از کارای بدی که کرده رو هم من اصلا نکردم. نمیدونم برای جلب توجه و محبت باید چیکار کنم

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به آیدا جان
      درک میکنم که این شرایط برات با فشار روحی همراه شده اما عزیزم بهتر است که سعی کنی از مقایسه کردن خودت با هر فردی خوداری کنی و مسیر رشدی خودت را سپری کنی اگر دائم بخواهی خودت را در قالب مقایسه قرار بدهی این باعث می شود که فشار روحی بیشتری تجربه کنی.
      بهتر است که برای بهبود شرایط روحی خودت به روانشناس مراجعه کنی چون داشتن افکار خودکشی و آماده کردن شرایط خودکشی نشان می دهد که شما از نظر روحی در شرایط خوبی قرار ندارید که از خودکشی به عنوان راحل می خواهید استفاده کنید .
      در کنار بهبود شرایط روحی بدون مقایسه کردن و یا صحبت در مورد خواهرتان می توانید در مورد نیازها و احساسات خودتان در زمان مناسبی که خواهرتان حضور ندارند با پدر و مادر صحبت کنی و اگر دلخوری وجود دارد هم در مورد آن صحبت کنی و دیدگاه و نظرات انها را نیز بشنوی تا بتوانی در مسیر زندگی نتیجه گیری بهتری داشته باشی.

      پاسخ
  9. علی
    علی گفته:

    سلام و خسته نباشید علی هستم ۱۵ ساله من بعضی وقت ها افکار خودکشی دارم ولی خیلی از این کار بدم میاد اصلا هم اقدامی چیزی ندارم علاقه هم ندارم به این کار مشکلی هم ندارم بعضی وقت ها الکی نگران میشم ولی همیشه شادم نمیدونم دلیل این افکار چیه اگه میشه کمکم کنید چه کار کنم این افکار رو نداشته باشم درس ها هم بیست هست تو کلاس بین رتبه های برتر هستم.

    پاسخ
  10. رهام
    رهام گفته:

    رهام هستم ١٧ سالمه مثلاً تیزهوشان درس میخونم اما دیگه حسم به درس خوندن نمیکشه همیشه خوشحال بودم اگه خدا هیچی بهم نداده IQ بالا بهم داده اما الآن فکر میکنم اینم بیخوده. جنگیدن و رنج کشیدن به خاطر چی!!!
    دو ماهه فهمیدم مادرم خیلی جدی به پدرم خیانت کرده و میکنه..یه حالیم..مثل آدمهای گیج..
    همیشه به همه حتی پدر و مادرم انگیزه میدادم سعی میکردم با وجود همه مشکلات روزهای خوب آینده رو هم ببینن میگفتم خودم بهتون کمک میکنم تو آینده..باورتون میشه الآن هم از خودم هم از مادرم و هم پدرم متنفرم…حتی فکر آزار دیدن برادر کوچیکم که سندروم داونه هم برام کم اهمیت شده..
    موقع خواب از خدا میخوام صبح روحم رو به جسمم برنگردونه.. ازش میخوام خودش راحتم کنه.. احساس میکنم پیر شدم از دنیا سیرم انگار فتیله همه چراغهای دنیا پایین کشیده شده.. شدم مثل آدمی که سر یه سفره رنگی و متنوع از غذاهای جورواجور نشسته ولی بی اشتهاست..
    همه راههای خودکشی آسان رو سرچ کردم یکی تو سایتش از خوبی های زندگی نوشته بود. خنده م گرفت..من هیچی از زندگی نفهمیدم. از بچگی همراه پدرم بنایی کار کردم به انگیزه سرپا موندن خونواده.م اما انگار مادرم بهم تیر خلاصی رو زد..
    خوش به حال هر کی که به دنیا نیومده خوش به حال هر کی که تو بچگی از دنیا رفته..

    پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *