علائم افسردگی در نوجوان

۳۱ علائم افسردگی در نوجوان

علائم افسردگی در نوجوان، علائم افسردگی در نوجوانان پسر، درمان افسردگی نوجوانان. شایع ترین علائم افسردگی به صورت مستقیم با علایم افسردگی اساسی در ارتباط نیستند اما بسیار شبیه این علایم هستند. اما اگر تعدادی  از ویژگی های زیر در یک نوجوان مشاهده شود، این احتمال وجود دارد که به افسردگی اساسی مبتلا باشد.

علائم افسردگی در نوجوان

۱. احساس اندوه، گریه کردن و بغض مداوم

نوجوانان ممکن است اندوه شدید خود را بوسیله ی کارهای مانند پوشیدن لباس های سیاه، نوشتن اشعار غمناک، یا شیفتگی به موسیقی هایی با مضمون های پوچی گرایی، ابراز کنند. ممکن است بدون هیچ دلیل مشخصی گریه کنند.

۲. نا امیدی و درماندگی

نوجوان ممکن است احساس کند زندگی ارزش زندگی کردن یا حتی ارزش تلاش برای حفظ ظاهر مناسب و نظافت فردی را ندارد. آن ها ممکن است باور داشته باشند که یک وضعیت منفی هرگز تغییر نخواهد کرد و به آینده ی خود بدبین شوند.

۳. کاهش علاقه به فعالیت ها، یا ناتوانی در لذت بردن از فعالیت هایی که قبلا از انجام آنها لذت می بردند.

نوجوان ممکن است نسبت به مسائل بی تفاوت شده و از کلوب ها، ورزش، و دیگر فعالیت هایی که زمانی از انجام آنها لذت می برده است فاصله بگیرد. هیچ کدام از آنها دیگر برای نوجوان افسرده جذابیتی ندارند.

۴. خستگی مداوم و بی انرژی بودن

یکی از علائم افسردگی در نوجوان با نداشتن انگیزه و انرژی در غیبت در کلاس ها و نرفتن به مدرسه نمود پیدا می کند. در اینجا می توان کاهش معدل نمرات مدرسه را ناشی از کاهش تمرکز و توان ذهنی دانست.

علائم افسردگی در نوجوان

۵. انزوای اجتماعی، ضعف در برقراری ارتباط

ارتباط او با خانواده و دوستان کمرنگ می شود. نوجوان ممکن است از حظور در دورهمی های خانوادگی و مراسم ها اجتناب کند. نواجوانی که پیش از این زمان زیادی را با دوستان خود می گذراند، اکنون ممکن است بیشتر زمان خود را در تنهایی و بدون انجام فعالیت خاصی بگذرانند. نوجوان ممکن است دیگر نخواهد احساسات خود را با دیگران در میان بگذارد، و باور داشته باشد که در این دنیا تنها است و هیچ کسی وجود ندارد که به حرف های او گوش دهد و یا حتی به او اهمیت دهد.

۶. اعتماد به نفس پایین و احساس گناه

نوجوان ممکن است برای رویدادهای منفی به دنبال مقصر بگردد. آنها ممکن است احساس شکست کنند و در مورد توانایی ها و ارزشمندی خود دیدگاهی منفی پیدا کنند. ممکن است احساس کنند که به اندازه ی کافی کارآمد و توانمند نیستند.

۷. حساسیت بسیار بالا در قبال احساس طردشدن یا شکست

با اعتقاد به این که فردی بی ارزش هستند، نوجوانان افسرده با مواجه شدن با هرگونه طرد شدگی و یا احساس عدم موفقیت حتی به میزان بیشتری افسرده می شوند.

۸. ضعف در برقراری ارتباط با دیگران

نوجوان ممکن است ناگهان انگیزه خود را برای حفظ روابط دوستانه خود از دست داده و از دیدن دوستان و صحبت کردن با آن ها دست بکشد.

۹. شکایت مکرر از بیماری های جسمی، مانند سردرد و ناراحتی معده

نوجوان ممکن است از سرگیجه، حالت تهوع، و کمردرد شکایت کند. ازدیگر ناراحتی های جسمی شایع می توان سردرد، درد معده، استفراغ، و مشکلات عادات ماهیانه را برشمرد.

۱۰. غیبت های مکرر از مدرسه یا عملکرد ضعیف در فعالیت های مدرسه

این امکان وجود دارد که کودکان و نوجوانانی که در خانه یا مدرسه مشکل ساز هستند، از افسردگی رنج ببرند اما خود متوجه آن نباشند. زیرا ممکن است کودک تمام اوقات به نظر اندوه گین و غمگین نرسد و والدین و معلمان هرگز متوجه نشوند که این رفتارهای مشکل ساز او ناشی از افسردگی است.

۱۱.  تمرکز پایین

نوجوان ممکن است در تمرکز برروی اموری همچون فعالیت ها و تکالیف مدرسه، پیگیری و ادامه ی یک گفتگو، یا حتی تماشای تلویزیون با مشکل مواجه شود.

۱۲. تغییر عمده در وعده های غذایی یا برنامه ی خواب

اختلال در خواب ممکن است به صورت تماشای تلویزیون در تمام طول شب، دشواری در برخواستن از رخت خواب برای رفتن به مدرسه، یا خوابیدن در طول روز بروز پیدا کند. از دست دادن اشتها می تواند منجربه آنورکسیا (بی اشتهایی عصبی) یا بولیمیا (پرخوری عصبی) شود. پرخوری می تواند منجر به افزایش وزن و چاقی شود.

۱۳. صحبت در مورد فرار از خانه و یا اقدام به این کار

فرار از خانه در واقع فریادی است برای درخواست کمک و علائم افسردگی در نوجوان می باشد که باید به آن دقت شود. بسیاری از والدین ممکن است تازه در این زمان متوجه شوند که فرزند آنها دچار مشکل شده است و نیاز به کمک دارد.

۱۴. صحبت در مورد اقدام به خود کشی یا صدمه زدن به خود

این امکان وجود دارد که نوجوان افسرده از خودکشی حرف بزند و این که آرزو می کند مرده باشد. کودکان و نوجوانان افسرده به میزان بیشتری در معرض خطر اقدام به خود کشی هستند. اگر از کودک و یا نوجوانی شنیدید که: “می خواهم خود را بکشم”، یا ” من خودکشی می کنم”، همیشه این حرف او را جدی بگیرید و نظر یک روانشناس کودک و نوجوان یا دیگر متخصصان سلامت روانی را در این باره جویا شوید. برای تماس با متخصصین ما کلیک کنید.

۱۵. مشکل در تمرکز یا به خاطر سپردن

شواهدی وجود دارد که نشان می دهد افرادی که افسرده هستند با مشکلات حافظه و تمرکز دست و پنجه نرم می کنند. این می تواند همه چیز را از محل کار، مدرسه، تا کارهای ساده روزمره تحت تاثیر قرار دهد.

۱۶.عزت نفس پایین

یکی از علائم افسردگی در نوجوان، اعتماد به نفس پایین است. با افسردگی، نوجوانان اغلب خود را شکست خورده و بی ارزش می دانند. این چرخه افسردگی را عمیق تر می کند و در صورت عدم توجه می تواند منجر به پیامدهای نگران کننده و دائمی شود.

پیشنهاد مشاور: تمام علائم افسردگی در نوجوانان دختر که باید بدانید

۱۷. کاهش عملکرد مدرسه

افسردگی می تواند حضور در مدرسه را بسیار دشوارتر کند و  اراده فرد را برای تکمیل تکالیف مدرسه تحت تأثیر قرار دهد و منجر به شکست در مدرسه شود.

۱۸. حساسیت نسبت به طرد یا شکست خوردن

کسی که در حال حاضر با مشکلات افسردگی و خود انگاره دست و پنجه نرم می کند، کمتر احتمال دارد که خود را در موقعیتی قرار دهد که با طرد شدن یا شکست مواجه شود. علاوه بر این، اگر فرد افسرده شکست را تجربه کند، ممکن است چرخه افسردگی شرایط او را بدتر سازد.

۱۹. کاهش تحرک فیزیکی

یکی از علائم افسردگی در نوجوان این است که بیدار شدن و رویارویی با روز مانند یک چالش غیرقابل حل به نظر برسد. به همین دلیل، افسردگی اغلب می تواند منجر به کاهش کلی حرکت فیزیکی و ورزش شود.

۲۰. افزایش درگیری با خانواده و دوستان

افسردگی می تواند تقریباً هر بخش از زندگی روزمره را تحت تأثیر قرار دهد. یکی از زمینه هایی که اغلب به دلیل افسردگی آسیب می بیند، روابط با خانواده یا دوستان است.

۲۱.  نشخوار فکری

نگرانی بیش از حد و فرآیندهای فکری برای افرادی که افسرده هستند رایج است. فکر کردن بیش از حد از طریق این افکار اغلب منفی می تواند مضر باشد و باعث می شود که در گذشته گیر کند.

۲۲. احساس بی ارزشی، حقارت، یا گناه

احساس بی ارزشی، حقارت یا گناه برای فردی که افسردگی را تجربه می کند، رایج است. این احساسات اغلب طاقت فرسا هستند و می توانند مانع از داشتن کیفیت زندگی عادی افراد شوند.

۲۳. خستگی و از دست دادن انرژی

فردی که افسرده است اغلب گزارش می دهد که برای انجام کارها خیلی خسته است و انرژی لازم برای این فعالیت ها را ندارد. این خستگی در واقع نشانه افسردگی و نشانه مشخصی از یک مشکل عمیق تر است که ممکن است در آینده شدید تر شود.

۲۴. خودآزاری

خودآزاری یک علامت نگران کننده از مشکل عمیق تر سلامت روان است. نوجوانانی که با آسیب رساندن به خود دست و پنجه نرم می کنند معمولاً با افسردگی یا اضطراب عمیق دست و پنجه نرم می کنند، نیاز به درمان فوری دارند و باید به روانپزشک مراجعه کنید تا تحت درمان قرار بگیرند.

۲۵. مشکلات گوارشی

محققان دریافته‌اند افرادی که مشکلات سلامت روان مانند افسردگی و اضطراب نوجوان را تجربه می‌کنند، ممکن است ناراحتی روده را تجربه کنند. این ناراحتی معمولاً به دلیل افزایش التهاب در آن ناحیه از بدن ایجاد می شود.

علائم افسردگی در نوجوان

علائم افسردگی در نوجوانان پسر

  1. شکایات مکرر از دردهای غیر قابل توضیح
  2. کاهش قابل توجه وزن در صورت عدم رژیم غذایی یا افزایش وزن
  3. بی خوابی یا خواب زیاد
  4. توجه کمتر به بهداشت شخصی یا ظاهر
  5. خشم و پرخاشگری
  6. تحریک پذیری
  7. دردهای غیر قابل توضیح
  8. سردرد و معده درد از علائم افسردگی در نوجوان می باشد.
  9.  حساس شدن
  10. کناره گیری اجتماعی
  11. اعتیاد به فناوری یا اعتیاد به تلفن
  12. رفتار مخرب یا مخاطره آمیز
  13. استفاده از الکل یا مواد مخدر
  14. استفاده بیش از حد از فناوری 

در شرایط خاص افسردگی نوجوان می تواند باعث موارد زیر شود:

  1. رفتارهای پرخطر
  2. آزمایش مواد مخدر و الکل
  3. فرار از خانه
  4. رد شدن از کلاس یا حضور ضعیف در مدرسه
  5. نمرات ضعیف
  6. کشیدن سیگار

سخن گفتن در مورد مرگ معمولا برای افراد آزار دهنده است. اما گفت و گو با نوجوان در مورد افسردگی و فکر خود کشی او می تواند مفید باشد. به جای آنکه بخواهید به اصطلاح او را “سر عقل” بیاورید، با این سوالات می توانید به او این اطمینان را بدهید که کسی وجود دارد  که به مشکل او اهمیت می دهد و به نوجوان فرصت می دهید تا از مشکلات خود سخن بگوید.

درمان افسردگی نوجوانان

درمان افسردگی نوجوانان دست و پنجه نرم می کنند می تواند به اشکال مختلف باشد. یکی از اولین و بهترین گزینه های درمانی گفتگو درمانی است که معمولاً درمان شناختی رفتاری است.

اگر فرزند شما با افسردگی دست و پنجه نرم می کند و علائم افسردگی در نوجوان را نشان می دهد ممکن است زمان آن فرا رسیده باشد که از مشاور کمک بگیرید. افسردگی یک وضعیت جدی است و بهتر است زودتر آن را درمان کنید. با حمایت و مشاوره صحیح، فرزند شما می توانند بر افسردگی غلبه کنند و منتظر آینده ای روشن تر باشند.

منبع: Teen Depression: More Than Just Moodiness

104 پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »
  1. پریا
    پریا گفته:

    سلام من دختر کلاس دهمی هستم که توی مدرسه استعداد های درخشان درس میخونم. درس هامون خیلی خیلی به شدت سنگینه و دبیر ها حتی ذره‌ای درک و شعور ندارن من واقعا خسته شدم از این وضع. از پایه هفتم توی همین مدرسه‌م از ۱۳ سالگی زندگیم جهنم شده معدلمم همیشه ۱۹ و ۲۰ بود ولی امسال اولین سال دبیرستانه و دیگه واقعا نمیتونم تحمل کنم. همه‌ش دلم میخواد خودمو بکشم. هر روز دارم گریه میکنم هر روز سر کوچیکترین چیزا کوچکترین بحث کوچکترین امتحان یا پرسشی که داریم. روزی هم ۷ ساعت به بالا درس میخونم دیگه واقعا نمیتونم تحمل کنم احساس میکنم خیلی بهم اسیب میرسونه از طرفی نمیتونم کمتر بخونم چون همین الانشم نتیجه نمیگیرم و نمره هام خیلی بد شده نسبت به سال های پیش.
    هر روز دور از چشم خونواده‌م میرم توی دسشویی یک ساعت گریه و زاری و خودزنی میکنم خیلی شدید ولی حواسم هست که جاش نمونه مثلا روی دستامو به سرم میکوبم یا دندونامو به انقدر به هم فشار میدم کل فکم تا یک ماه درد میگیره. خیلی هم حواس پرت هستم و به شدت استرسی. واقعا نمیدونم چیکار کنم فقط دلم میخواد بمیرم و خلاص بشم

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما پریا جان
      قابل درک هست که این میزان از فشار درسی شما را خسته و ناراحت کرده است اما عزیزم در این مسیر بهتر است درکنار توجه به اولویتی که در این سن دارید یعنی درس خواندن در زمان های دیگری که برنامه درسی کمتر است وقتی برای انجام کارهای دیگر که برایت لذت بخش هست قرار بدهید.
      اما با توجه به اینکه بیان می کنی افکار خودکشی داری، گریه می کنی، خودزنی دارید، کاشه تمرکز را تجربه می کنی و… خب این ها نشان می دهد شما از نظر روحی در شرایط خوبی نیستید و پنهان کردن آن از خانواده کمکی به شما نمی کند پس بهتر است تا جایی که می خواهید و برایت ممکن است در مورد شرایط روحیت با آنها صحبت کنی و بخواهی شرایط مراجعه حضوری شما را به روانشناس ایجاد کنند .
      در این مورد نیاز است که روند درمانی خودت را شروع کنی با بهبود شرایط روحی می توانی هم تمرکز بهتری داشته باشی و به شرایط درسیت بهتر رسیدگی کنی و هم اینکه فشار وارد شده به شما کمک می شود و می توانی به بقیه قسمت های زندگیت نیز توجه داشته باشی.

      پاسخ
  2. یکتا
    یکتا گفته:

    سلام من ۱۵ سالمه حس میکنم دارم وارد یه هاله ای از افسردگی میشم.. مشکلات خانوادگی داریم.. خیلی اوقات به خودم تلقین میکنم که این زندگی متعلق به من نیست و در قبال خانوادم مسئول نیستم اصلا خودشونو بکشن بمن ربطی نداره ولی وقتی دعوا یا بحثی پیش میاد نمیتونم تظاهر کنم واقعا سخته.. همین الان هم بیان کردن احساسم سخته. خیلی احساس پوچی دارم. بعضب وقتا به وجود خدا و حتی وجود داشتن احساسات آدم های دورم هم شک میکنم. کمبود محبت دارم، نیاز به یک هم صحبت دارم ولی فقط دوتا از دوستام هستن یکیشون دوست مجازیه. اون یکی هم فقط توی مدرسه و با موبایل باهاش در ارتباطم.. فکرشو بکنید حتی خانوادم نمیزارن از خونه بیرون شم. فقط مدرسه میتونم برم و بیام و جاهای دیگه هم حتما باید با مامانم برم .. خانوادم شاید بهم اعتماد ندارن یا وسواس بیخودی دارن.. شهرمون کوچیکه و مردم خوبی نداره ولی بازم من شدیدا نیاز دارم به تنهایی بیرون رفتن و قدم زدن ولی اختیار زندگیم حتی در این مورد دست خودم نیست.. از ازدواج هم میترسم خیلی زیاد.. مگر اینکه طرف رو بشناسم و باهاش اشنا بشم و دوستش داشته باشم ولی اینجا این چیزا رسم نیس و ازدواج سنتی رایجه.. لااقل خوبه که توی مورد ازدواج زیر بار زور نیستم.. خلاصه شدیدا میترسم از ازدواج ناموفق و اعتقادی به زندگی و خانواده سالم ندارم.. حس میکنم هیچ چیزی وجود نداره که بتونم خودمو باهاش آروم کنم بعضی وقتا خودمو با تیغ زخمی میکنم خب میدونم این کار خوبی نیست ولی این کار.. میدونین.. میتونم اینطوری بگم که روحم رو ارضا میکنه.. این اولین باریه که دارم احساساتمو جایی میگم اصلا با هیجکس احساس راحتی ندارم بجز دوستم که اونم فایده چندانی واسم نداره.. از رفتن پیش مشاور هم خوشم نمیاد آخه حس میکنم قرار نیست حالمو بفهمن و چیزای تکراری میگن.. دیگه چیزی نیست که حالمو باهاش خوب کنم و حس میکنم وقتی که بزرگ بشم حتی اگر خوشبخت بشم و به هدفام برسم هم تهش احساس پوچی میکنم.. زندگی معنایی نداره واسم کسایی که عاشق زندگیشونن رو اصلا درک نمیکنم.. از خودکشی میترسم وگرنه حتما این کارو میکردم‌. از این میترسم که الگوی بدی بشم برای کسایی ک احساسات من رو دارن.. اگه اعضای خانوادم بمیرن هیچ احساس بدی پیدا نمیکنم.. یعنی برام فرقی نمیکنه واقعا فقط از هم ریختن خانواده رو دوس ندارم.. هر کاری ک فکر میکردم بهم لذت میده رو دیگه این احساسو دربارش ندارم. توی خانواده سعی میکنم زیاد حرف نزنم چون من رو کوچیک میکنن. ولی جلو دوستام پرطرفدارم ولی چه فایده دوستام تنها فایدشون اینه ک وقت و زمان رو سریع تر پیش میبرن. این فکر که بقیه هم زندگیشون مثل منه حالم رو خوب نمیکنه بلکه بدتر میشم .. به هرکس مشکلی رو میگم میگه همه همینطورین زندگیه دیگه. میدونین یجورایی میخاستم اینجا بگم که بجای مشاوره راه حلی برای خودکشی بدون درد رو پیشنهاد کنید ولی کارتون ارزشمنده واقعا ممنون از همدلیتون

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما یکتا جان
      قابل درک هست که این شرایط برایت با فشار روحی زیادی همراه شده است اما عزیزم در این مسیر شاید هرگز آنها نخواهند مسیر ارتباطی و مشکلات خودشان را حل کنند و خب اگر شما بخواهی تمرکز بر رفتار افراد دیگری داشته باشی که رفتارشان تحت کنترل شما نیست خب این باعث می شود که فشار روحی بیشتری را تجربه کنی در صورتی که در احترام به انها شما می توانی تنها قسمتی از رابطه را با هریک از انها که مربوط به خودت هست را مدیریت کنی و حتی تکه مقابل نیز تحت کنترل شما نیست.
      هرچند تلخ و دردناک بهتر است این واقعیت را بپذیری تا بتوانی برای زندگی خودت برنامه ریزی کنی در اینده در شرایط سنی و رشدی بهتر حتما فرصت لازم برای ازدواج و فکر کردن در این مورد را خواهی داشت.
      خودکشی راحل هیچ مشکلی نیست و تنها نشان می دهد که چقدر شما از نظر روحی تحت فشار هستید و خب بهتر است برای بهبود شرایط روحی خودت گام برداری در کنار اینکه انها را به عنوان خانواده بپذیری و مسیر خودت را طی کنی.
      بله ممکن است در زمان بحث و مشکلات شما عصبانی و ناراحت شوی اما خب بهتر است که به بحث آنها وارد نشوی و سعی کنی در اتاق خودت سرگرم باشی.

      پاسخ
  3. محمدحسین
    محمدحسین گفته:

    سلام
    من ۱۴ سالمه.
    من خیلی بچه ی شادی بودم یعنی تو مدرسه من رو جزو شوخ ترین و شاد ترین بچه مدرسه می شناسن اما پنج ماهی میشه که منزلمون رو عوض کردیم. ما در تابستان در منزل قبلمون طبقه بالای منزل پدر بزرگ و مادربزرگم زندگی میکردیم و اونجا بچه ها میومدن و عمه من برای بچه ها تدریس میکرد و من میرفتم پیش بچه ها. ولی اینجا بیشتر روزها رو توی اتاقم هستم و کلا انگار تو اتاقم برا خودم زندگی میکنم و از صبح تا شب کاری برای انجام دادن ندارم. یک ماه پیش ما به سفر مشهد رفتیم و من روز آخر سفر نمی دونم دلم برای تهران تنگ شده بود یا میخواستم اونجا بمونم ولی خیلی گریه کردم و دقیقا از همون جا شروع شد و قبلا هم بعضی روزا این احساس رو داشتم ولی انقدر اذیتم نمی کرد. تو این یک ماه اخیر خیلی احساس ناراحتی میکنم و احساس میکنم تو این دنیا همه به فکر منافع خودشونن و هیچ کسی نمیتونه مشکل من رو بفهمه. احساس دلتنگی هم میکنم. هر موقعم یاد روز های قبل زندگیم می افتم احساس میکنم اون روز ها هم روز های خیلی غمگینی رو پشت سر می ذاشتم. یک برادر هفت ساله هم دارم. تو این دو سه روز هر کاری میکنم که یادم بره ناراحتی هامو باز دوباره گریم میگیره. هر روز غمگین تر و تکراری تر از روز قبل. بیشتر از این ناراحتم که انقدر دچار مشکلات روحی هستم و برای من که خیلی شاد بودم سخته که این روز ها انقدر گریه کنم و دلم شاد باشه و اصلا از آهنگ ها غمین لذت نمی برم و اصلا از گریه کردن خوشم نمیاد ولی بعض کردم و ناراحتی دیگه ای ندارم. یعنی دلیلی برای ناراحتی ندارم. و نمی دونم چرا انقدر دلم گرفته.
    من فقط یک بار یادمه انقدر گریه کرده باشم در طول روز اون موقعی بود که بدون مادرم به سفر رفتم و فقط اون موقع این احساس رو قبلا تجربه کردم.
    خودم حس میکنم دلم میخواد بیشتر فامیل ها و دوستانم کنارم باشند و بیشتر باهاشون به تفریح برم
    و مهم ترین چیزی که خیلی درگیرش هستم و دو سالی میشه منو ناراحت کرده یکی از دوستام که خیلی دوسش دارم رو دو ساله ندیدمش و نتونستم ببینمش و نمی تونم و همون روز آخر سفرمون هم که خیلی ناراحت بودم یاد دوستم افتاده بودم.
    الان هم که اینا رو گفتم براتون یه ذره احساس بهتری دارم.

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما اقا محمد حسین
      در هرصورت تغییر محل زندگی با تغییرات زیادی می تواند برای شما و همه افراد خانواده همراه باشد و به دلیل اینکه خب شرایط قبلی تغییر کرده است ممکن است شما مقداری احساس غم و اندوه هم داشته باشی اما این به این معنا نیست که شرایط جدید هیچ چیزی ندارد بلکه شاید به این دلیل باشد که شما میخواهید همه چیز مثل گذشته باشد و خب این شاید ممکن نباشد اما شما در کنار حفظ روابط با دوستان و فامیل حالا تا جای ممکن چه به صورت حضوری و چه تلفنی و انلاین نیاز است که بتوانی از موقعتی های جدیدی که داری استفاده کنی و روابط جدید خودت را بسازی .
      حتما این محیط و مدرسه و شرایط همکلاسی ها اجازه تجربه اتفاقات و روابط جدید را به شما می دهد کافی هست بخواهید و به خودت اجازه تجربه کردن بدهی.
      در صورتی که این شرایط روحی ادامه پیدا کند نیاز است که شما به صورت حضوری برای بهبود شرایط روحی خودت به روانشناس مراجعه کنی تا بتوانیم با بررسی انچه در روان شما تجربه می شود به شما کمک کنیم در شرایط روحی بهتری مسیر رشدی خودت را طی کنی.

      پاسخ
  4. ارشیا
    ارشیا گفته:

    سلام من ارشیا.۱۴ ساله هستم و احساس می کنم که افسردگی دارم توی خونه خودمون خوشحالم. ولی اگه خونه خاله. یا مادربزرگم. میرم بعد به خونه خودمون میام بغض گلوم و می گیره گریه زیادی می کنم و هر شبم تا ساعت ۳الی۴ خوابم نمی بره و باید لامپ اتاقمم تا صبح روشن باشه اگرهم پدر یا مادرم لامپ رو خاموش کنن یهو از خواب بیدار می شم و گریه میگیره و دوباره لامپ رو روشن می کنم و حتی یک دوست هم ندارم و با مردم غریبه حرف می زنم اصلا گیج می شم حرف های قاطی میزنم من قبلا اگه یه انیمیشن یا فیلم می خریدم هزار بار می دیدم ولی الان اصلا حال ندارم همیشه نه ولی زیاد تر تو خونم تا بیرون احساس پوچی می کنم تمام لباس هام مشکی هست اهنگ شاد هیچ ندارم و تمام اهنگ هام بی کلام گریه آور غمگین هستش بار ها از ته دل ارزو مردن کردم می خوام بمیرم بعضی وقتا از پدر مادرم هم خوشم نمیاد و دوست دارم تنها به یه چی فکر کنم گریه کنم و حتی کنترل خشمم هم خیلی خیلی کم است و من بعضی وقتا شادم ولی یهو گریم میگیره

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما آقا ارشیا
      با توجه به توضحیاتی که شما در مورد شرایط روحی و احساسات خود در اختیار ما قرار دادید خب امکان افسردگی وجود دارد اما برای تشخیص گذاری دقیق نیاز است که شما به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید چون در کنار تشخیص گذاری طی کردن روند درمان از اهمیت زیادی برخودار می باشد.
      شرایط روحی نیز مانند شرایط جسمی می تواند بیمار شود و خب در این مسیر همانطور که برای درمان مشکلات جسمی اقدام می کنید نیاز است که برای درمان شرایط روحیتان نیز به درمانگر مراجعه کنید. در این مسیر بهتر است به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا بتوانیم در این مسیر به شما کمک کنیم در شرایط روحی بهتری مسیر رشدی خودت را طی کنی.

      پاسخ
  5. سارا
    سارا گفته:

    سلام من ۱۶ سالمه واقعا نمیدونم چیکار کنم حدود ۵ روزه ۲۴ ساعته قلبم بد میگیره به قول معروف که میگن بعد ازظهر جمعه شده هروز من اون شکلی دلم خیلی بد میگیره ۲۴ ساعته بغض تو گلومه خیلی خیلی بغض میکنم بعدش باز گریه میکنم با مامانم رابطم خیلی خوبه میشینم باهاش حرف میزنم ولی بازم تغییری در حالم ایجاد نمیشه مامانم خیلی باهام حرف میزنه وقتی باهاش حرف میکنم آرامش میگیرم ولی باز شروع میشه پدر و مامانم خیلی سعی میکنن حالم خوب شده ولی تغییری ایجاد نمیشه الان امتحانام شروع شده ولی اصلا اصلا نمیتونم تمرکز کنم روشون وقتی شروع میکنم بخونم بغض سنگین میاد میزنم زیر گریه خسته شدم واقعا نمیدونم چیکار کنم تو اتاقم که اصلا نمیرم تا میرم تو اتاقم حالم خیلی بد میشه وقتی پیش مامانمم باز یکم بهترم همین الانم اینو دارم تایپ میکنم بغض دارم بدون هیچ دلیلی

    پاسخ
  6. لاله
    لاله گفته:

    سلام من ۱۶ سالمه و من و مادرم مدام در حال دعوا با هم هستیم مادرم اصلا منو درک نمیکنه من دلم میخواد با مادرم دوست باشم همیشه بغلش کنم اما اون به من میگه مگه بچه ای که همش میخوای بغلت کنم و سر کوچک ترین موضوعی شروع میکنه میگه شبیه خانواده پدرم هستم و پدرم باعث بدبختی اونه حتی گاهی میگه کاش تو رو به دنیا نمیاوردم.‌اما امشب داشتیم با مادرم شوخی میکردیم و میخندیدیم که من بعد دودقیقه که مادرم از اتاق خارج شد یهو و ناخداگاه پدرم رو که ۸ سالی هست از مادرم جدا شدن (باهاش در ارتباطم)رو تصور کردم که در این چند سال اگه پیش ما بود چی میشد و گریه ها و بی تابی های شدید من شروع شد و بلند بلند گریه می‌کردم انگار کسی رو از دست دادم این گریه های ناگهانی ناشی از چه چیزی هست؟

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما لاله جان
      ببین عزیزم قابل درک هست که جدایی پدر و مادر برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما در این مورد نه شما مسئول جدایی و مشکلات بین پدر و مادر هستید و نه اینکه قرار بوده است مشکلات آنها را حل کنید چون در هرصورت آن دو نفر براساس شرایطی که در کنار هم تجربه می کردند در مورد جدایی تصمیم گیری کرده اند و خب نیاز است که هردوی آنها نیز این مسئولیت انتخاب خود را بپذیرند.
      در هرصورت شما نیز ممکن است تمایل به بودن در کنار پدر و مادرتان باهم داشته باشید و خب تجربه این دلتنگی و بی تابی یک امر طبیعی هست و قرار نیست احساسات را از خودتان بگیرید.
      در مورد مشکلات با مادر هم بهتر است در احترام و در زمان مناسبی با ایشان صحبت کنید و بیان کنید که درک می کنید ایشان برای شما تلاش زیادی می کنند اما در کنار آن بیان کنید شنیدن این سرزنش ها و اینکه شما را مسئول مشکلات خود می داند و یا تحقیر می کنند برایت با چه احساساتی همراه شده است و در کنار اینکه از ایشان بخواهد شما را با خودتان مقایسه کنند چون نمیخواهید وارد مشکلات و اختلافاتی که با پدر و خانواده ایشان داشته اید بشوید و در کنار اینکه صحبت های ایشان را نیز بشنوید در این حالت در کنار هم می توانید در مسیر تعامل نتیجه گیری بهتری داشته باشید.

      پاسخ
  7. محمد علی طاهری
    محمد علی طاهری گفته:

    سلام وقتتون بخیر.
    اخیرا چند ماهیه هر وقت میخوام درس بخونم بغض میاد سراغم داغ میشم و بی دلیل گریه میکنم تا یه کم خوب میشم و دوباره همین حالت شروع میشه. قبلا خیلی به درس خوندن علاقه داشتم اما الان برام تبدیل به کابوس شده. نمیدونم باید چه کار کنم.لطفا راهنمایی کنید….

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما آقا محمد
      خب اگر ای علایم را بیش از دو هفته است که تجربه می کنید بهتر است برای بهبود شرایط روحی خود و بررسی این شرایط روحی به روانشناس مراجعه کنید حتما دلیلی برای تجربه این احساسات در این زمان وجود دارد و خب در این مورد نیاز است که بررسی دقیقی صورت گیرد تا شما بتوانید در شرایط روحی بهتری مسیر رشدی خود را دنبال کنید.
      درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

      پاسخ
  8. دلارام
    دلارام گفته:

    سلام من ​احساس پوچی میکنم ارتباط برقرار کردن برام سخته احساس می کنم خیلی به درد نخورم گاهی اوقات یه بغضی میاد سراغم چشام پر اشک میشه جلو جمع باشم جلو خودمو میگیرم خدا خدا میکنم زودتر شب برسه تا بتونم راحت گریه کنم کسی نبینه دوس ندارم باکسی حرف بزنم حس میکنم همه بهتر از منن خیلی بی روح و بی ذوقم و خیای بی احساس و سرد خیلی عصبی میشم حتی سر چیزای کوچیک غر میزنم و دعوا میکنم با خانواده دوس دارم فقط بخابم یا اینکه خونه کسی نباشه فقط خودم باشم

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما دلارام جان
      ببین عزیزم این علایمی که بیان می کنید نشان از بهم ریختگی روحی شما است و خب ر شرایط روحی بهم ریخته تمایل به تنهایی و حتی سرزنش کردن خود و کاهش عملکرد مواردی می باشد که مشاهده می شود در این مسیر اهمیت زیادی دارد که شما بجای سرزنش کردن خودت اگر با مشکلی هم مواجهه شده ای برای درمان اقدام کنید.
      چوت گریه کردن و یا کناره گیری و سرزنش کردن خودت کمکی به رفع این مشکلات نمی کند بهتر است با پدر و مادر در احترام صحبت کنید تا از نظر مالی شرایط مراجعه شما به روانشناس را ایجاد کنند در این شرایط می توانید در طی جلسات روان درمانی خود در کنار بهبود شرایط روحی مسیرهای ارتباطی بهتری را نیز بسازید تا بتوانید با اطرافیان ارتباط بهتری تجربه کنید
      درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۷۶۲

      پاسخ
  9. Baran
    Baran گفته:

    سلام من همش بی دلیل گریه میکنم نمیدونم چرا اما وسط گریه هام میزنم زیر خنده و با صدای بلندی میخندم بعضی وقتا بی دلیل خوشحال میشم اما بعضی وقتا هم گریه میکنم همش فکر میکنم ارزشی ندارم تازگی ها خانواده ام بهم بی اعتماد شدن بهم تهمت میزنن این بیشتر اذیتم میکنه نمیدونم واقعا چیکار کنم

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      سلام به شما باران جان
      ببین عزیزم این میزان از تغییرات خلقی موضوع مهمی می باشد و نیاز است که شما به روانشناس مراجعه کنید تا بتوانیم به شما کمک کنیم در شرایط روحی بهتری مسیر رشدی خود را طی کنید.
      این میزان از تغییرات خلقی چیزی نیست که بخواهید با نادیده گرفتن آن پیش بروید.

      پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *