روانشناسی نوجوان ۱۷ ساله

روانشناسی نوجوان 17 ساله

لحظه ای فرارسیده که معلوم نیست فرزند شما هنوز بچه است یا نه؟ ممکن است فکر کنید بچه ای که از اولین لحظات زندگی تا نزدیک دوره بزرگسالی  تربیت کرده اید، برای مستقل شدن آماده است و دیگر به کمک شما نیاز ندارد، درصورتی که این فکر واقعا اشتباه است.

ازنظر جسمی، فرزند شما تقریبا بالغ شده است. پسرها بعد از دخترها به سن بلوغ می رسند و بدنشان عضلانی  و پرمو می شود، ولی مشکلات مربوط به بلوغ برای هردو جنس بسیار زیاد است.

از نظر احساسی، فرزند شما مستقل تر است ولی این بدان معنا نیست که دیگر به کمک شما نیازی ندارد. این استقلال ممکن است منجر به تعارض، مخصوصا درون خانواده  شود و سختی این کار در این  است که  مرز باریکی بین کاری که شما به عنوان حمایت از او انجام می دهید و برداشت او از این حمایت که فکر می کند درحال کنترل او هستید، وجود دارد. آنها روابط جدی تر، و گاهی رمانتیک و حس شدید هویت جنسی دارند. این موضوع می تواند باعث تعارضارت اضافی شود اگر نحوه نگرش آنها به خودشان با تعبیری که شما از هویت  وشخصیت او دارید مطابقت نداشته باشد.

تکامل احساسات آنها منجر به نگرانی های بیشتری درباره مزایای بزرگسالی  می شود مثل اینکه آنها چطور می توانند از خودشان محافظت کنند، قرار است کجا زندگی کنند یا می خواهند با زندگیشان چه کنند. اگر می خواهند به دانشکده بروند، ممکن است نگرانی هایی در باره اولین تجربه  زندگی دور از خانه و یا مقابله با محیط آموزشی متفاوت  داشته باشند. آنها فهم  قوی تری از هویت دارند که ممکن است روی تجربیاتش بیشتر منعکس شود  شاید توسط  درد دل کردن در دفتر خاطرات.

ممکن است علاقه بیش تری  به خانواده و آداب و رسوم  فرهنگی نشان دهند که موجب تایید نقش مهمی است که در خانواده  به عهده دارند. احتمالا به گروه همسالان نسبت به  خانواده توجه بیشتری دارند و روی رابطه ها  تمرکز بیشتری دارند مخصوصا زمانی که گروه های اجتماعی بسط داده می شود و بنابراین آنها زندگی اجتماعی خودشان را می خواهند. انها نگرانی های بیشتری درباره دیگران دارند و می بینید که برخی از سوالاتشان پیرامون موضوعاتی که با دوستانشان دارند حل می شود.

از نظر شناختی، فرزند شما برای درک جهان اطرافش  گام های بزرگتری برمی دارد در صورتی که  قبلا تلاش او  برای شناختن  با ترس و نگرانی همراه بود. آنها ایده های بهتری درباره اهدافشان دارند و برای رسیدن به آنها بلند پروازند. مهارت های برنامه ریزی بهبود یافته ، آینده نگری و  درک عمیق تراز نتایج بالقوه همگی برای یک زندگی مستقل مخصوصا زمانی که  روی آینده و آینده نزدیک متمرکز می شوند، حیاتی است. ممکن است کمی خودمحور باشد و علی رغم داشتن ویژگی عقل و اخلاق، معتقد باشند نقطه نظرات خود شان صحیح است با اینکه می دانند دیگران نظر خاص  خودشان را دارند. مهارت های تحصیلی آنها، حافظه، مهارت های سازماندهی، مدیریت زمان، و توانایی  حل مساله نظری در آنها در سطحی است که می توانند از عهده تحصیلات عالی و قرارگرفتن در محیطی که   همان چارچوب های  قبلی و مسیری که قبلا طی می کرد را ندارد (محیط قبلی) برآید. اکنون زمانی است که رفتار خطر پذیری در او به چشم می خورد (اگر تا به حال اینطور نبوده است)، مخصوصا  در مورد نوشیدنی ها، مصرف مواد مخدر، و فعالیت های جسمی و جنسی.

راه هایی وجود دارد تا به فرزندتان کمک کنید به سرعت به بزرگسالی برسد. اگر آنها را تشویق کنید که  نه تنها در باره نگرانی ها بلکه درباره آرمان ها و آرزوهایشان  با شما صحبت کنند و بیشتر از اینکه قاضی باشید از او حمایت کنید، به او اجازه می دهید بفهمد  درکنارش هستید. می توانید به صورت عملی به او کمک کنید  مثلا در مورد اقتصاد خانواده و قرض دادن به او آموزش دهید و یا اینکه یاد دهید چطور آشپزی کند یا لباس بشوید (اگرتا به حال این کارها را انجام نداده اید). آنها با تغییرات عمده ای رو به رو می شوند، شاید کار جدیدی شروع کند، به دانشکده برود و یا تغییر مکان دهد که این کارها موجب خدشه وارد شدن به اعتماد به نفسشان  شود بنابراین تشویق و واکنش مثبت به این تغییرات کمک می کند اعتماد به نفس و خود باوری آنها حفظ شود.

ممکن است به این کار اقرار نکنند ولی همچنان به رفتار شما نگاه می کند و الگو می گیرد. یاد گرفتن اینکه مثل یک بزرگسال رفتارکند که مسولیت پذیری دارد و با نتایج کارهایش رو به رو می شود کمی زمان می برد. وقتی در مسائل مربوط به بزرگسالی غرق  و سراسیمه می شود شما هستید که می توانید بیشتراز هر چیزی  برای او پناهگاهی امن  و مطمئن از نظر احساسی  فراهم کنید .

فرزندتان را در گذر از مسیرزندگی  برای رسیدن به بزرگسالی تماشا کرده اید و سال هایی که صرف سخت کارکردن برای رشد و تربیت او کردید، ثمرداده است. شما یک انسان  بزرگسال سازگار و ماهر از نظر اجتماعی دارید که باعث افتخارشماست. در حالیکه طبیعت رابطه شما تغییر کرده است واز رابطه کودک-بزرگسال به رابطه بزرگسال-بزرگسال  تبدیل شده است آنها هنور هم در سال های آینده به شما نیاز دارند. تفاوت در این است که آنها اکنون انتخاب خواهند کرد که به سمت شما بیایند.

منبع:سامانه پرسش و پاسخ مشاور

۱۱۱ دیدگاه ها

  1. رنگا رنگ
    سلام .من فرزندان خوبی دارم و اطمینان کامل به آنها دارم.اما مدتی است به یکی از آنها شک کردم و حس میکنم با جنس مخالف در ارتباط است.حتی شماره ای به نام طرف هم در گوشی اش پیدا کرده ام.اما رمز گوشی اش را نمیدانم.البته هر وقت که این مسئله پیش میام، خودش همه چیز را برایم تعریف میکرد.و منم راهنماییش میکردم.و او هم تمام حرفهایش را به من میزد .رمز گوشی اش را به هم میگوید.اما من فراموش کرده ام.حال نمی دانم با چه طرفندی باز هم رمز گوشی اش را بگیرم تا شک نکند.(چون مدتی است که حس میکنم با کسی خصوصی صحبت میکند و پدرش هم متوجه شده اما من به پدرش قول دادم که بدون داد و بیداد و عصبانیت از زیر زبانش حقیقت را بشنوم.اما نمیدانم چگونه.( دوست ندارم بقیه اعضای خانواده ام بوببرند.همسرم صبرش کم است و میترسم تحمل نکند و وضع بدتر شود)من به او اطمینان دارم.اما حس عجیبی دارم لطف کنید راهنمایی ام کنید.که چگونه بحث را با او باز کنم؟
    پاسخ آذر 16, 1395 at 6:43 ق.ظ
    • مژگان ن
      مسئله مهم را فراموش نکنید که شما به دنبال کنترل کردن نوجوانتان هستید که در نهایت به نفع شما نخواهد بود. اگر شما گوشی او را چک کنید یا نکنید او در هر صورت کار خودشرا خواهد کرد. در کنار تمام چک کردن ها بیشتر او را حمایت کنید و به او در زمینه ارتباط ها اگاهی دهید. اگر احساس کند که تحت کنترل است بیشتر از شما فاصله می گیرد. ارتباط مخفی او با فردی غریبه با توجه به سنش غیر طبیعی نیست و وظیفه شما جاییست که این ارتباط را در جاده درست بیندازید. حس شما قابل درک است اما فراموش نکنید که یک نوجوان به هر صورتی به دنبال ارتباط های بیرونی و کشف دنیای جنس مخالف است و بهترین کار دادن اگاهی به او در این زمینه است.
      پاسخ آذر 16, 1395 at 8:44 ب.ظ
  2. زاهد
    اینطور که حس کردم ایشون شاید نسبت به شما احساس راحتی و اطمینان بیشتری دارند.بهتره با اطمینان بخشی بیشتر و آرامش در مورد مسائل اخیر باهاش صحبت کنین و بهشون بقبولونین که هدفتون صرفا از این سوال سعادت و خوشبختی هست و قصد بازجویی ندارین.ایده اینکه وارد حریم خصوصی ایشون بشید ایده خوب و معقولی نیست.هر چند گاهی لازم است که به عنوان والدین برخی کنترل ها در مورد فرزند اعمال بشه.ولی اولین اولویت شما ایجاد محیطی صمیمی و اطمینان بهش هست که بتونین به عنوان مادر از ایشون سوالاتی رو بپرسین.اگر با این کار به نتیجه مشخصی نرسیدین و اون موقع میشه که فکر دیگری را اجرا کرد مثلا پدر خانواده وارد عمل بشن.اگر باز نتیجه نداد اون موقع میشه محدودیت هایی رو براش اعما کرد.مثلا توقیف موبایل به مدت مشخص و معین.بدون اینکه وارد حریم خصوصی شد.اگر باز جواب نداد اون موقع شما مجاز هستید که تلفن همراه ایشون رو بازرسی کنید.در ضمن اگر ایشون دختر هستند حساسیت بیشتری به خرج دهید چرا که بیشترین لطمه در روابط دوستی با جنس مخالف رو جنس مونث میخوره.
    پاسخ آذر 16, 1395 at 7:20 ق.ظ
  3. نازی
    با سلام من دختری ۱۵ساله هستم در ارتباط برقرار کردن با دوستانم مشکل دارم،بعد از چند روز با هرکی دوست میشم میزاره میر،دوستم کم مهلمم میکنه،زبون تندی ندارم بد اخلاق هم نیستم،با همه مهربانم گاهی میگم شاید از بس مهربونم این طوره،بلد نیستم دوستانم جذب خودم کنم کمکم کنید لطفا
    پاسخ آذر 16, 1395 at 9:55 ب.ظ
  4. mozhi2
    زنی 38 ساله هستم و پسری 17 سالشه دوستش میاد عموما خونه ما با هم کامپیوتر بازی می کنند و البته پسر من هم همینطور میره خونه دوستش و ارتباط خانوادگی خوبی داریم امروز که اومده بود خونمون داشتم آشپزی میکردم و لباس زیزم داخل حمام بود.و میخواستم برم حمام بعد پختن نهار منتها بعد رفتنش که رفتم داخل حمام دیدم نیست لباس زیرم ممکنه برداشته باشه؟ خیلی نگرانم؟
    پاسخ مرداد 17, 1396 at 4:46 ق.ظ
    • روانشناس کودک
      با سلام. ببینید بچه ها در سن نوجوانی در دوره گذاری هستند که نسبت به مسائل جنسی حساس و تحریک پذیرند، و گهگاه از این قبیل شیطنت های جنسی در آنها می بینید. سعی کنید تا انجا که می شود نادیده بگیرید، یکی از والدین، شما یا پدرش، باید سعی کند با نوجوان ارتباط بهتری برقرار کند و بستری فراهم شود که هر سوالی دارد مستقیما از خود شما بپرسد و هر هدفی که دارد ابتدا با شما مطرح کند. این مسئله از میزان حساسیت ها می کاهد.
      پاسخ مرداد 24, 1396 at 5:51 ق.ظ
  5. نازیلا
    سلام من یه دختر ۱۶ساله ام تو گروه با یه پسر ۱۷ساله دوس شدم خیلی هم دوسش دارم و ترکش برام سخته قصدمون هم ازدواجه ولی چون خانواده خوبی نداره خانوادم اجازه نمیدن باهاش ازدواج کنم وقتی هم بش گفتم ما با هم آینده ای نداریم خیلی عصبی شد و کم کم رابطه اش سرد شد بنظرتون چیکار کنم؟توروی خانوادم واسم بخاطرش؟یا اینکه قید اینو بزنم؟!
    پاسخ تیر 1, 1397 at 10:05 ق.ظ
    • wpadmin
      تردید در انتخاب دوست عزیز در این مورد در کنار خانواده خودتون باشید . و احساسی رفتار نکنید . در زندگی تکیه گاه شما فقط خانواده است . اگر تکیه گاه خانواده رو از دست بدید همسر آینده شما هم ارزشی برای شما قایل نیست .
      پاسخ مرداد 30, 1397 at 8:34 ق.ظ
  6. سلام من 17 سالم هس و عاشق یه پسر شدم و اون پسر میگه وابسته ی من شده حالا یه خاستگار دارم پسر داییم هس اون هم منو دوست دارد خانوادم اون رو تایید کردند حالا به نظرتون کدوم رو انتخاب کنم
    پاسخ خرداد 12, 1398 at 1:03 ب.ظ
    • مشاور
      با سلام خدمتش شما دوست عزیز لطفا اطلاعات بیشتری در اختیار ما قرار بدهید تا بتوانیم بیشتر باهم صحبت کنیم. 1. فردی که او را دوست دارید چند سال دارد؟ 2. هدفتان از رابطه با این فرد چیست؟ 3. چند مدت است او را می شناسید؟ 4. پسر دایی شما چند سالشان است؟ 5. تحصیلات و شغل ایشان چیست؟ 6. آیا شما آمادگی روحی و جسمی شروع زندگی مشترک را دارید؟ 7. هدفتان از ازدواج چیست؟
      پاسخ خرداد 12, 1398 at 1:41 ب.ظ
  7. شیلا
    سلام، من الآن ۱۶ _۱۷سالمه.نمیتونم از دنیای کودکیم بیرون بیام.همش دوست دارم برگردم به زمان کودکیم.چون حس میکنم رفتار همه با من خیلی تغییر کرده.انگار اون آرزو هایی که تو کودکی به آسونی برآورده میشد همون آرزوها با همون وسعت واندازه دیگه بر آورده نمیشه.انگار مشکلات همه دارن بهم هجوم میارن.همش احساس بدی دارم ودلم میخواد گریه کنم.حس میکنم تمام اتفاقات بد تقصیر منه .چیکار کنم؟
    پاسخ خرداد 23, 1398 at 4:12 ب.ظ
    • مشاور
      با سلام خدمت شما دوست عزیز هرچه سن انسان بیشتر بشود مسئولیت و سختی های زندگی نیز در کنار آن بیشتر می شود اما نیاز است بدانیم چه چیز در زمان فعلی برای شما وجود دارد که باعث می شود احساس آرامش نکنید. 1. مشکلاتی که در زمان فعلی دارید چیست؟ 2 روابطتتان با خانواده و دوستانتان چگونه است؟ 3. عملکرد درسیتان به چه نحوی می باشد ؟ 4. رفتارهای دیگران با شما چه فرقی کرده است و از آنها چه توقعی دارید؟ 5. چه اتفاقی رخ داده است که شما فکر می کنید مقصر آن شما هستید؟
      پاسخ خرداد 25, 1398 at 7:14 ق.ظ
  8. سلام من ١٧سالمه و دوسال با خانوادم ب مشكل بر خوردم همش بحث و دعوا تاجايي ك كلا از درس زده شدم و افت داشتم يكسالي ميشه با ي اقا پسري دوست شدم خيلي همو دوس داريم و قصد ازدواج داريم و بشدت بهم وابسته ايم من اين موضوع رو با خانوادم در ميون گذاشتم ب خواهرم و مادرم گفتم ك راهنماييم كنن ولي از وقتي ك مادرم متوجه شده مرتب و ب هر بهانه ايي گوشي منو ازم ميگيره يا هر اتفاقي ك ميوفته ميگن زير سر اون پسره و اين موضوع منو خيلي عذاب ميده نميدونم چيكار كنم واقعا دارم اذيت ميشم از ي طرف واقعا اون پسرو دوست دارم و اونم عاشقمه و با خانوادش ميخوان بيان خاستگاري از ي طرف هم مادرم مخالف سر سخته و ميگه تو ميخواي ايندتو خراب كني من همش تو خونه دعوا دارم و گاهي كتك هم ميخورم جوري شده ك خواهر كوچيك ترم روم دست بلند ميكنه من حس ميكنم تو اين خونه تنها و غريبم اين موضوع خيلي روم تاثير گذاشته تاجايي ك عصبي و پرخاشگر شدم و زود با يك حرف عكس العمل نشون ميدم و ديگه كنترلي رو كارام و حرفام ندارم واقعا شرايطم سخته و اين منو اذيت ميكنه ازتون ميخوام راهنماييم كنيد چون راقعا شرايط بدي دارم و طوري شده ك ب فكر خودكشي و فرار از خونه هم افتادم ولي پشيمون شدم بارها ب مامانم گفتم بيا بريم مشاور ما حرف همو نميفهميم شايد يكي ديگه بتونه كمكمون كنه ولي ميگه ما مشكلي نداريم
    پاسخ تیر 27, 1398 at 1:11 ب.ظ
    • مشاور
      با سلام خدمت شما دوست عزیز در این مورد بهتر است سعی کنید ارامش خودتان را حفظ کنید تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید. 1. این آقا چند سال دارند؟ 2. چند مدت است ایشان را می شناسید و این شناخت در دنیای واقعی می باشد یا مجازی؟ 3. قبل از بیان این موضوع به خانواده روابط شما با آنها خوب بود ؟ 4. این آقا سربازی رفته اند و از نظر مالی استقلال دارند؟ 5. واکنش شما در مقابل مادرتان و خواهرتان چگونه است؟
      پاسخ تیر 27, 1398 at 2:28 ب.ظ
  9. 19سالشه و يكسال ك باهم در ارتباطيم و از اونجايي ك من نميتونم از خونه بيرون برم و ارتباط تلفني داريم و چت ميكنيم ولي نميتونيم همو ببينيم همون طور ك گفتم دوسال ك با خانوادم سر هر موضوعي مشكل دارم و حرفاي همو نميفهميم براي همين زياد باهم حرف نميزنيم و ارتباط انچنان خوب صميمانه ايي نداريم بله سربازي رفته و از نظر مالي وضع خوبي داري وكار ميكنه اوايل دعوا ك ميشد حرف نميزدم و فقط گريه ميكردم ولي كم كم انقدر بهم فشار ميومد ك عصبي ميشدمو پرخاش ميكردم جواب ميدادم و بيشتر باهاشون لج ميكردم
    پاسخ تیر 29, 1398 at 11:30 ق.ظ
    • مشاور
      دوست عزیز دقت کنید که شناخت تنها بر اساس چت و تلفن شناخت ناقصی می باشد و تصمیم گیری بر اساس آن برای موضوع مهمی چون ازدواج می تواند مشکلات زیادی را ایجاد کند . بهتر است سعی کنید که برای فرار از مشکلات فعلی زندگیتان وارد زندگی مشترک نشوید و اینکه برای ازدواج نیاز است که شما نسبت به یکدیگر در اول در دنیای واقعی شناخت کسب کنید دوم اینکه بهتر است اجازه بدهید سن نوجوانی هردوی شما سپری شود و در کنار آن مشورت با خانواده و مشاوره پیش از ازدواج را نیز دریافت کنید تا بتوانید تصمیم گیری بهرتی داشته باشید. بهتر است اولویت خود را مشکلاتتان با خانوادیتان قرار بدهید و در آرامش با آنها صحبت کنید و احساسات و نیازهای خودتان را به آنها بیان کنید تا بتوانید تصمیم گیری بهرتی داشته باشید با کتک کاری و عصبانیت تنها بر مشکلاتتان افزوده می شود .
      پاسخ تیر 29, 1398 at 6:44 ب.ظ
  10. فاطمه
    سلام دختر 18 ساله ای هستم که خانوادم هیچ آزادی و استقلالی بهم نمیدن . تا حدی که من حتی حق ندارم تا سرکوچه برم و مثلا برای خودم بستنی بخرم .حتی مادر و پدرم وقتی خونه نیستند در را روی من قفل میکنند تا از خانه بیرون نروم . و من مثل یک زندانی هستم حتی بهشون گفتم اگه آتیش سوزی شد چی ان وقت چطوری در را باز کنم ؟این در حالی است که تا حالا نه ارتباطی با جنس مخالف داشتم نه رفتاری کردم که باعث این واکنش ها بشه . من حتی عضو هیچ شبکه ی مجازی هم نیستم . چندین بار باهاشون بحث کردم اما بی فایده بوده . هر بار دلیل این کارهای بی منطقی را پرسیدم گفتند جامعه خرابه مگه ندیدی تو همشهری نوشته به دختر 10 ساله تجاوز کردن و.... حتی ماردم میگه تو از قیافت معلومه بچه ای و اگه بری بیرون میدزدنت و بهت تجاوز میکنن . یا حتی میگه اگه بری بیرون و تصادف کنی چی ؟ متاسفانه مسئله تا جایی پیشرفته که حتی میخواهند تا ساختمون دانشگاهی که در آینده قرار برم با من بیایند یعنی حتی در حیاط دانشگاه هم حق ندارم خودم بروم . البته میدونم که تاحدودی این رفتار ها به دلیل اینه که من تک فرزندم و مادرم دیوانه وار من را دوست دارد و میگوید اگه تنها تا سر کوچه هم بری از دلشوره میمیرم . البته بگم که مادرم به من و مادرش وابستگی بیمار گونه ای داره به طوری که به علت دوری مادربزگم به شهر دیگه دلشوره عهای شدید گرفت و به روانپزشک مراجعه کرد و بعد از مصرف دارو حالش خوب شده و الان دیگه دارویی مصرف نمیکنه . واقعا احساس خفگی و بیارزشی میکنم و دارم دیونه میشم لطفا بهم کمک کنید .
    پاسخ تیر 31, 1398 at 8:20 ب.ظ
    • مشاور
      با سلام خدمت شما دوست عزیز در این مورد دقت کنید که این موضوع ربطی به بی ارزشی شما و یا نداشتن اعتماد به شما ندارد و این موضوع بیشتر به مشکلات مادرتان و دیدگاه ایشان ربط دارد که می تواند در رواند زندگی شما تاثیرات مخربی داشته باشد . شما در سنی هستید که به استقلال بیشتری نیاز دارید تا بتوانید با تجربه بقیه مسیر زندگی خودتان را ادامه بدهید . 1. آیا مادرتان مداوم نگران افتادن اتفاق بدی برای شما یا اعضای دیگر خانواده چون پدر و مادربزرگتان می باشد؟ 2. در ایشان تکرار یک سری صحبت ها و یا رفتارها را مشاهده کرده اید؟ 3. چند مدت است داروهای خود را قطع کرده اند و داروهی ایشان را می شناسید؟ 4. پدرتان نیز رفتارهای مشابه مادرتان را دارند؟ 5. بیشترین دغدغه ذهنی مادرتان در مورد شما چیست؟ 6. روابط شما با اعضای مدرسه و دوستانتان چگونه می باشد؟ 7. روابط اجتماعی مادرتان رضایت بخش است و اینگونه افکار تاثیری بر روابط اجتماعی ایشان گذاشته است؟
      پاسخ مرداد 1, 1398 at 6:02 ق.ظ
  11. فاطمه
    ممنون که پاسخم را دادید . 1.بله مادرم مداوم نگران اینه که من برایم اتفاق بدی بیفته و تصادف کنم یا بهم تجاوز بشه در حالی که نسبت به پدر و مادربزرگم این گونه نیست .و فکر میکنم علتش اخبار بدی است که در همشهری میخواند یا دیگران برای او تعریف کردند چون مادرم به شدت تحت تاثیر قرار میگیرد و تا حدودی دهن بین است . 2.بله ایشان خیلی اوقات یک حرف را که برایشان مهم است چند بار تکرار میکند و دوباره از اول توزیح میدهند انگار وسواس دارد و فکر میکند ما بار اول متوجه حرف های او نشده ایم . البته مادرم تو زمینه ی احکام نجس و پاکی هم به شدت وسواسی هستند و به جز این دو مورد در زمینه های دیگر واسواس ندارند . 3. مادرم از سال 93 دیگه دارویی مصرف نمیکنه چون واقعا درباره ی اون موضوع هیچ اضطرابی ندارد و گاهی اوقات از این که آن موقع سر همچین مسئله ای اینقدر اضطراب گرفته پشیمان است و النآ به نظرش مسخره میاید ولی میگوید آن موقع دست خودم نبود . البته مادرم سر موضوع های دیگه من جمله بیماری کلیوی من (دفع پروتئین به مقدار کم که الان چند سالی است با مصرف نصف قرص تحت کنترل است .) موقتا دلشوره و اضطراب میگیرد و میگه نکنه دیالیزیم بشی در آینده ، با اینکه از دکترم چند بار سوال کرده و فهمیده اگه تحت کنترل باشه همچین چیزی نمیشه . داروهاش و یادمون نمیاد ولی بیشتر خواب آور و ضد اضطراب بود . 4. پدرم خیلی بهتر و منطقی تر از مادرم هست ولی او نیز نگرانی هایی دارد و بیشتر فکر میکند اگه برم بیرون مزاحمت هایی برام به وجود میاد و بهم تجاوز میشه البته این را به طور مستقیم به من نگفته ولی هر بار که میگم میخوام خودم برم بیرون با حرص میگه برو خیال کردی بیرون چه خبره وقتی رفتی و بلایی سرت اومد اون وقت میفهمی یا میگه همه ارزوی این و دارند که پدرشون با ماشین اون ها رو هر جا که میخواهند ببره اون وقت تو اصرار داری با اتوبوس وغیره بری و پدرت دربیاد ؟ 5. از خودش که پرسیدم گفت میترسم بلایی سرت بیاید و چند بار هم خواب دیدند من با چهره ی خونی روی زمین افتاده ام و تصادف کردم . 6. من کلا آدم خجالتی و کم رویی هستم با وجود اینکه خیلی خیلی از جاهای شلوغ و مهمونی های پر جمعیت خوشم میاد ولی اغلب وقتی در جمع هستم حسابی موعضب میشوم و فکر میکنم همه ی حواس ها به منهو خیلی مراقب هر حرف و رفتاری هستم و به خودم سخت میگیرم البته خیلی سعی کردم اینطوری نباشم و با کسی در جمع حرف بزنم ولی هربار به خودم میگم مثلا چی بگم و حرفی برای گفتن پیدا نمیکنم .البته در بعضی جمع ها مثلا خونه ی مادر بزرگم چون هر جمعه جمع میشویم وضع بهتری دارم و با دختر عمویم که 4 سال از من بزرگ ترهست حرف میزنم و کلا با کوچکتر از خودم ارتباط خیلی خوبی دارم در رابطه با کوچکتر از خودم کلی اعتماد به نفس دارم و اصلا احساس خجالت نمیکنم حتی با پسر عمو و دختر عموم که 3 سال از من کوچک تر است بازی هایی مثل پانتومیم و اسم فامیل میکنم ولی اصلا نمیتونم با پسر عموی بزرگترم یا هر شخص بزرگ تری ارتباط خوبی برقرار کنم و اعتماد به نفس متوسط روبه پایینی دارم البته تا حالا هیچ کس نه به خهودم نه به پدر و مادرم نگفته چه دختر خجالتی و بی اعتماد به نفسی داری و همه میگن خیلی با ادبم و بیشتر از سنم میفهمم . این ها حس و قضاوت خودمه و نتیجه ی مقایسه ی خودم با دختران هم سنم است و کلا ارتباط عمومیه خوبی ندارم با برخی از همکلاسی هام در حد حرف های معمول و کلاس و درس حرف میزدم ولی ارتباط وسیع تری نداشتم . البته اینم بگم که من از دوران راهنمایی 6 سال است با دختری دوست هستم که از نظر ویژگی های اخلاقی به شدت به هم شبیه هستیم و او نیز مثل من تک فرزند است اما مادر و پدر او به او استقلال کافی را داده اند . من چندین بار با این دوستم استخر آبی و مرکز خرید و کافی شاپ و غیره رفته ایم ولی تنهایی نه یعنی والدین من یا اون ما رو تا دم در کافی شاپ یا پارک آبی بردند و ما اونجا تنها بودیم حتی دوباری هم از طرف مدرسه به ارودی مشهد (اردوی خارج از شهر) رفتیم ولی تا همین جا هم کلی حرص خوردم و حرف زدم و مامان و بابام رو قانع کردم که میتونم اطز خودم مراقبت کنم و چیزی جا نمیزارم و... اون ها هم روزی چند بار زنگ میزدند . با این که خودم و بهشون ثابت کردم باز هم وضع اینه . 7. خیر مادر و پدرم به شدت اجتماعی هستند و خیلی خیلی روابط عمومی خوب و اعتماد به نفس بالایی دارند و مادرم با اینکه خانه دار است اما خیلی در مکان های عمومی چون مسجد و.. شرکت میکند و یه جورایی همش بیرون است . اتفاقا خیلی بهش گفتم که مامان تو که از 4 سالگیت تو کوچه بازی میکردی و کلا بیرون بودی حالا چرا با من اینجوری میکنی و او جواب میدهد زمانه بد شده و من یک زن هستم برای من اتفاقی نمیفتد ولی تو هنوز بچه ای .
    پاسخ مرداد 1, 1398 at 9:41 ب.ظ
    • مشاور
      دوست عزیز ممکن است این صحبت های مادرتان نشعت گرفته از یک وسواس فکری باشد که نیاز است به صورت حضوری مراجعه داشته باشند تا به صورت دقیق بررسی شود و ایشان چند جلسه مشاوره را دریافت کنند . افکار وسواسی هم برای خود فرد اضطراب ایجاد می کند و دائم نکران اتفاقی می باشد و هم اطرافیان را تحت تاثیر قرار می دهد . بهتر است در آرامش و بدون توهین این موضوع را به ایشان بیان کنید و اگر برایتان امکان دارد خودتان به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا در جلسات خانواده درمانی این موضوع برای مادرتان مورد بررسی دقیق تر قرار گیرد و ایشان نسبت به افکار خودشان آگاهی بیشتری پیدا کنند . اینکهش ما با افراد کوچک تر از خودتان روابط بهتری دارید و با افراد بزرگ تر ارتباط را به سختی برقرا می کنید می تواند زا روابط اجتماعی محدودی باشد که برای شما ایجاد شده است و شما بهتر است سعی کنید با تمرین حداقل در روابط خانوادگی و یا همراهی با مادرتان در جمع های عمومی این ویژگی را تقویت کنید . قبل از حضور در جمع سعی کنید یک سری رفتارها را با خودتان تمرین کنید و در کنار آن هرچقد بیشتر خودتان را بشناسید می توانید اعتماد به نفس بیشتری برای صحبت داشته باشید دقت کنید که هیچ فردی کامل نمی باشد و هر فردی می تواند ویزگی های مثبت و منفی را داشته باشد پس بهتر است با این دید هم به خودتان و هم دیگران نگاه کنید و احترام را برای خودتان و دیگران قائل شوید در این صورت ایجاد ارتباط برای شما راحت تر می شود .
      پاسخ مرداد 2, 1398 at 6:33 ق.ظ
  12. من ۱۶ سالمو تموم کردم و با یه پسری اشنا شدم که ندیدمش ایشون قرار بود کارای مهاجرت منو درست کنه و کلی کمکم کرد و به تمام سوال هام جواب داد من علاقه مند شدم بهش و بعدش فهمیدم دوس دختر داره(از خودش نپرسیدم ها) ایشون از من ۵ سال بزرگترن و من رفتم بهش گفتم که دوست دارم اونم برخورد بدی نکرد و گفت که دوس دختر داره اما الان هر از چند ماهی تو اینستاگرام استوریمو ریپلای میزنه و یا من میزنم حرف میزنیم و حتی ایران که اومد دو بار تو چت بهم گفت میتونیم همدیگه رو ببینیم اما تهش زد زیر همه چی به نظرتون حس من زودگذره؟ ۵ ماه از عاشق شدنم میگذره درسته که من بشینم پای ایشون ینی ممکنه دوسم داشته باشه یه روز؟ اگه ایشون دوس دخترشو دوس داشت که تحت هیچ شرایطی با من حرف نمیزد و ارتباطشو قطع میکرد !! در ضمن دوس دخترش وضع مالی توپی داره و حس میکنم بخاطر پول باهاشه و قلباً دوسش نداره... خواهش میکنم کمکم کنین
    پاسخ شهریور 12, 1398 at 1:50 ق.ظ
    • مشاور
      با سلام خدمت شما دوست عزیز دقت کنید که شما در سن نوجوانی قرار دارید و در این سن گرایش به جنس مخالف و خیالپردازی زیاد دیده می شود و چون فرد بیشتر بر پایه هیجان عمل می کند تصور می کنند که این بالاترین احساسی است که تجربه می کند در آینده نز ممکن نیست دیگر اینگونه احساسات را تجربه کنید. دقت کنید که ایشان پاسخ احساسات شما را در احترام داده اند و دلیل ایشان برای رفتراشان هرچیزی که باشد مایل به ادامه این رابطه نمی باشند و بهتر است خودتان نیز در این سن وارد اینگونه روابط نشوید و در کنار آن دقت کنید که شناخت در دنیای مجازی یک شناخت ناقص می باشد و بهتر است بر پایه آن تصمیم گیری نداشته باشید چون احتمال آسیب را بیشتر می کند. به احساسات خودتان احترام بگذارید اما اجازه بدهید در شرایط سنی و رشدی بهتری در آینده در مورد اینگونه موضوعات تصمیم گیری کنید.
      پاسخ شهریور 12, 1398 at 10:54 ق.ظ
  13. امان از این عشق وعاشقی ها
    پاسخ مهر 28, 1398 at 9:55 ب.ظ
  14. Mahlagha
    سلام خواهر من ۱۳ سالشه متوجه شدم دوست پسر داره بار اول مادرمو درجریان گزاشتم والان بعد از یه ماه ی دوست پسر دیگه داره ..نگرانشم چجوری جلوی این کاراشو بگیرم؟؟
    پاسخ بهمن 19, 1398 at 1:55 ق.ظ
    • مشاور
      سلام خدمت شما دوست عزیز دقت کنید خواهر شما در سن نوجوانی قرار دارد و در این سن گرایش به جنس مخالف بیشتر دیده می شود و این گرایشات می تواند باعث شود که مسیر های اشتباهی را برای پاسخ به نیازهایشان انتخاب کنند . دقت کنید که رد این سن نیاز به توجه و محبت افزایش می یابد و بهتر است در این مسیر در احترام و بدون کنکاش در زندگی شخصی او در مورد احساسات و نیازهایی که ممکن است در این سن با آن مواجهه شود با او صحبت کنید و سعی کنید که اجازه بدهید بدون سرزنش ایشان نیز احساسات و نیازهای خود را بیان کند و اجازه بدهید او با آشنایی بیشتر نسبت به شرایط سنی و آسیب هایی که در این سن وجود دارد تصمیم گیری کند.
      پاسخ بهمن 19, 1398 at 12:10 ب.ظ
  15. نرگش
    سلام وقت بخیر برادری ۱۷ ساله دارم. خیلی پسر خوب و پس خوانی است. شکر خدا زبان زده... پدرم آدمی مستبد و خودرایه. مشکل اینجاست که پدرم هر چیزی میگه، برادرم بدون کم و کاست گوش میده و گاهی واقعا ظلم پذیر میشه. پدرم اصلا گوش بدهکار حرفهای من و مادرم نیست. که چقدر این رفتارش می‌تونه این بچه رو منفعل بار بیاره و از جامعه هم حرف زور رو قبول‌کنه. راستش از اینکه هیچ وقت اعتراضی نمیکنه و مثل یه مرد بزرگ رفتارهای غیرمنطقی پدرم رو تحمل میکنه و فقط حرص میخوره، تعجب میکنم. من خودم توی این سن خیلی با همین رفتارهای پدرم مشکل داشتم و همیشه دعوا بود. روش خودم رو قبول ندارم اما بازخورد برادرم هم برام عجیب و غیر قابل درکه. من چطور میتونم کمکش کنم. ایا اصلا رفتار برادرم مشکلی داره به نظرتون؟
    پاسخ اردیبهشت 15, 1399 at 2:11 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما دوست عزیز قابل درک می باشد که شما نگران برادرتان هستید اما دقت داشته باشید که سبک شخصیتی و دیدگاهای افراد با یکدیگر متفاوت می باشد و همین موضوع باعث می شود که واکنش های متفاوتی از خود نشان بدهند . بهتر است در این مسیر در کنار درک ناراحتی و احساسات برادرتان به ایشان به عنوان یک فرد بالغ اجازه بدهید که خودشان در این مسیر انتخاب داشته باشند و شما و مادرتان در جایگاه خودتان به بعد شخصیتی و استقلال و آزادی او احترام بگذارید . اینکه دلیلی برادرتان برای این سبک رفتاری چیست از اهمیت زیادی برخودار می باشد و بهتر است سعی در مقایسه کردن خودتان نداشته باشید و اجازه بدهید او بر اساس شرایط خودش و دیدگاها یش پیش برود .
      پاسخ اردیبهشت 15, 1399 at 12:33 ب.ظ
  16. مبینا حیاتی
    من یه دختر ۱۷ ساله ام که با پسرای زیاد در ارتباط بودم به عنوان دوست معمولی و در حد بیرون رفتن و گشتن ولی عاشق یه پسر ۱۸ ساله شدم که خب از همه لحاظ به هم میایم و هم دیگه رو دوست داریم کلا ۸ ماه باهیمم ۵ ماه دوست عادی ۳ ماه وارد رابطه ی احساسی شدیم مادر من جوری رفتار میکنه که باش نگفتم من با این آقا حرف میزنم بپیچونمش برم بیرون میتوام راه حل بهم بدید که من بدون مشکل بتونم با این آقا به موفقیت برسم ما واسه ی هم دیگه موفقیتمون تو مسائل درسیم خیلی کمک میکنیم خیلی از مشکلات و باهم حل کردیم و بام آرامش میده من چیکار کنم که مادرم مخالف نباشه کلا به حرف آدمم گوش نمیده من چیکار کنم که هم راحت برم بیرون هم با این آقا در ارتباط باشم ما فقط از لحاظ احساسی نیستیم خیلیم با منطق و عقل داریم پیش میریم ولی هم و دوست داریم
    پاسخ اردیبهشت 21, 1399 at 1:45 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما مبینا جان احساسات و گرایش شما به جنس مخالف قابل درک می باشد اما دقت کنید که شما در سن حساسی قرار دارید و در این سن گرایش ما به جنس مخالف بیشتر می شود و امکان وابستگی و تصمیمات هیجانی نیز زیاد می باشد که می تواند برای شما آسیب های زیادی را به دنبال داشته باشد . اینکه شما روابط زیادی را با نام هایی که برای آنها انتخاب کرده اید تجربه کرده اید نشان از این می باشد که شما به میزان لازم به شناخت معیارهای و هویت خود نرسیده اید و این مسیر بیشتر بر پایه هیجان و خیالپردزای آن می باشد و ممکن است برای شما آسیب زا باشد . اما بهتر است در این مسیر باهم بیشتر صحبت کنیم تا بتوانیم نتیجه گیری بهتری داشته باشیم. 1. معیارهای شما برای انتخاب این آقا چه ویژگی هایی می باشد؟ 2. در روابط قبلی نیز دوست داشتن را تجربه کرده اید؟ 2. هدفتان از این ارتباط چیست و آیا این آقا اگر مثلا هدفتان ازدواج می باشد در زمان فعلی شرایط ازدواج را دارند؟ 4. فکر می کنید دلیل مخالفت مادرتان با این ارتباطات چیست؟
      پاسخ اردیبهشت 21, 1399 at 9:59 ق.ظ
  17. مبینا
    سلام معیار من واسه انتخاب این آقا دوست داشتن واقعیش و مادرشم در جریان این آقا تا حالا یه بار بدون اجازه حتی به من دستم نداده و خب خیلی کارا کرده واسه اثبات دوست داشتنش اخلاقش فوق العاده خوب و خانواده هامون از لحاظ مالی و فرهنگی خیلی نزدیک و شبیه به هم هستن و جواب سوال دوم شما خیر من شاید دوست عادی داشته باشم ولی دوست داشتن و تجربه نکردم انکار دوست داشتنام قبل این آقا الکی بوده هدف من با این آقا موفقیت چون خیلی شبیه بهم هستیم و هم و میفهمیم و درک میکنیم و مشکلات و باهم حل میکنیم و خب از اونجایی که خیلی شبیه بهمم تصمیم داریم باهم باشیم بعدشم ازدواج کنیم بله این آقا شرایط ازدواج رو دارن هم در کنار درس خوندن کار میکنن و هم از لحاظ مالی و اخلاقی و فرهنگی اوکی هستن و به خانوادم بسیار شبیه هستن و بیشتر از همه خودمون مثل همیم ولی دلیل مخالفت مادرم حس میکنم این که خب خواهرم تو ازدواجش دچار شکست شد و نگران ولی خب انتخاب خواهر من فردی بود که هزار برابر و هزار بار از لحاظ مالی و فرهنگی با ما فرق داشتن و پایین تر بودن و همچنین سن همسر خواهرم من ۳۶ بود خواهر من ۲۲ سالش بود ۱۴ سال تفاوت سنی خب خیلی و خب میگم از همه لحاظ پایین تر بودن که منجر به شکست شد ولی خب این آقا همه چیش مثل خودمون فرهنگ و دارایی و اخلاق خانوادگی و مهم تر از همه خودش و سنش تقریبا نزدیک به من و ما واقعا هم و دوست داریم و حس میکنم مادرم بدونه و من بدون هیچ پنهان کاری با این آقا برم بیرون و در ارتباط باشم خیلی قشنگ تر اینجوری مادرم هی حس میکنه من مشکلی دارم یا نه من فقط دنبال پسرم در صورتی که این آقا بسیار نزدیک به من و میخوام مادرم بفهمه و درکم کنه نه اینکه بگه نه حرف حرف من
    پاسخ اردیبهشت 22, 1399 at 2:12 ق.ظ
  18. پریسا
    سلام من یه دختر ۱۸ ساله ام .با خانواده ام خیلی مشکل دارم . من با پدر ناتنی ام زندگی میکنم (مادرم طلاق گرفته)پدرناتنی ام خیلی بدبین است من را اصلا در خانه تنها نمیگذارند اگ که خیلی مجبور باشند و حتی اگ مجبور باشند مرا ب سر کوچه میفرستند یا راه برگشت از کلاس زبان ب خانه و وقتی بهشان میگویم اعتماد ندارید میگویند ک ما تو را تا سر کوچه میفرستیم بی اعتماد نیستیم بارها برای گوشی داشتن ب انها گفتم اما فقط میگویند اگ دانشگاه قبول شدی گوشی مادرم را عوض کرد تا من نتوانم ب اینترنت وصل شوم با اینک بارها توضیح دادم ادم بخواهد با کسی دوست شود با گوشی نوکیا هم میتواند البته باید بگویم قبلا با کسی دوست شده بودم اما از روز اول ارتباطمان ب مادرم اطلاع داده بودم و با خاله هایم برای اشنایی بیشتر بیرون میرفتیم چون مثل تمام دخترای خام قصد ازدواج داشتم من هیچ دوست پسری جز همان یکی نداشتم والان هم در ارتباط با هیچ پسری نیستم اما این بدبینی ها از قبل بود و هیچ ربطی ب الان ندارد .من حتی برای اردوی مدرسه باید تا صبح منت بکشم و ب یاد دارم زمانی ک اردو در ساعت غیر مدرسه بود مرا نگذاشتن حتی ب اردوهای بیرون استانی هم نمیگذارند بروم ب مسابقات درون باشگاهی میرسد مرا نمیفرستادند و میگفتند ک محیط باشگاه مناسب دخترنیست اما الان برای خواهرم راضی ست ایا درست است من کوتاه بیایم یا اینک مقاوت کنم ک او هم مثل من نرود ؟؟؟ . میگویند با دختر داییم ک ۴ سال از من کوچک تر است گرم نگیر تو اتاق نروید تو جمع بشنید اخه ما حرفهای دخترونه و خندیدن ها رو خیلی دوست داریم ایا کارمان اشتباه است؟؟؟ .من تا کنون ک پیش مادرم بود ب هیچ وجه با دوستانم بیرون نرفتم فقط ی بار تولد گرفتم و از مادرم خواستم خاله هایمان نباشد اما همه شان بودن .فقط دوبار دوستم اومد خونمون اونم بخار کار ماکت بود و ی بار هم دوستم نورا امد خونمون مامانم گفت ک در اتاق را نبندید ایا کار مادرم درست است.؟؟و گوشی هم ک ولی بخاطر مدرسه ب من دادند ک ان هم معاون ما دوبار ب گوش ایشان اس ام اس داد تا راضی شد هم اکنون هم هر موقع خانه هست ب گوشی دست نمیزنم و منو مادرم میترسیم من اصلا با او رابطه خوبی ندارم مادرم ب تازگی بچه دار شده است و الان بهتر شده است اما من بشدت از او متنفر شدم حتی بیشتر زیرا او میگوید من را دوست دارد اما من میدانم ک او بخاطر این بهتر شده است چون مادرم ب خواهرم سخت نگیرد یا اورا دعوا نکند تا همین چند وقت پیش ب دلیل گوشی و کار مدرسه ام مرا بشدت زد از ۶ سالگی ام با او بودم.اطرافیانم ب من میگویند ک پرخاشگرم ولی من در مدرسه با هم سایه با دوستانم اصلا بد نیستم خیلی درس خوان و از نظر معلم هایم مودب هستم و خیلی خوب صحبت میکنم اما با مادرم بسیار بد حرف میزنم نمیدانم چرا ولی از بچگی از مادرم متنفر بودم .مادرم زیاد حرف میزند و همیشه دعوا میگیریم فقط نصیحت میکند و گاهی اوقات حالم از این بحث ها بهم میخورد مادرم فکر میکند خیلی با من دوست است به مادرم ب عنوان های مختلف برای گوشی یا مساعل دوستانم دروغ میزنم و از مشکلات مدرسه حرف نمیزنم چون مادرم بشدت تو سرم میکوبد هر اشتباهی ک انجام دهم حتی نمرات پایین درس هایم را ب مادرم نمیگویم من نمیتوانم با مادرم راجب مشکلات صحبت کنم چون میترسم مرا سرزنش کند.الان بشدت با خانواده پرخاشگری میکنم اصلا تحمل حرف هایشان را ندارم انگار انقدر ازشان الرژی دارم نمیدانم چرا و اینک نمیدانم چرا انهارا در جمع خورد میکنم .مادرم بشدت در مورد مساعلی ک ب نفعش نباشد در جمع دروغ میگوید من بشدت عصبانی میشوم چکار کنم ک بتوانم خوب صحبت کنم ؟؟؟
    پاسخ اردیبهشت 30, 1399 at 3:12 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما پریسا جان قابل درک می باشد که در شرایط روحی سختی قرار داری اما دقت داشته باشد که با پرخاش و عصبانیت نمی توانی نتیجه گیری مناسبی داشته باشی بهتر است در اول سعی کنی برای آرامش خودت از مقایسه کردن خودت با هر فرد دیگری خوداری کنی چون شرایط زندگی افراد متفاوت می باشد و به همین دلیل این مقایسه تنها می تواند برای شما با فشار روحی بیشتری همراه شود اگر رفتارها و سبک برخورد تو با اونها متناسب نباشد امکان نگرانی آنها بیشتر می شود چون می توانند نگران این موضوع باشند که شما در اجتماع نتوانی از عهده روابط خود برآیید و یا برخورد و تصمیم گیری متناسبی نداشته باشی . قابل درک هست که سبک برخورد آنها با تو با شرایط سنیت ممکن است متناسب نباشد اما دقت کنید که آنها براساس آگاهی های خودشان و نگرانی هایی که دارند به این سبک پاسخ می دهند حتی ناپدری شما اگرش برایش اهمیت نداشتی تو را ازاد می گذاشت و برایش کارهایی که می کنی اهمیتی ندشات و نگران آینده و روابط تو نبود پس بهتر است سعی کنی که در کنار احترام به احساسات خودت به نگرانی های آنها نیز توجه داشته باشی حتی اگر از مسیر درستی بیان نشود . سعی کن تو در جایگاه خودت درست برخورد کنی و سعی کنید که در احترام با انها برخورد کنی و نگرانی خود را در احترام به آنها بیان کنی و در تخریب و سرزنش کردن آنها چون امکان نتیجه گیری کمتر می شود و آرامش خودت نیز تحت تاثیر قرار می گیرد . هرچقد روابط بین شما با احترام بیشتری همراه شود هم خودت از نظر روحی در شرایط بهتری قرار می گیری و هم آنها می توانند احساسات و نیازهای تو را بهتر درک کنند . در این مسیر بهتر است یک دوره مشاوره حضوری را تجربه کنی تا در صورت نیاز با ناپدری و مادر شما نیز صحبت شود . درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید 021-22354762
      پاسخ اردیبهشت 30, 1399 at 12:14 ب.ظ
  19. باربد
    سلام من یک پسر ۱۷ ساله هستم و فکر میکنم خیلی زشتم و قد کوتاهی دارم خیلی اعتماد به نفسم اومده پایین خودمم میدونم دلیلش چیه چون تمام دوستانم با دختری دوست شدن ولی من حتی یک بار هم یک دختر در زنده‌گی ام نیمده لطفا بگین چیکار کنم اصلن نظریه من درست هست یا نه
    پاسخ اردیبهشت 31, 1399 at 1:49 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما باربد جان اینجا به چند موضوع مختلف اشاره شده است که نیاز است که به صورت متفاوت به آنها پاسخ بدهید در اول اینکه اگر نسبت به شرایط سنی رشد قدی مناسبی ندارید بهتر است در این مورد به متخصص غدد مراجعه کنید تا صفحه رشدی شما بررسی شود و در صورت امکان رشد بیشتر به شما کمک شود . اما دقت داشته باشید که ظاهری هر فردی تنها یک بعد از ویژگی های او می باشد و فرد تنها براساس ویژگی های ظاهری شناخته نمی شود پس بهتر است از تمرکز بر این موضوع به میزانی که رشد شما را در قسمت های دیگر مختل کند توجه نکنید البته دقت کنید که شما در سنی قرار دارید که توجه به ظاهر و مورد توجه هم جنس و جنس مخالف بودن بیشتر می شود و همین موضوع باعث می شود که ساعت های زیاد نوجوان به این موضوع بپردازد . در مورد روابط با جنسی مخالف نیز شماها در سنی هستید که گرایشات عاطفی و جنسی به جنس مخالف بیشتر تجربه می شود اما نداشتن رابطه در این سن به معنای داشتن مشکل در شما نمی باشد هر فردی بر اساس معیارها و اولویت ها و برنامه ای که برای زندگی دارد در این مسیر پیش می رود و روابط در این سن از آسیب های زیادی برخودار می باشد که نوجوان به دلیل ریسک پذیری بالا و تصمیم گیری هیجانی انها را نادیده می گیرد . اینکه شما بخواهید خود را در فرد دیگری معنا کنید کمکی به شما نمی کند پس بهتر است اجازه بدهید در اول به هویت کامل تری برسید احساسات و نیازهای خود را بهتر بشناسید و در این در آینده در شرایط رشدی بهتر یک رابطه هدفمند را تجربه کنید در کنار اینکه احساسات شما و گرایشات شما قابل احترام می باشد .
      پاسخ اردیبهشت 31, 1399 at 10:27 ق.ظ
  20. F
    سلام.من دخترم و ۱۶_۱۷سالمه. حدود سه چهار ساله با دختری دوست شدم که بیست و پنج سالشونه.(قبلا دبیرم بودن و شرایط صمیمون کرد)پدرم به شدت مخالف این رابطستو بهم میگه اگه میخوای من حمایتت کنم باید این رابطرو به کل قطع کنی.ولی شرایط خونه جوری نیست که من بخوام توی خونه ارامش بگیرم.از بودن کنار خانوادم لذت میبرم ولی پدرم هیچوقت اون حس حمایت و دوست داشتنی که از سمت ی پدر نیاز داشتمو بهم نداده و مطمئنم که نمیده! ایشون همیشه دوست داره با همه چیز منطقی کنار بیاد و انتظار داره که منم همینجوری پیش برم. حتی در برابر من که دخترشم هم تا به حال احساسی رفتار نکرده. من این دخترخانوم رو به عنوان خواهرم میدونم و حس میکنم زمانی که باهاش چت میکنم( به خاطر همون مخالفت ها نمیتونیم همو زیاد ببینیم) ارامش که نه ولی حالم بهتر میشه. مادرم در جریان کامل رابطمون هستن ولی متاسفانه نمیتونن در مقابل پدرم حرفی بزنن. پدرم معتقده دوستی با ایشون باعث میشه من چیزهاییرو بفهمم که مناسب سنم نیست. (من حرفشون رو کاملا قبول دارم.ولی این فقط احتماله!) در عرض این سه چهار سال من نه مشکلی از خانواده یا حتی مشکلات جدی خودم رو به این دوستم گفتم که راهنماییم کنن.نه چیزی رو گفتن که مانع از کسب تجربم بشه یا حتی ذره ای باعث بشه راهم رو کج کنم از سمتی که میخواستم برم. دقیقا مثل ی دوست هم سن خودم که مقداری تاثیر داره توی مسیر های زندگیم ایشونم همین تاثیر رو داره.دوستی های افراطیم بینمون حاکم نیست که بخوام بگم اخرش به همجنسگرایی و... ختم بشه.من ایشون رو به عنوان خواهر بزرگترم قبول دارم و دوستشون دارم.(و البته مطمئنم که ی روزی این رابطه حالا به هر دلیلی تموم میشه و دائمی نیست.) واقعا با این حال نمیدونم مشکل کجاست.ممنون میشم کمکم کنید.. و لطفا اگر باید این رابطه تموم شه بهم بگین چیکار کنم که حتی ذره ای ناراحت نشه
    پاسخ خرداد 15, 1399 at 3:27 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما دوست عزیز احساسات شما قابل احترام هست اما دقت کنید که نگرانی های پدرتان نیز نگرانی های طبیعی و درستی می باشد و اینکه شما بخواهید بدون رد نظر گرفتن شرایط سنیتان پیش بروید امکان آسیب برایتان وجود دارد اما با مدیریت این روابط و در اختیار گذاشتن اطلاعات بیشتر در مورد رابطه به پدرتان می توانید با ایجاد حدود مشخص در این مسیر پیش بروید . در مورد اتمام این رابطه نیز با توجه به اینکه شما پشت کنکوری هستید و نیاز به تمرکز بیشتری دارید می توانید با محدود تر کردن روابط خودتان و توضیح برای این خانم که می خواهید تمرکز خود را بر مسائل دیگری مانند درس بگذارید این مسیر جدایی را طی کنید .
      پاسخ خرداد 15, 1399 at 10:51 ق.ظ
  21. سلام خسته نباشید من دختر هیفده ساله ای هستم. چند وقتیه که توی خانواده به مشکل برخوردم و دقیقا نمیدونم باید چیکار کنم. این مشکل از روزی شروع شد که من با پدرم خیلی بد دعوا کردم. پدرم چند وقتی هست که بخاطر یکسری مشکلات بیرون از خونه خودمون عصبین و یکسره درحال شکایت و غر زدنن،اون روز وقتی یکدفعه برادر یکسالم رو زدن من قاطی کردم و داد زدم سرشون. بهم گفتن که براشون مهم نیستم. قبلا هم بهم گفته بودن..یا مثلا یک روز بهم که خیلی ناراحت بودم گفتن که گریه میکنی؟ بعد گفتن که گریه کنیم مهم نیست! حتی توی سخت ترین روزایی که داشتم به خاطر تعرضی که بهم از طرف پدرشون اتفاق افتاده بود هم محبتی ندیدم ازشون هرچند که میگن پشتم ازم همایت کردن.(ولی خب من نیاز داشتم).حس میکنم مادرم از اون روز باهام سردتر شده و البته منم کمتر از اتاق خارج میشم و خیلی پرخاشگر و بی حوصله شدم. رابطه ی عاطفی ای هم که داشتمو تو همین چند روز تموم کردم و حس میکنم که واقعا نیاز به محبت و صحبت دارم از جانبشون. از طرفیم نمیخوام خودمو بیشتر از این کوچیک کنم. پدرم بیش از حد منطقیه و کینه ای(چیزایی که خیلی بچه تر بودم اتفاق افتادرم هنوز توی سرم میزنه). میشه لطفا کمکم کنین که باید چیکار کنم.خیلی به کمکتون نیاز دارم حس میکنم دارم افسردگی میگیرم. بابت متن بلندمم معذرت میخوام.. منتظر جوابتون هستم.. ممنون!
    پاسخ خرداد 24, 1399 at 9:08 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما دوست عزیز قابل درک هست که شما نیاز به توجه و مراقبت و بیان احساسات از سمت پدر و مادرت داشته باشی اما دقت کن که همانطور که خودت اشاره کردی مشکلات بیرونی و اقتصادی و.. می تواند برای شما به عنوان سرپرست خانواده با فشارهای روحی زیادی همراه باشد و بهتر است در این مواقع از وارد بحث شدن خوداری کنید و اجازه بدهید که پدرتان در شرایط بهتری قرار بگیرند تا بتوانید در مورد احساسات و نیازها خود با ایشان صحبت کنید و نتیجه گیری بهتری داشته باشی . ببین عزیزم الان چند مسئله در اینجا از سمت شما بیان شد که می تواند باهم ارتباط زیادی داشته باشد اول اینکه از سمت پدر بزرگ خود دچار تعرض شده اید و این موضوع می تواند برای شما و خانوادیتان حتی اگر نشان ندهند با فشار روحی زیادی همراه باشد و دوم اینکه روابط شما با پدر و مادرتان دچار مشکل می باشد که می تواند بی ارتباط با موضوع قبلی و شرایط روحی شما و آنها نباشد و احساساتی که در مسیر درست بیان نشده است و سوم اینکه رابطه دوستی داشته اید که کات شده است و این موضوع نیز وارد شدن به روابط دوستی در این سن و حتی دلایل برای کات کردن و یا مشکلات در رابطه نیز به شرایط روحی شما بستگی زیادی دارد . در اول نیاز است بدانی که حتی اگر پدر و مادرت مسیر درست برای بیان احساسات و علایق خود را نداند بازهم شما را دوست دارند اما به نظر می رسد که شماها در مسیر ارتباطی باهم مشکل دارید و این به معنای دوست نداشتن شما نمی باشد و دوم اینکه شما نیاز است برای بهبود شرایط روحی خودتان به روانشناس مراجعه کنید تا بتوانیم در اول به خود شما کمک کنیم تا در شرایط روحی بهتری قرار بگیری و بعد بتوانی از مسیر بهتری روابط خودت را مدیریت کنید و احساسات و نیازهای خود را بیان کنی و نتیجه گیری بهتری داشته باشی . قهر و کناره گیری از خانواده کمکی به شما برای بهبود مشکلات نمی کند و در این مسیر بهتر است در احترام و بدون به دنبال مقصر بودن با پدر و مادرتان صحبت کنید و در احترام احساسات خود را بیان کنی در کنار اینکه صحبت های آنها را نیز بشنوی و در این مسیر به دبنال مقصر نباشی بلکه هدف فهمیدن بهتر یکدیگر باشد تا بتوانید ارتباط بهتری را ایجاد کنید . درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید 021-22685895
      پاسخ خرداد 24, 1399 at 11:50 ق.ظ
  22. سارا
    سلام لطفا ب من کمک کنید من ۱۷ سالمه ولی ن ازادی و استقلال دارم ن حس باارزش بودن و کافی بودن چند سالی هس رابطه ام با خانواده ام خراب شد ک بیشتر تقصیر دعواهای اون هاست ب شکلی ک من در ۱۳ سالگی فرار کردم هدفم این بود پدرم بیشتر دوسم داشته باشه بعدش مادرم باهام خیلی خوب شد طوری ک همه حرفامو ب ایشون میزنم اما پدرم از بچگیم باهام مشکل داشت الانم من قراره برم پیش دانشگاهی و گوشی نیازمه ک پدرم سر این بیشتر بحث کرد همش ب من حسی میده ک اعتماد نداره و من هیچی نمیشم و من هم از اینکه مردی حتی پدرم جایگاه زنی رو نسبت ب خودش پایین تر بدونه متنفرم دیگه دارم دیونه میشم چنبار خواستم خودکشی کنم ک مادرم جلومو گرفت و فقط الان ب خاطر اون اینجام مامانمم میدونه حق با منه بهش میگه بریم مشاور میگ مگ من مشکل دارم مگ من دیونه ام اما رفتارش با خواهر کوچیکترم خیلی خوبه
    پاسخ خرداد 29, 1399 at 11:12 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما سارا جان قابل درک هست که در فشار روحی زیادی قرار داری اما اینکه شما از فرار کردن و یا خودکشی به عنوان راحل برای رسیدن به خواسته ها و برطرف کردن مشکلات استفاده می کنی نشان از این می دهد که راحل های حل مسئله پایینی را آموزش دیده اید و در این مسیر بهتر است در اول سعی کنی خودت برای بررسی شرایط روحیت به روانشناس مراجعه داشته باشی تا بتوانیم به شما کمک کنیم تا شرایط روحی بهتری را تجربه کنی و در این مسیر برای بیان احساسات و نیازهای خودت از مسیر های بیشتری استفاده کنی. دقت کن که اینکه دیدگاه پدرتان و تعدادی مرد دیگر در مورد زنان چیست ارزش شما را زیر سوال نمی برد و در این مسیر تا زمانی که خود فرد نخواهد اعتقادات و یا مسیر او تغییر نمی کند و اینکه شما بخواهید با این سبک رفتاری دیدگاهای ایشان را تغییر بدهید امکان پذیر نیست . درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید 021-22354783
      پاسخ خرداد 29, 1399 at 1:12 ب.ظ
  23. مبینا
    خیلی ممنون که جواب بنده رو ندادید
    پاسخ خرداد 30, 1399 at 7:25 ب.ظ
    • مشاور
      سلام عزیزم سوال شما در لینک زیر پاسخ داده شده است و مجدد سوال دیگری با معصومه ارسال شده است که در اولین فرصت پاسخ د اده می شود https://kodakonojavan.com/%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%b4%d9%86%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%86%d9%88%d8%ac%d9%88%d8%a7%d9%86-17-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%87/
      پاسخ خرداد 31, 1399 at 9:56 ق.ظ
  24. معصومه
    سلام من مادر یه دختر ۱۷ ساله هستم تازگیا فهمیدم دخترم یه پسر و دوسش داره اون آقا پسر ۱۸ سالشه ازش اطلاعات پسررو گرفتم خیلی پسر خوبی بود با تعریفاش و تا حدودیم ثابت شد بهم ازش پرسیدم چرا تا الان نگفتی گفت به خاطر اینکه خجالت میکشیدم گفتم زشت بگم بزار یکی دوسال دیگه دخترمم میخواد پزشکی بخ نه ولی خب من نگرانم به نظر شما درست من با این آقا با حضور دخترم ملاقات کنم و ببینمش سطح فرهنگیشونم مثل خودمون فقط این آقا پررو نمیشه اگه من باهاش ملاقات کنم و به نظر شما مشکلی نداره به دخترم اجازه بدم با ایشون ماهی یکی دوبار بره بیرون به شرط اینکه به خودم بگخ و بدونم لطفا راهنماییم کنید.
    پاسخ خرداد 30, 1399 at 11:38 ب.ظ
  25. سلام من یه دختر 16 ساله ام البته چند ماهه دیگه 17 ساله میشم من وقتی بچه بودم دقیقا شبیه دختر بچه هابودم جلوی اینه موهامو شونه می کردم لباس های دخترانه دوست داشتم وکارایی که همه دختر بچه می کنند اما وقتی به سن نوجوانی رسیدم دیگه به زیبایی توجه نکردم به ندرت موهامو شونه می کنم به ندرت جلوی اینه می رم از کیف و کفش و لباس دخترانه زیاد خوشم نمی یاد اصلا زیاد رو ظاهرم حساس نیستم برام مهم نیست زیبا باشم یا زشت اززیورآلات زیاد خوشم نمی یاد وقتی دوستام از لوازم آرایشی استفاده می کنند تعجب می کنم کلا زیاد دخترانه نیستم نه اینکه پسرانه باشم طبیعیه ؟ خواهرم هم اینجوری تازه از من خیلی بد تره
    پاسخ تیر 29, 1399 at 6:57 ب.ظ
  26. ایلیا
    با سلام من پسری ۱۶ ساله هستم، نمیدونم چرا پسرداییم با من مثل بچه های ۹-۱۰ ساله با من رفتار میکنه، یعنی از اون وقتی که که ۱۰ سالم بود تا الان اصلا رفتارش با من عوض نشده عین بچه های کوچولو باهام رفتار میکنه، خیلی عجیبه من حتی عین بچه ها دیگه رفتار نمیکنم خیلی هم عاقل و مودب هستم.
    پاسخ مرداد 24, 1399 at 11:54 ب.ظ
  27. سلام من شایانم دیروز مشکلم رو گفتم اما کسی جوابم را نداد
    پاسخ شهریور 21, 1399 at 10:23 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما دوست عزیزدقت کنید برای طرح سوال از گذاشتن آی دی و شماره موبایل و نام فامیل خوداری کنید چون سوال شما در سایت مطرح می شود مجدد سوال خود را با رعایت این موراد ارسال کنید
      پاسخ شهریور 22, 1399 at 12:00 ب.ظ
  28. مهدیه
    با سلام دختری ۱۷ ساله هستم من در سن ۱۴ سالگی توسط یک سری از دوستام به بیراهه کشیده شدم و با پسری دوست شدم و وقتی که به مادر و برادرم گفتم اونها من و محدود کردن و گفتن که این کارا برای سن تو زوده الان که ۳ سال گذشته و وارد دبیرستان شدم بیشتر دوستام دوستای معمولی پسر دارن و یا حتی دویت پسر و بهم گفتن که اگه بخوای میتونیم با دوستامون آشنات کنیم میخواستم بفهمم که حتی اگه الان هم با پسری دوست شم (چه دوست پسر و چه دوست معمولی)هنوز هم کار اشتباهی انجام دادم نمیتونم این جریان و به برادرم اطلاع بدم چون که برادرم فورا به مادرم میگه و نگرانم که مادرم بفهمه دوباره من محدود بشم و دوست ندارم تو این سن منو محمدود کنن اگه میشه لطفا کمک کنید ممنون
    پاسخ آبان 6, 1399 at 10:15 ق.ظ
  29. مامان
    سلام خسته نباشيد مادري ٥٢ ساله هستم كه دو فرزند دارم كه دركل بچه هاي خوبي هستن.فرزند دومم ١٦ ساله وپسره. اصلا علاقه به درس ويادگيري هيج مهارتي نداره، ظاهرا هيچ دوستي نداره ، اهل هيچ معاشرت ، ورزش ، بيرون رفتن نيست از صبح تاشب سرش تو گوشي با بازي كردن مشغوله وتحركي نداره، اگر بيرون بخواهيم بريم ، هرجايي كه باشه ، بيرون نمياد، اونقدر بايد التماس كنم وآه ودليل بيارم تا شايد قبول كنه وبياد بريم بيرون .در دوران كرونا ، مدرسه غير حضوريه ، آزمونهاي مدرسه رو با باز كردن كتاب ، انجام ميده وچون اصلا كتابش رو نخونده ، اوپن بوك هم نميتونه امتحان بده ، هيچ انگيزه اي نداره. سعي كردم كه با راهنمايي ومشاوره وهر زبوني كه شده ، افق ديدش رو بازكنم،كه اين شكلي پيش رفتن زندگي اشتباهه.شايد توي خودش اضطراب هايي داشته باشه ولي توجه نميكنه . نگرانم كه چه آينده اي ميخواد داشته باشه. لطفا راهنمايي وكمك بفرماييد. سپاس
    پاسخ آبان 8, 1399 at 6:39 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما دوست عزیز نگرانی شما قابل احترام هست اما این میزان از بی انگیزگی و کناره گیری از اجتماع آن هم در شرایط سنی فرزند شما که روابط دوستی اهمیت زیادی پیدا می کند و فرد نگرانی های زیادی برای آینده دارد نیاز به بررسی دقیق دارد . در این مسیر بهتر است خود فرزندتان را به روانشناس به صورت حضوری ارجاع بدهید و با توجه به نوع عملکرد ترجیحا تلفنی هم نباشد و بهتر است حضوری باشد تا دقیقا نوع سطح ارتباطی او و تعاملات او نیز بررسی شود تا بتوانیم به او کمک کنیم تا آنچه به صورت روانی تجربه می کند را مورد بررسی قرار بدهیم و او بتواند مسیر رشدی بهتری را تجربه کند . دقت داشته باشید که در این مسیر ممکن است بعضی از احساسات و نیازها و.. بیان کردن آن برای خانواده سخت و دشوار باشد پس بهتر است که شما به او بیان کنید هر وقت به کمکی احتیاج داشت کنارش هستید و اگر دوست داشت با کسی صحبت کند اما از نصیحت کردن خوداری کنید و گاهی بدون هیچ گونه نصیحتی تنها سعی کنید که شنونده باشید این می تواند باعث شود که او محیط بهتری را برای بیان احساسات درک کند اما بازهم نیاز است که با توجه به اینکه او با کاهش عملکرد درسی و اجتماعی روبرو هست و هردوی این موراد برای رشد فردی اهمیت زیادی دارند او را به روانشناس ارجاع بدهید . بهتر است از هرگونه برچسب زدن خوداری کنید و بیان کنید که بهتر است با توجه به اینکه در سن نوجوانی قرار دارید و انگیزه ای نیز در مورد درس احساس نمی کند از یک متخصص کمک بگیرد و در این مسیر شما شرایط را برای او محیا می کنید و قرار نیست خودتان در آن محیط حضور داشته باشید مگر اینکه خود او بخواهد .
      پاسخ آبان 11, 1399 at 10:46 ق.ظ
  30. مامان
    سلام مشاور عزيز يه سوال پرسيده بودم با اسم مامان منتظر جواب موندم اميدوارم كه بنده رو راهنمايي كنين تشكر از وقتي كه ميگذاريد
    پاسخ آبان 11, 1399 at 1:08 ق.ظ
    • مشاور
      سلام تا نیم ساعت دیگر پاسخ شما ارسال می شود
      پاسخ آبان 11, 1399 at 10:38 ق.ظ
  31. رضا
    سلام من ۱۷ سالمه و توی خونه هیچ آزادی ندارم پدرم اعتقاد داره که هیچ دوستی نباید داشته باشم و هیچ دوستی هم ندارم احساس میکنم تنها ترین انسان زمینم توی چند تا سایت تست افسردگی دادم که نتیجش نشون میداد افسردگی دارم وقتی با پدر مادرم صحبت میکنم جواب من را نمیدهند من ۱۷ سالمه و حتی یک گوشی هم ندارم دقیقا تمام کنترل های یک بچه ۳ ساله برای من انجام میشه و من حتی نباید از خانه بیرون برم پدر و مادرم فقط به درس فکر میکنند اما من دیگر از درس زده شده ام و برای ۱۸ سالگی لحظه شماری میکنم تا به خدمت بروم و ۲ سال پیش خانواده ام نباشم
    پاسخ آبان 20, 1399 at 12:14 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما آقا رضا قابل درک هست که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه هست اما دقت کنید که در این مسیر بهتر است سعی کنید که برای آینده خود برنامه ریزی کنید چون اگر شما فرصت های خود را از دست بدهید ممکن است جبران کردن آن با دشواری بیشتری برای شما همراه باشد پس بهتر است که در کنار احترام و بیان اینکه نگرانی و احساسات و تلاش های پدر و مادر را برای خودتان درک می کنید با آنها در مورد احساسات و نیازهایی که دارید صحبت کنید . نیاز است که مسیر تعاملی بهتری بین شما و انها ایجاد شود تا بتوانید مسیر رشدی بهتری را تجربه کنید . در این مسیر بهتر است از پدر و مادر بخواهید که شرایط حضور شما برای مشاوره را ایجاد کنند تا بتوانیم شرایط شما را بررسی دقیق کنیم و در صورت نیاز دوره خانواده درمانی برای شما صورت گیرد تا روابط بین شماها مورد بازسازی قرار گیرد و شما بتوانید در یک مسیر تعاملی بهتر برای آینده خود تصمیم گیری کنید و به احساسات و نیازهای خود پاسخ بدهید .
      پاسخ آبان 20, 1399 at 11:29 ق.ظ
  32. محمد
    سلام و ادب ... بسیار خوب است که همه رو دلسوزانه ارشاد مینمایید ...
    پاسخ آذر 8, 1399 at 9:19 ب.ظ
  33. سلام من یه دختر ۱۷ ساله هستم و اخیرا با پسری همسن خودم اشنا شدم و فهمیدم که اون وقتی بچه بوده برادرش بهش تجاوز میکرده و حتا اونو مجبور به کارهای جنسی دیگه ای هم میکرده و الان که اون پسر بزرگ شده به شدت حس گناه داره و فکر میکنه که همه ی اون ها تقصیر خودش بوده و برا همین هم خیلی افسردست من به عنوان دوستش چه کمکی ازم بر میاد؟؟ البته اینم بگم که از حرف زدن در این باره با هر شخصی به شدت خودداری میکنه و من هم یه جورایی خودمم باعث شدم که بفهمم
    پاسخ بهمن 9, 1399 at 6:40 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما مهشید جان ببین عزیزم تجاوز با فشار روحی زیادی برای فرد همراه می شود و ممکن است که فرد احساس گناه زیادی را نیز داشته باشد و این باعث می شود که شرایط روحی او ف روابطی که دارد ، انتخاب ها و...تحت تاثیر قرار بگیرید . در این مسیر بهتر است شما از وارد شدن به این رابطه و احساساتی که ا و تجربه کرده است خوداری کنید چون ما شرایط روحی او را نمی دانیم و ممکن است صحبت در مورد این موضوعات بدون آمادگی روانی باعث فشار روحی بیشتری برای فرد شود . در این مسیر بهتر است او را تشویق به مراجعه به روان درمانگر کنید تا روند درمانی خود را طی کند . دقت کنید که شما خودتان در سن نوجوانی قرار دارید و در این سن گرایش به جنس مخالف بیشتر می شود پس مراقب این سبک روابط خود باشید چون به مرور وابستگی بیشتری ایجاد می کند و می تواند برای شما نیز با کاهش تمرکز بر مسائل مهم زندگی فردیتان همراه شود در کنار اینکه دقت کنید شما ناجی زندگی هیچ فردی جز خودت نیستی پس بهتر است که از درگیری بیش از اندازه در مشکلات دیگری خوداری کنی . در این مسیر شما تنها می توانید بدون به دنبال مقصر بودن شنونده خوبی باشید .
      پاسخ بهمن 9, 1399 at 9:46 ق.ظ
  34. پروا
    سلام پروا هستم ۱۷ سالمه ۹ ماهی میشه که با پسری همسن خودم در ارتباطم...حدود ۷ ماه دوست و تقریبا دو ماهی میشه که بطور خیلی غیر واضحی رابطمون از دوستی فراتر رفته...راستش رو بخواهید تقصیر خودمم هم بود شاید بخاطر کمبود محبت یا زیادی احساسی رفتار کردن باعث شدم رابطمون به این وضع کشیده بشه ...از وقتی که رابطمون احساسی شده چند باری دعوا و بحث عجیبی داشتیم و من نسبت به ایشون هیچ اعتمادی ندارم...واقعا از این وضع راضی نیستم ...چند باری هم خواستم که از رابطه برم بیرون اما یه کشش عجیبی بینمون هست و احساس میکنم بهشون وابسته شدم...چند باری هم از ایشون بطور غیر مستقیم خواستم که برن اما اون هم نمیتونه ...الان تو وضعیت نسبتا متعادلی هستیم ...تا الان بیرون نرفتیم و فقط دوبار تلفنی صحبت کردیم...چندروزیه متوجه شدم دارن برام کادو میخرن با اینکه من قبل هم گفتم از اینکه یادگاری از کسی برام بمونه عذاب می کشم (چون اینجور رابطه ها معمولا پایدار نیستند:() ....واقعا دوس ندارم بهشون ضربه روحی وارد بشه چون خودم رو میشناسم و میدونم اخلاق تندی دارم و هر لحظه یه طور رفتار میکنم نمیخوام این رابطه اونقدر احساسی بشه...من مطمئنم اون هم خودش میدونه که ما بهم نمی رسیم چون پدرهامون باهم اختلافات قضایی دارن و از طرفی ایشون به درس اهمیت نمیده و بدنبال حرفه خودشون هستند(منظورم این نیست که بدنبال علاقه و حرفه مورد نظر خود بودن اشتباهه نه اتفاقا اگر درست و برنامه ریزی شده اون حرفه رو ادامه بده از نظر اقتصادی درآمد قابل توجهی کسب میشه)اما خب این قضیه برای من هم بهانه ای شده تا کنکوری خوندن رو برای مدت طولانی کنار بذارم...ما باهم تفاوت های خیلی زیادی داریم اما هردو جای پیشرفت داریم من آدمی هستم هر آرزو و رویایی که تا الان داشتم رو به واقعیت تبدیل کردم اما ایشون احساس میکنم محتاطانه رفتار میکنن و نسبت به من که خیال پردازی ترم منطقی تر هستند...مادر من در جریان هستند که فقط من یه رفیقی دارم که جنسیتشون نذار هست اما نمیدونن که ایشون هستند(احساس میکنم یه حدسایی میزنن که با ایشون رفیق هستم)...پدرم به هیچ عنوان از هیچ یک از کار های من خبر ندارند چون بسیار حساس هستند و از من توقع ندارند که تو این دوران که باید برای کنکور و آینده وقت بگذارم وقتم را تلف کنم ...من خودم هم از این وضعیت اصلا راضی نیستم و همش عذاب وجدان دارن بعضی وقتا حس میکنم برای اینکه از زیر درس خواندن در برم میرم سراغ دوست و رفیق و چت و...در این مدت تقریبا ۹ ماه تغییرات خیلی فاحشی در من ایجاد شده که همه را متعجب کرده از نظر پوشش و بدحجابی تفکرات...نمیدانم چیکار کنم ؟؟!!! بمانم؟؟؟!اصلا دوس پسر داشتن خوب هست؟؟؟؟ لطفا راهنمایی ام کنید
    پاسخ بهمن 11, 1399 at 7:22 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما پروا جان ببین عزیزم احساساتی که داری قابل احترام هست اما دقت کن که شما در سن نوجوانی قرار داری و در این سن گرایش به جنس مخالف بیشتر و بیشتر تصمیم گیری ها بر پایه هیجان و خیالپردازی می باشد و چون هنوز شما به هویت کامل نرسیده اید این باعث می شود که با سردگمی بیشتر مواجهه شوید چون هم از نظر شخصیتی سرگردانی دارید و هم اینکه مسیر پیش روی شما مشخص نیست. بهتر است که به خودت فرصت بیشتری بدهی ماندن در این روابط باعث وابستگی بیشتر شما می شود و این موضوع می تواند بر روند تصمیم گیری شما و تمرکزی که برای هدف های دیگرتان در این سنین نیاز می باشد تاثیر گذارد . بهتر است همه جوانب را مد نظر قرار بدهی و بعد در آینده در شرایط سنی و رشدی مناسب در مورد این احساسات و علایق در مسیر هدفمندی تصمیم گیری کنی.
      پاسخ بهمن 12, 1399 at 1:43 ب.ظ
  35. ناشناس
    سلام. من یه دختر ۱۷ ساله هستم. حدودا ۲ سال پیش ینی زمانی که من۱۵ سالم بود با خانوادم مشکل پیدا کردم. چون رفتار بدی داشتم پدرم بازخورد خوبی نداشت و در اون سال من انتخاب رشته داشتم به خاطر رفتار پدرم من نتونستم خیلی خوب درس بخونم با این که از لحاظ درسی عالی بودم اما از لحاظ روحی ضربه خوردم تو سال دهم هم ضربش رو خوردم. از لحاظ درسی خیلی نتونستم پیشرفت کنم. حتی الان هم میخوام برای کنکور بخونم پدر و مادرم چون همش من رو کنترل می کنن تواینترنت هر جایی که میرم فقط من رو چک می کنن که من دارم چیکار می کنم.. چون حتی حقیقتش رو بخواید من از بچگیم اعتماد به نفس نداشتم حتی ناخن می جویدم چون همیشه رفتار پدرم توخونه باعث متشنج شدن جو خونه میشد من ضربه ی خیلی بدی خوردم روحیه ام خیلی بد داغون شده. چون مشکل اصلی واقعن پدر و مادرم هستن من حتی امروز بعد از امتحانی که داشتم داشتم مثل همیشه کار هایی رو انحام میدادم که باعث بشن ذهنم ازاد بشه اما خب مامانم گیر داده میگه من چت میکنم باید اینترنت خاموش بشه. چون تو دوران راهنمایی هم شیطنت کردم اینا هیچکدومشون بهم اعتماد ندارن. فک میکنن مثلا من دارم چیکار می کنم.
    پاسخ بهمن 24, 1399 at 12:22 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما دوست عزیز ببین عزیزم قابل درک هست که شرایط خانوادگی شما می تواند بر انتخاب ها و شرایط روحی شما تاثیر گذار باشد اما دقت کن که شما نمی توانید سبک رفتاری آنها را تغییر بدهید و اگر بخواهید در مسیر تغییر دادن آنها نیز پیش ممکن است هرگز رخ ندهد در این نیاز است که شما به نگرانی های آنها توجه کنید چون حضور شما در سن نوجوانی قرار دارید و اگر بخواهید اولویت خود را بر روابط با جنس مخالف و با حضور در شبکه های مجازی قرار بدهی این باعث می شود که خب در اول نگرانی پدر و مادر بیشتر شود و نسبت به این رفتار شما واکنش بیشتری نشان بدهند و دوم اینکه خودتان فرصت برای تمرکز بر اولویت های خودتان مانند درس خواندن را از دست می دهی و این باعث می شود که از رشد مورد نظرت دور بمانی و سوم اینکه این فضاها درگیری فکری . اولویت های شما را تغییر می دهند و همه این موراد باهم می تواند برای مسیر رشدی شما آسیب زا باشد . در این مسیر نیاز است که شما اشتباهات رفتاری خودت را بپذیری و آنها را اصلاح کنید و در احترام به پدر و مادر بیان کنید که این وارد شدن به حریم ها خصوصی برای شما با چه احساساتی همراه می باشد و در کنار اینکه از پدر و مادر چه توقعاتی دارید و صحبت های انها را نیز بشنوید و بعد تصمیم گیری کنید . اگر بخواهی به امید تغییر محیط و یاخانواده و بعد تلاش برای موفقیت باشی این باعث می شود که فرصت های شما بسوزد پس بهتر است که شرایط محیطی را بپذیری و در کنار بازسازی آن برای مسیر رشدی خود نیز تلاش کنی.
      پاسخ بهمن 25, 1399 at 1:38 ب.ظ
  36. Sina
    سلام من یک نوجوان هستم تقریبا تازه ۱۷ سالم شده ولی متاسفانه خانواده ام بل من سازگاری ندارن فقط به فکر خودشونن هی سرکوفت میزنن دیگران رو میکوبن سر من، حرف هایی مثل عقب مونده،اسکل و. ....بهم میزنن منم عصبانی میشم طبیعتا ولی نمیتونم خودمو کنترل کنم واقعا دیگه راه و چاره ای ندارم خواهش میکنم اگه متن منو میبینین منو کمکم کنید چون دیکه واقعا خسته شدم واقعا
    پاسخ تیر 21, 1400 at 1:14 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما آقا سینا در ک میکنم که این القاب و سبک صحبت و مقایسه شدن برایت با فشار روحی زیادی همراه شده است اما خب این مسیر همانطور که متوجه هستید برایتان سازندگی ندارد یعنی نه خانواده می تواند به شما کمک کند و نه شما می توانید به نتایج مناسبی برسید . نیاز است که در زمان مناسبی در احترام با هریک از این افراد صحبت کنید و احساسات خود را از این صحبت ها بیان کنید و توقعاتی که دارید را در احترام به آنها بیان کنید . هرچقدر که مسیر ارتباطی بین شماها با احترام بیشتر و درک احساسات هم باشد می توانید نتیجه گیری بهتری هم داشته باشید .
      پاسخ تیر 21, 1400 at 4:19 ب.ظ
  37. روژان
    سلام من یه برادر دارم که 17 سالشه اون خیلی پرخاشگری میکنه حتی با مامانم، حرفای خوبی نمیزنه حتی بیشتر اوقات حرفایی به مامانم میزنه که مامانم گریش میگیره، با منم خیلی وقتا پرخاشگری میکنه، اگر میشه بگید چیکار کنیم چون واقعا آسایش نداریم و همش تو خونه داد و بیداد و گریه ست.
    پاسخ تیر 29, 1400 at 1:11 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما روژان جان ببین عزیزم در این مسیر بهتر است که در اول در زمان عصبانیت از ادامه بحث خوداری کنید و به هیچ عنوان شماها رفتارهای مشابه او را نداشته باشید اما در این مسیر با توجه به اینکه این سبک رفتاری برای دیگر اعضای خانواده نیز مشکلات زیادی ایجاد کرده است بهتر است که در این مسیر مادر و پدر او را به روانشناس ارجاع بدهند در احترام و بون برچسب زدن تا بتوانیم با صحبت با خود او کمک کنیم در شرایط روحی بهتر و با مسیر ارتباطی بهتری در جهت رشدی خود پیش برود.
      پاسخ تیر 29, 1400 at 9:44 ق.ظ
  38. hani
    سلام خسته نباشید من یک دختر ۱۷ ساله ام میخواستم چندتا سوال از شما بپرسم و نظر شمارو بدونم ! پدر و مادر من طبق طرز فکری که دارند هیچ آزادی و استقلالی به من نمیدهند حتی درباره کوچکترین مسائل همش سعی ب کنترل من دارند و حتی اجازه نمی دهند تا سرکوچه بروم و برای خودم خرید کنم حتی وقتی ک من به کلاس میروم تمام مدت جلو در اموزشگاه می ایستند من با یه پسر ک ۴ سال از من بزرگتره آشنا شدم و حس عجیبی بین ما برقرار شد من کاملا اورا شناختم و متوجه شدم واقعا قصد سواستفاده از من رو نداره و کاملا قصدش جدیه چون من خودم انسانی هستم ک خیلی دیر اعتماد میکنم اون فرد بسیار مستقلیه و روی پای خودش ایستاده و صبح تا شب کار میکنه و برای زندگیش تلاش میکنه تا بتونه منو بدست بیاره اون راجب رابطه ما با خانوادش صحبت کرد و من با ان ها دیدار داشتم خانواده ایشون از من خوششون اومد و من رو فرد درستی برای پسرشون انتخاب کردند خانواده ما تقریبا باهم اشنا شدند از طرف خواهر ایشون ک گفته بودیم باهم دوست هستیم من تصمیم گرفتم به مادرم اعتماد کنم و حسی ک ب ایشون دارمو باهاش در میون بزارم و ازش بخوام بیشتر باهاشون اشنا بشیم و بعد تصمیم بگیره اما اون رفتار خیلی بدی داشت سعی کرد من رو از اون خیلی دور کنه و بعد این موضوع رو با پدرم در میون گذاشت و شاهد رفتار بسیار بدی از اونا بودم گوشی من را از من گرفتند و دیگر اجازه استفاده از اون رو بهم ندادن روحیه واقعا بدی داشتم بعد از مدت ها گوشی رو بهم دادن سری بعد تصمیم گرفتیم مادر اون اقا پسر ب مادر من زنگ بزنه و باهاش صحبت کنه اما مادر من گوشی رو قطع کرد و باز هم رفتار بدی داشتند من خیلی سعی کردم همه چیز رو درست کنم اما نتونستم و الان مدام فکرای مسخره مثل فرار از خونه یا خودکشی ب سرم میزنه و واقعا اذیتم میکنه همش حس بدی دارم و تا میخواهم حرفی بزنم گریه ام میگیره ما باز هم دلمون میخواد همه چیز رو درست کنیم اما مدام جلو مارو میگیرند البته ما انتظار رفتار غیر منطقی نیستیم و قصد سو استفاده از اعتماد اونارو نداریم میشه لطفا راهنماییم کنید
    پاسخ تیر 29, 1400 at 11:42 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما هانی جان ببین عزیزم احساساتی که داری قابل احترام هست اما در این مسیر نیاز است که شما به شرایط سنی خود نیز توجه کنید چون شما در سن نوجوانی قرار دارید و در این سن احتمال وابستگی و تصمیم گیری هیجانی زیاد می باشد در کنار اینکه پدر و مادر نیز نگران شما هستند در این مسیر کنترل گری و یا گوش ندادن به احساسات شما مورد تایید نیست اما خب در این مسیر نیاز است که باهم صحبت کنید و احساسات و دیدگاهای یکدیگر را بشنوید تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید . بهتر است این آقا نیز زمانی که شرایط ازدواج را داشتند به صورت رسمی از طریق خانواده اقدام کنند و شما در همان زمان در این مورد تصمیم گیری کنید . خودکشی و یا فرار نه تنها راحل محسوب نمی شود بلکه می تواند مشکلات بسیار زیادی را برای شما ایجاد کند و این اصلا خوب نیست و حتی دیدگاهای خانواده این آقا و خودش را نیز می تواند نسبت به شما تغییر بدهد پس بهتر است در احترام به احساسات خود در مسیر تعاملی و توجه به شرایط سنی پیش بروید.
      پاسخ تیر 29, 1400 at 1:05 ب.ظ
  39. هلیا
    سلام خسته نباشید من ۱۶ سالمه ۶ ماهی میشه با یه پسر۱۷ ساله رابطه مجازی دارم بهش اعتماد دارم ما همو خیلی دوس داریم اما خانواده من با این قضیه مشکل دارن واقن نمیدونم باید چیکار کنم اصلا این رابطه واقن اشتباهه؟ اما الان خیلی بهم وابسته ایم و جدا شدن سخته برامون می‌خوام خانوادم راضی باشن نمیتونم قید کسی ک دوس دارم بزنم لدفن جواب بدید من باید چیکار کنم خیلی دارم اذیت میشم میترسم انتخابم اشتباه باشه
    پاسخ شهریور 13, 1400 at 3:25 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما هلیا جان احساساتی که داری عزیزم قابل احترام هست اما در این مسیر نیاز است که شما به شرایط سنی خودت و این آقا نیز توجه کنی شماها در اوج نوجوانی قرار دارید و خب در این سن گرایش و توجه به جنس مخالف زیاد می شود و این روابط با وابستگی زیادی همراه هست که باعث می شود خانواده ها نیز نگران شوند چون این وابستگی بر روند تصمیم گیری و شرایط انتخاب های شما و همچنین اولویت های سنیتان تاثیر می گذارد . در این مسیر در احترام به احساسات شما باید بیان کنم که اگر این روابط با تمرکز زیادی همراه شود و شما شرایط سنی و نوع رابطه را نادیده بگرید خب این مسیر آسیب زا هست . شناخت در دنیای مجازی یک شناخت ناقص هست پس بهتر است که مراقبت لازم را از خودت کنی و از دادن عکس و... خوداری کنید چون همانطور که مشاهده می کنید افراد زیادی با این حرف که رابطه ما با بقیه فرق دارد با مشکلات زیادی روبرو شده اند پس مراقبت از خودت و حفظ حدود رابطه از اهمیت زیادی برخودار هست در کنار اینکه رابطه شما یک دوستی هست پس بهتر است با هدف گذاری اینکه بزرگ می شوید و ازدواج می کنید پیش نروید چون آینده نامشخص هست و نمی توان از زمان فعلی برای آن تصمیم گیری کرد . در مورد بعد اینکه خب نیاز است که نگرانی خانواده را نیز درک کنی چون اگر دوستت نداشتن برایشان اهمیتی هم نداشت که چه اتفاقی برایت رخ می دهد پس بهتر است که در یک قسمت از تصمیم گیری نیز به صحبت های آنها توجه کنی.
      پاسخ شهریور 13, 1400 at 3:40 ب.ظ
  40. هلیا
    خیلی ممنون از توضیحاتی ک دادین اما ینی من نباید اصلا باهاش در ارتباط باشم؟ من چند باری ب مادرم گفتم ک با مراقبت خودش بزاره ما باهم حرف بزنیم اما نمیزاره باید درک کنه خب سخته من بخوام همه چیو فراموش کنم و ب زندگی عادی خودم ادامه بدم راجب آینده ام هیچ تصمیمی نگرفتم چون میدونم ممکنه بعد از ملاقات پشیمون بشیم
    پاسخ شهریور 13, 1400 at 3:52 ب.ظ
    • مشاور
      ببین هلیا جان در این مورد خب مادر شما نیز نگران شما هستند و در این مورد خب ارتباط شما اگر دقت کنی در همین تایم هم با وابستگی روبرو شده است پس بهتر است که روابط خودت را محدود تر کنی در آینده در شرایط سنی و رشدی بهتر حتما می توانی از مسیری که مورد تایید هنجارهای خانوادگی هم باشد به این احساسات و نیازها پاسخ بدهید .
      پاسخ شهریور 13, 1400 at 4:48 ب.ظ
  41. هلیا
    مرسی بابت راهنماییتون امیدوارم بتونم اینطور ک گفتین اونم راضی کنم
    پاسخ شهریور 13, 1400 at 8:17 ب.ظ
  42. معصومه
    سلام من ۱۸ سالمه باور کنید هیچی از این زندگی نمی‌دونم بخدا هیچی نمیدونم اینکه من از کلاس هفتم تا الان همش سرم تو کتاب بوده از کلاس هفتم همه دوستام باهام دعوا میکردن مسخرم میکردن هیچ دوستی نداشتم تا حالا حتی یکی. همش دوستام منو مسغره می کردن . منم همش گریه می کردم کارم شده بود همش درس خواندن الآنم روابط اجتماعی بلد نیستم،بلد نیستم حرف بزنم. هیچی نمیدونم هیچی بلد نیستم . تو فامیل خیلی کم حرفم ، دوستام حرفایی میزنن نمی‌فهمم چی میگن ، بلد نیستم مشکله زندگیمو حل کنم ، همشم سرم میخوره به سنگ کلا من هیچی نمیدونم نگین امکان نداره چون من غیر از اینکه سرم تو کتاب بوده نه بیرون میرفتم نه با کسی ارتباط داشتم مامانمم همش منو محدود میکرد اینکه شاید سالی یکبار کسی بیاد خونمون تو خوانوادمون زیاد باهم دیگه حرف نمی‌زنیم گوشی مامانم اجازه نمی‌داد اینترنت روشن کنم مگه بازی. اینکه رفتار بعضی از افراد رو نمی‌فهمم اصلا کلا هیچی بلد نیستم الآنم وضعیتم همش پاگوشی فقط گوشی بهش اضافه شده و فرقی نکرده لطفاً راهنماییم کنید ممنون میشم من بدبخت ترین آدم تو دنیام الآنم هدف ندارم اصن کلا خودمو نمی‌شناسم چیکار کنم اطلاعات داشته باشم
    پاسخ شهریور 16, 1400 at 10:44 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما معصومه جان ببین عزیزم در این مورد خب شما تنها به یک قسمت از زندگی خودتان توجه کرده اید در این مسیر خب شما نیاز دارید که مسیر خودتان بازسازی کنید و سعی کنید در کنار توجه به درس خواندن که جز اولویت های سنی شما می باشد برای بودن با همسالان، روابط خانوادگی، دیگر علایقی که دارید، افزایش مهارت هایی که دوست دارید، فیلم دیدن و... هم وقت بگذارید تا بتوانید در این مسیر در کنار داشتن شرایط روحی بهتر مسیر رشدی بهتری را نیز تجربه کنید. در این مسیر در احترام به مادر نیاز است که در مورد شرایط روحی خود و مشکلاتی که دارید با ایشان صحبت کنید و از ایشان بخواهید تا به شما کمک کنند تا شرایط مشاوره حضوری برای شما ایجاد شود و اینکه بتوانید شرایط بودن با دوستان و افزایش این مهارت ها را در یک محیط امن تحت حمایت آنها تجربه کنید.
      پاسخ شهریور 17, 1400 at 12:28 ب.ظ
  43. Mobin
    سلام من عاشق یک دختر شدم ک بک سال ازم بزرگ تره چه ایرادی داره من اون رو دوست دارم و اونم همینطور من رو بقیه میگن خو اون بزرگه نمیشه بده و فلان میشه راهنمایی کنید
    پاسخ شهریور 19, 1400 at 9:55 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما آقا مبین احساساتی که بهم دارید قابل احترام هست اما خب در این مسیر یکسال تفاوت سنی بله در روابط دوستی اگر با اختلاف رشدی همراه نباشد و بتوانید یکدیگر را درک کنید مشکلی ایجاد نمی کند اما خب اگر هدفی چون ازدواج دارید در زمان فعلی نمی توان در این مورد نظری داد و در آینده در شرایط سنی و رشدی بهتر زمانی که هردوی شما هویت کامل تری کسب کردید می توان در مورد این اختلاف سنی ها نظر داد . اما دقت کنید که بهتر است که هدف یک رابطه متناسب با همان زمان مشخص شود .
      پاسخ شهریور 20, 1400 at 4:49 ب.ظ
  44. فاطمه
    سلاممم من ۱۶ سالمه امسال انتخاب رشته داشتم. و رشته ی انسانیو انتخاب کردم مدرسه ی نمونه دولتی هم قبول شدم من حفظیاتم به شدت قویه به تاریخ..فلسفه..زبان انگلیسی...فارسییی و ادبیات فارسی و کتاب علاقه ی زیادی دارم واقعا ولی از اون طرف من حتی قبل انتخاب رشتمم شک داشتم مطمئن نبودم چون من عاشق حیوونام و خیلی دوسشون دارم دوست داشتم دامپزشک بشم البته نمیگم به انسانی علاقه ای نداشتما...مثلا به روانشناسی یا ادبیات انگلیسی یا تربیت معلمی علاقه دارم. مشخصه چقدر سردرگمم نه؟ بعد من اگه میرفتم تجربی من واقعا از همه ی درسای تجربی دلخوشی ندارم.یعنی مطمئناا اگه میرفتم تجربی اگه تموم تلاشمو میکردم و روزو شب درس میخوندم بازم نتیجه ی دلخواهمو نمیگرفتم. ولی خب فکر میکنم می ارزه به دامپزشک شدن. من نمیدونم چیکار کنم فقط یهو دلم گرفت و ترسیدم که نکنه واقعا باید دامپزشکیو انتخاب میکردم و راهی که دارم میرم اشتباهه و آیندم نیست نمیدونم چیکار کنم
    پاسخ مهر 7, 1400 at 6:17 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما فاطمه جان ببین عزیزم همانطور که خودت اشاره کردی ما انسان ها می توانیم علایق و استعدادهای زیادی داشته باشیم اما در این مسیر نیاز است که شما به برای انتخاب بهتر به شرایط تحصیلی و استعدادهای خودتان و همچنین به شرایط کاری رشته های مورد نظر، شرایط اقتصادی و... توجه کنید در هرصورت نمی توان تنها براساس یک علاقه بدون در نظر گرفتن شرایط درسی و مسیر پیش رو انتخاب کرد . در این مسیر اگر هنوز سردرگم هستید بهتر است که به مشاور تحصیلی مراجعه کنید تا با بررسی استعداد و علایق شما در این مسیر در کنار بررسی رشته های مورد نظرتان در تصمیم گیری بهتر کمک شود.
      پاسخ مهر 8, 1400 at 9:46 ق.ظ
  45. آراد
    سلام من ۱۶ سالمه یه داداش دارم که ده سالشه دیروز کنارم نشسته بود داشتیم پیامای یه کانالیو میخوندیم. بعد کانال بدی نبود روزمرگی یه فردی بود بعد یهو لابه لای اون تصاویر یهو به یه عکسی برخوردیم که یه خانم و آقا داشتن رابطه جنسی برقرار میکردن من تا به خودم بجنبم تصویرو بزنم بالا داداشمم عکسو دید عصبی شدم. براش زوده هنوز دیدن این چیزا بد شد؟
    پاسخ مهر 8, 1400 at 12:51 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما آقا اراد نگرانی شما را درک میکنم اما در هرصورت این اتفاق رخ داده است و بهتر است بر روی این موضوع تمرکز نکنید و او اگر سوالی کرد متناسب با سنش به او پاسخ بدهید اما در هرصورت بهتر است با دیدن فیلم و بازی های متناسب با سنش او را از تمرکز بر این موضوع دور کنید.
      پاسخ مهر 8, 1400 at 4:58 ب.ظ
  46. ناشناس
    امیدوارم متنی که براتون نوشتم رو بخونید و بگید واقعا من باید چیکار کنم انگار تو خلسه هستم پوچی کل درونم رو فرا گرفته
    پاسخ مهر 10, 1400 at 7:55 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما دوست عزیز لطفا به صورت کلی تر و با بیان شرایط سنی و مشکلتان به صورت خلاصه پیا ارسال کنید تا بتواند مورد تایید قرار گیرد.
      پاسخ مهر 11, 1400 at 10:26 ق.ظ
  47. امیرعلی
    سلام من امیرعلی هستم ۱۷ سالمه و جدیدا یه مشکلی که پیدا کردم اینه که همش مشکلات جنسی برام پیش میاد و یه ابی از بدنم خارج میشه ممنون میشم کمکم کنید اقای دکتر .
    پاسخ آبان 3, 1400 at 12:06 ب.ظ
  48. امیرعلی
    موضوع اینجاس اقای دکتر که من خیلی فکر های جنسی میاد توی ذهنم و هی این اب از بدنم خارج میشه چیکار کنم ؟
    پاسخ آبان 3, 1400 at 12:08 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما آقا امیر علی دقت کنید که شما در سن نوجوانی قرار دارید و خب در این سن تجربه نیازهای جنسی یک امر طبیعی هست اما خب این یک نیاز مانند دیگر نیازها می باشد که مسیر پاسخ به آن نیز مشخص می باشد و در سن نوجوانی اگر بخواهید تمرکز زیادی بر این نیاز داشته باشید با توجه به اینکه امکان رابطه جنسی در این سن وجود ندارد خب این باعث می شود که شما خودارضایی کنید و خب این عمل می تواند آسیب هایی نیز به همراه داشته باشد . در این مورد محرک های محیطی تاثیر زیادی بر مقدار نیاز شما دارد اگر تفکرات جنسی شما زیاد است این به این معنا می باشد که شما سرمایه گذاری روانی زیادی بر آن داشته اید و خب این باعث می شود که بیش از اندازه ان را تجربه کنید سعی کنید برای زندگی روزانه خود برنامه ریزی داشته باشید و برنامه خود را بر اساس اولویت های سنی و علایقی که دارید پر کنید در این مورد ورزش و تغذیه نیز اهمیت زیادی دارد مخصوصا اینکه در سن رشد هستید و برای رشد قدی و جسمی هم به این شرایط جسمی و ایمنی نیاز دارید. خارج شدن آب از اندام جنسی منی نام دارد و خب کاملا طبیعی هست که شما در زمان تحریک و ارضا شدن این آب منی از اندام جنسی شما خارج شود.
      پاسخ آبان 3, 1400 at 4:08 ب.ظ
  49. امیرعلی
    بابام گفته که اگه ادامه پیدا کنه تا ۶ ماه دیگه چشمام ضعیف میشه
    پاسخ آبان 3, 1400 at 12:14 ب.ظ
  50. یه ناشناس
    سلام،من یه پسر۱۷ ساله هستم.خانوادم از نظر آزادی روابط با جنس مخالف تقریبا باهام مورد قبول رفتار میکنن و مشکلی با این که دور و برم دختر ها زیاد هستند ندارن. چون رشته ورزشیم جوریه که خانم ها و آقایون باهم مختلتن و این ورزش توی فضای باز و عمومیه. ولی همون طور که دوستان زیادی دارم، دو دوست صمیمی دارم، که تقریبا با تعریف هایی که در خانه از آنها کرده ام آنها را میشناسند. اما در رفت آمد به خانه یکدیگر حساسیت نشان میدهند و برای مثال گیر میدهند. از طرفی فقط میگن که باید رتبه برتر کنکور بشی و در روز۱۲ ساعت درس بخونی که من اصلا جزو اهدافم این کار نیست.و واقعا تو فشارم.برای آینده برنامه ریزی کردم ولی برای رسیدن بهش نیازی به رتبه برتر بودن نیست. از جایی خوندم که به این والدین میگن والدین هلیکوپتری. تو این دو مسئله اگه میشه کمکم کنین. از طرفی مامانم به مشاور اعتقاد داره ولی واقعا تا نوبت ما برسه طول می‌کشه برای همین ترجیح دادم اینجا سوالم مطرح کنم. واقعا فشار زیادی دونه چون انگار تو ارتباط با دوستام منو میخواد کنترل کنه و تو درس هم خیلی تهدیدات از قبیل این میکنه که اگه درس بخونی از ورزش محروم میشی یا موبایل تو میگیریم میکنه که واقعا دشوار کرده زندگی واسم. لطفا راهنمایی کنین
    پاسخ آبان 6, 1400 at 11:17 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما دوست عزیز دقت کنید که شما در سن نوجوانی هستید و در این مسیر خب والدین شما نیز نگرانی هایی دارند که کاملا درست می باشد و در کنار اینکه در خانواده نیز قوانینی وجود دارد که نیاز است که شما با در نظر گرفتن آنها پیش بروید و اگر با این قوانین مشکلی دارید خب می توانید در مورد آن با پدر و مادر صحبت کنید تا بتوانید در مسیر تعامل در این مورد تصمیم گیری داشته باشید . در مرود پدر و مادر شما نیز خب نمی توان توقع داشت که بدون نگرانی امکان هر ارتباطی را به شما بدهند هرچند می توانید در مورد آن صحبت کنید و امکان آشنایی بیشتر با دوستانتان را برای آنها ایجاد کنید اما این مسیر با تعامل و درک متقابل نیاز است همراه شود. در مورد شرایط درسی هم خب نیاز است که با آنها در مورد برنامه و مسیر مد نظرتان صحبت کنید و صحبت های آنها را نیز بشنوید تا بتوانید در کنار هم نتیجه گیری داشته باشید. در هرصورت شما اگر با انها با مشکلی روبرو هستید می توانید از مسیر مشاوره استفاده کنید تا بتوان هم با شما و هم پدر و مادر در قالب خانواده درمانی صحبت کرد و مسیر با تعامل بهتری را ایجاد کرد که هم به نیازها و احساسات شما توجه شود و هم اینکه به نگرانی پدر و مادر و هنجارهای خانوادگی پاسخ داده شود.
      پاسخ آبان 8, 1400 at 4:03 ب.ظ
  51. Mobina
    سلام من شونزده سالمه این اوخر انگار همه چی قاطی پاتی شده حس هیچ کاری ندارم قبل کرونا که مدرسه ها مجازی بشه تو درسا همیشه نمرات خیلی خوبی میگرفتم معدلم همش بالای نوزده ونیم بود ولی الان خیلی خیلی افت کردم پارسال که دهم بودم معدلم شونزده نفهمیدم اصلا چطوری گذشت و قبول شدم اینم همش از رو کتاب میدیم جواب میدادم خجالت اوره ولی انگار اصلا سواد دهم ندارم تا میخوام درس بخونم با اینکه میدونم هدفم چیه اهداف بزرگی دارم وقتی بهشون فکر میکنم انگیزه میگیرم اما یهو نمیدونم چی میشه که حس هر کاری میپره من عاشق درس خوندن بودن  قبلا طراحی چهره انجام می‌دادم  اما الان حس اینم نیست و‌‌... موقع کلاس فقط انلاینم همین هیچ کاری نمیکنم کتابای پارسالم همه سفیدن... شبیه افسرده های بدبخت کل روز هیچ کاری انجام نمیدم همشم تو اتاق در و دیوار نگاه میکنم مثلا دارم درس میخونم ولی هیچ کاری انجام نمیدم نمیدونم چی شده اصلا دوستان تا موقع امتحان میشه فقط واسه تقلب بهم پیام میدن این دفعه رو برسون با تصوری که قبلا از درسم داشتن... هیچ دوستی ندارم اینام تا کار دارن یادم می افتن خواهر برادرم ندارم خیلی حس تنهایی میکنم جدیدا خیلی رفتارام تغییر  کرده انگار یکی دیگم همیشه مامانم بهترین دوستم بود ولی الان مامانم میگه انقدر جو خونه سنگینه دوست ندارم اصلا پیشت باشم... انگار دست خودم نیست خودمم نمی‌فهمم چیکار میکنم یا چی میگم همش همه رو ناراحت میکنم... خیلی ناراحتم خیلی این اوضاع عصبانیم میکنه دلم نمیخواد اینطور باشم نمیدونم چیشده اصلاಥ_ಥ انگار علاقم نسبت به همچی ازدست دادم و نسبت به همه کسایی که دوسشون بی تفاوتم و... خواهش میکنم کمکم کنید بگید چیکار کنم از این شرایط خلاص شم خیلی تو سایتا خوندم حتی تست افسردگی هم دادم اما هیچی کمکم نکرد (。>_<。)
    پاسخ آبان 7, 1400 at 10:09 ب.ظ
    • مشاور
      سلام به شما مبینا جان ببین عزیزم درک میکنم که این شرایط شما را نگران و ناراحت کرده است اما در این مسیر اگر شما با افت تحصیلی مواجهه شده اید نیاز است که شرایط روحی شما و نوع عملکردی که دارید به صورت دقیق بررسی شود و در این مسیر اگر قرار بود با خواندن در سایتها تشخیص گذاری صورت گیرد خب نیاز به متخصص در این زمینه نبود در کنار اینکه تشخیص گذاری به تنهایی به شما کمکی نمی کند و نیاز است که فرایند درمان و مشاوره نیز صورت گیرد پس بهتر است در این مسیر از متخصص کمک بگیرید و از پدر و مادر بخواهید شرایط مراجعه حضوری یا تلفنی شما را به روانشناس ایجاد کنند. در کنار داشتن علاقه شرایط روحی و جسمی در کنار برنامه و پشتکار برای موفقیت از اهمیت برخودار می باشد.
      پاسخ آبان 8, 1400 at 12:16 ب.ظ
  52. آرمین
    سلام من تقریبا ۱۷ سالمه و خلاصه بگم احساس غم رو از دست دادم واقعا نمیدونم چجوری ممکنه ولی هیچ چیزی نمیتونه منو غمگین کنه یه احساسی دارم فکر می کنم خیلی سنگدلم قبلا اینطوری نبودم فکر می کنم یک یا دو ماه هست که اینطوری شدم شایدم بیشتر واقعا نگران خودم شدم تورو خدا کمکم کنید حتی اینو با یکی از دوستانم در میان گذاشتم غمگین ترین فیلمی که میشناخت که به گفته ی خودش با فکر به اون فیلم اشکش در میومد رو بهم معرفی کرد و منم تماشا کردم و هیچی به هیچی انگار کلا از بین رفته احساساتم یه چیزی ناقصه
    پاسخ آبان 19, 1400 at 3:43 ق.ظ
    • مشاور
      سلام به شما آرمین جان خب اگر شما احساس غم و اندوه را نمی توانید تجربه کنید حتما در روان شما برای آن معنایی وجود دارد و نیاز است که افکار و احساسات شما در زمان روبرو شدن با این احساسات و کارایی که برای روان شما دارد مورد بررسی ذقیق قرار گیرد تا بتوانیم در این مسیر به شما کمک کنیم با شناخت بهتر احساسات خود در مسیر رشدی گام بردارید. تجربه هریک از نیازها در زمان خودش با اهمیت و سازنده می تواند باشد اما بهتر است خودت را سرزنش نکنی و سعی کنی که با شناخت در این مسیر پیش بروی .در این مسیر مراجعه حضوری یا تلفنی به روان درمانگر می تواند کمک زیادی به بهبود این مسیر کند.
      پاسخ آبان 19, 1400 at 10:36 ق.ظ
  53. سلام لطفا کمکم کنید واقعا داغونم ۱۷ سالمه وهرچی ارزو داشتم پرپر شدن هیچ وقت مثل همسن های خودم نبودم همشیه عاقلانه با هرموضوعی رفتار کردم هیچ وقت با جنس مخالف دوست نشدم واصلا هم دوست نمیشم هیچ وقت خطلا کار نبودم ولی همیشه آرزو به دل موندم بچگی تقریبا خوبی داشتم هرجا میخاستم میرفتم درسمم خوب بود شاگرد اول کلاس بودم بعد از کلاس دهمی یک سال ترک تحصیل کردم بخاطر انتخاب رشته نادرست والان هم رشته ام‌رو دوست ندارم همه هم‌کلاس هام هرجا بخان میرن بجز من همیشههههه تو خونه هستم اضافه وزن گرفتم ازبست تو خونه هستم جایی رو هم ندارم که بخام با مادرم‌برم همه فامیل هام خودشون هرجا بخان میرن من اگه بخام جای برم مادر وپدرم مخالفت نمکنن ولی سه تا داداش دارم که نمیزاران برم به هیچ وجه واقعا تنها ارزوم مرگه یعنی باید تا اخر عمرم تو خونه باشم این زندگی نبود که من میخاستم نمیدونم چرا اینجوری شد
    پاسخ آبان 19, 1400 at 11:38 ق.ظ